خطا، تحریف و مرز توهم با آگاهی حقیقی(الثیاسیسم)
مبحث ششم: خطا، تحریف و مرز توهم با آگاهی حقیقی...
(حقیقتی خود ساخته یا حقیقیست واقعی..؟)
(از فصل دوم: آگاهی، ادراک و شناخت)
این مبحث به بررسی لحظ های اختصاص دارد که انسان گمان میکند «میداند»، در حالیکه گرفتار تاریکی شناخت جعلی است. ما این مبحث را در سه بخش دقیق میشکافیم:
1. ماهیت خطا و علل آن
2. تحریف آگاهانه یا ناخودآگاه واقعیت
3. مرز توهم با آگاهی حقیقی
بخش اول: ماهیت خطا و علل آن
۱. توضیح فلسفی:
خطا، نه فقط اشتباه در نتیجه گیری، بلکه گاهی اشتباه در خود مسیر شناخت است و اشتباه خود مکملی بر تراز شکل گیری صحیح بودن است
در الثیاسیسم، خطا زمانی شکل میگیرد که ظرفیت درک با واقعیت دریافتشده ناسازگار باشد.عملا حقیقت در واقعیت به نظم کشیده نشود و بینظمی یا آشوب نتیجه میشوند کماکان آشوب مکملی برای نظم است که به شکل گیری مفهوم حقیقت مادر ، در دریای مستقل واقعیت با درک راستینی حقیقت در بین دلب صاف و ذهنی باز فرایند آگاهی ریشه بر حقیقتی در جبر واقعیت شکل میگیرد..
1 خطا میتواند:
زاده توهم یا به گویای دیگر اختلالاتی در وابستگی پیوندی بیولوژیکی در فیزیولوژیک تاثیر پذیر بر ژنتیک محدود به ساختار تداخلی هورمونی بر جهت تداخل توپولوژی سیستماتیک اعصاب از پیام دریافت شده در ذهن که ریشه در مشاهدات عینی و تجربه بیولوژیکی ذهن در زیست .
2 زاده سوء دریافت از واقعیت قرار گیرند زیرا ؛ درک های متفاوت از دیدگاه های متفاوت در شرایط های متفاوت ، نتیجه های متفاوتی حاصل میشود...
3 نتیجه اعتماد بیش از حد به دانشی ناقص یا ابزارهای محدود درک ، که حاصله بر تعصب و دور باطلیت هم میشود...
۲. تفسیر استدلالها:
اگر ذهن تو، پیشفرضی نادرست داشته باشد، حتی حقیقت را هم نادرست تفسیر میکند.
در این صورت احساس صداقت و قطعیت، دلیلی بر درستی نیست. همانطور در درون هر اطمینانی استدلالی بر مبنای خطا وجود دارد بنابر این در هر خطایی ، اطمینانی بر پیدایش علت آن نهفته که با استفاده از این آگاهی (الثیاسیسم) ریشه در حقیقت واقعیت است که میتواند آن را به مفهومی در معنای خلقش(حقیقتش) شکل دهد .
ذهن، خود را قانع میکند—و این قانعسازی، گاه از خود حقیقت خطرناکتر است.
زیرا باعث تحریف حقیقت میشود که حاصل درک مشاهدهگر و قدرت تحریف آن فاصله از طمع ، منفعت طلبی ، راه حلی بر پیدایش قدرت ، اما دیکتاتورییسمی با بر شکل گیری آرمان های نوین برای حقیقت اما در حالت تروریسمی چرا که حقیقت قدرت را نمایان میکند ...همان آرزوی هر پادشاهی که در رویایشان به سر میبردند و هرکاری برای این آرمان انجام شد...ولی نتیجه بخش نبود...چرا که راهی منسجم تعریف نشده بود و زور بازو را در منطق بجای تحلیل و پرسش چرایی به جنگ و ستم کشیده شدند در راستای تسخیر قدرت....قدرتی که شاید موفق اما قطعا موقت خواهد بود...چه بسا رسد روزی که به این درک رسند ؛ که ارزش قدرت در زیستن مادیان نیست بلکه زیستن آگاهانه ای است که تنها ماهیت را در بر میگیرد همان ماهیتی که علل بر خلق شد همانا آگاهی که شناخت واقعیتی است که ریشه بر حقیقت دارد......
وانگهی که انسان در پس از مرگ جسم خویش اش را با ترک کردن میبخشد همانند روز بخشیده شدن جسمش ، .چه در اجبار آفرینش چه در اختیار زندگی .....در جهانی که انسان حتی سلطه جسم خود را ندارد ، چگونه تسلط بر قدرتی جهانی آورد و آیا قدرت را فقط زمینیان تعریف کرده اند یا ماهیتی فرای درک انسان ....؟.... بجای تسلط باید درک کرد ، درکی بر اساس واقعیت ، واقعیت ای که ریشه در حقیقت دارد وانگهی , که میتوان آغاز درک حقیقت را آزادانه در بند رهایی در درک استنتاج آدمی حتی به اشتباه وی برد و آغاز کرد .
زیرا اشتباه ، بخشی از همان آشوب است که به نظمی نوین درآمده در تضاد تصحیح بودن است...اما این تصحیح وقتی به تکامل خودش میرسد صحیح میشود که به شناختی نسبی از اشتباهاتش پی ببرد که به تعادلی در تعامل و حفظ درک و ظرفیتش برای شناخت و درک اشتباه برای رسیدن به عنوان تصحیح بودن در صحیح رسد وانگهی ، ظرفیت داده و عملکردیه ریشه در هدفی منسجم برای شناخت اشتباه و صحیح بودن است (درک تضاد)....
آغازین ؛ به تعادلی در تعامل آگاهی نیازمند درک است ، زیستن بر پایه حقیقت آغاز کننده راه زیستنی آگاهمند اس...یکی از اصلیت ها بر اساس درک پذیری این اصلیت.... ( دلی صاف و ذهنی باز ) است که میتوان شروعی برای درک آگاهی بر حق از زندگی که حاصله از حقیقی است که ریشه در واقعیت دارد شود.....
برای آگاهی
تنها...به دنبال....چرایی باش....نه برای پاسخ.....برای درک کردن و فهمیدن ....
۳. اثبات نهایی
هر درکی ، نیازمند سنجش با واقعیت است.
اگر درک، تنها درون ذهن تو باقی بماند، ممکن است تو را به سوی واقعیت نبرد، بلکه در چاه خودفریبی فرو برد.
یعنی واقعیتی خود پنداشته ، نه درک واقعیتی مستقل...
پس:
خطا، زمانی شکل میگیرد که فرمی از نظم یا بینظمی(آشوب)در راستای غیر از اهداف شکل گیری آزمودن نتیجه میشود که با برسی و شناخت و تشدید این اشتباهات
با درک اصل پذیری وحدت تضاد در دوگانگی ها میتوان به نتیجه ای رسید که برای آگاهی ارزشمند است زیرا شناخت بیشتری از واقعیت میدهد یعنی شناخت بیشتری در حقیقت حساب میشود که حاصل شناخت بیشتر از واقعیت ماجرا به پاسخی که وابسته به واقعیت در جهت حقیقت باشد میرساند
بنابراین این در الثیاسیسم میتوان حتی از اشتباه غیر اصل به حقیقتی اصیل رسید حتی اگر آن حقیقت صحیح نباشد هنوز حقیقت دارد و این یعنی ارزشمند است بنابراین همانا که حق ارزشمند است لاحق همچنین زیرا در وحدت تضاد دوگانگی است که مفهومی عمیق تر از یک معنا پدید میآید..معنایی که هم واقعیت دارد هم حقیقت در نتیجه بر این استدلال... ارزشمند واقف میشوند....
بخش دوم: تحریف آگاهانه یا ناخودآگاه واقعیت
۱. توضیح فلسفی:
تحریف، یعنی آگاهانه یا ناآگاهانه، واقعیت را به شکلی دیگر عرضه کردن؛ نه همانگونه که هست، بلکه آنگونه که میخواهیم باشد.
تحریف میتواند ذهنی (در فهم)، یا بیرونی (در بیان و انتقال) باشد.
۲. تفسیر استدلالها:
ذهنی که از پذیرش حقیقت میهراسد، آن را ناخودآگاه تحریف میکند.
اما
در ساختار سیستماتیک بیولوژیکی ناخودآگاه یسری حافظه دستوری برای حفظ بقا در اقسام توپولوژی سیستم زیستی انسان است..
قدرت، منافع، ترس، یا تعصب، عواملی اند که انسان را به تحریف میکشانند.که ریشه ای بر تسلط یا تغییر جهت در قدرت دارند
گاهی انسان حقیقت را میداند، ولی نمیخواهد قبول کند
یا تحریفات را آغاز یا ارزش اهمیت را پایان میرساند
بنابراین شعار (( دلی صاف ،ذهنی باز)) شعار مادر زیستن آگاهمدانه است....