ابطال شکاف سوبژه–اوبژه: بازخوانی معرفت در پرتو وحدت وجود و تشکیک مراتب ملاصدرا

26 مهر 1404 - خواندن 11 دقیقه - 38 بازدید

این مقاله به نقد بنیادین مفهوم «شکاف معرفتی» میان شناسنده (سوبژه) و شناخته شده (اوبژه) می پردازد؛ شکافی که از دوگانگی دکارتی برآمده و در صورت بندی کانتی به بحران معرفت شناختی انجامیده است. بر پایه مبانی حکمت متعالیه به ویژه اصول «اصالت وجود»، «وحدت وجود»، «تشکیک در مراتب هستی» و «حرکت جوهری» در اندیشه ملاصدرا استدلال می شود که این شکاف، نه گسیختگی ای متافیزیکی، بلکه حاصل خطای مفهومی و غفلت از وحدت وجود است.

در منظومه ای که «عقل فعال» و «عقل جزئی» دو تجلی از یک حقیقت واحدند، عقل انسانی و واقعیت عینی هم سنخ اند؛ ازاین رو، شناخت فرایندی از کشف و هم آوایی با نظم عقلانی وجود است، نه صرفا تحمیل قالب های ذهنی بر داده های حسی. این بازخوانی، بنیان تازه ای برای فهم نسبت عقل و عالم فراهم می آورد و پیامدهای عمیقی دارد: استحکام مشروعیت علم، عینیت یافتن ارزش های اخلاقی، و بازشناسی تجربه عرفانی به مثابه گونه ای از معرفت متصل به مراتب عالی هستی.

در نتیجه، راه برون رفت از بحران معرفت، نه ساختن «پلی موهوم» میان دو کرانه ذهن و عین، بلکه صیقل دادن منشور عقل از رهگذر حکمت نظری، تهذیب نفس و اتصال آگاهانه به عقل فعال است.

کلمات کلیدی: شکاف سوبژه–اوبژه؛ وحدت وجود؛ تشکیک مراتب؛ حکمت متعالیه؛ معرفت شناسی؛ کانت؛ ملاصدرا؛ عقل فعال؛ علم النفوس


 
۱. مقدمه: بحران دوگانه انگاری و ضرورت بازخوانی

آغاز مدرنیته با تفکیک رادیکال رنه دکارت میان «من اندیشنده» (res cogitans) و «عین گسترده» (res extensa) مایه شکافی شد که سده ها نحوه طرح مسائل معرفت شناختی را شکل داد. کانت با تفکیک نومن (شیء فی نفسه) از فنومن (پدیدار) این گسست را به سطحی فلسفی تر ارتقا داد و نشان داد که دسترسی صرف و بی واسطه عقل محض به «چیز-خود» ناممکن است. مسئله ای که از دل این سنت سربرآورد عبارت است از: آیا عقل بشر قادر به شناخت واقعیتی مستقل و عینی است یا شناخت ما صرفا بازنمایی ای ذهنی و قالب زده است؟ این پرسش، پیامدهای عمیقی برای مشروعیت علم، اخلاق و تجربه دینی دارد.

این نوشتار مدعی است که پرسش یادشده در افق حکمت متعالیه صورت بندی نادرستی یافته است: پرسش از «چگونگی اتصال دو چیز جداافتاده» بی معنی است هرگاه آن دو در سطح متعالی تری جلوه های یک وجود واحد باشند. هدف مقاله، ارائه استدلالی نظام مند برای ابطال این شکاف ظاهری و نشان دادن پیامدهای معرفت شناختی و عملی آن است.

---

۲. چارچوب نظری: اصول بنیادین حکمت متعالیه

برای تحلیل نسبت ذهن و عالم در افق حکمت متعالیه، نخست باید عناصر هستی شناختی این نظام روشن گردد. این اصول، زیربنای استدلال های بعدی درباره ی یگانگی سوبژه و اوبژه را فراهم می کنند.

۲.۱. اصالت وجود

در برابر مشائیان که ماهیت را اصیل می دانستند، ملاصدرا اصالت را به وجود می سپارد. وجود، حقیقت نخستین و مستقل واقعیت است و ماهیت ها، صرفا تعینات و حدود مفهومی آن اند. وجود، امری واحد، بسیط و عینی است که در مراتب گوناگون و با شدت های مختلف تجلی می کند. ازاین رو، آنچه کثرت می نماید، در ژرفای خود، وحدتی سیال دارد.

۲.۲. وحدت وجود و تشکیک مراتب

وجود در عین وحدت، دارای مراتب شدت و ضعف است. مراتب هستی، از جماد تا عقل، نه موجودات گسسته بلکه درجات نوری یک حقیقت اند. بدین سان، تمایز سوبژه و اوبژه، تمایزی ماهوی نیست، بلکه تفاوتی تشکیکی در مراتب وجود است؛ چنان که آینه های گوناگون یک نور، شدت و ضعف تابش را بازمی تابانند بی آن که از اصل نور جدا باشند.

۲.۳. حرکت جوهری و قابلیت کمال یابی

هستی در حکمت متعالیه پویا و زنده است. جوهر عالم، نه ساکن بلکه در حال شدن و صعود پیوسته است. این حرکت درونی، زمینه تکامل ادراک و آگاهی را نیز فراهم می سازد؛ عقل انسانی می تواند با تزکیه، شهود و تامل فلسفی، از مراتب نازل ادراک به مرتبه حضور و اتحاد با معلوم ارتقا یابد. بنابراین، معرفت خود نوعی حرکت وجودی است.

۲.۴. عقل فعال به عنوان واسطه فیض

در سنت فلسفی اسلامی، از ابن سینا تا سهروردی و ملاصدرا، «عقل فعال» جایگاه میانجی میان عقل کلی و عالم طبیعت را دارد. این عقل، صور معقول را از مبدا متعالی به ادراکات انسانی افاضه می کند. عقل جزئی انسان پرتوی از عقل فعال است؛ بدین معنا که سرچشمه عقلانیت عالم و توان ادراک ذهن، واحد است. از همین هم جنسی، امکان شناخت و هم آوایی میان ذهن و عالم پدید می آید.

---

۳. ابطال شکاف سوبژه–اوبژه: استدلال اصلی

با تکیه بر مبانی وحدت وجود و تشکیک مراتب هستی، می توان نشان داد که دوگانه سوبژه–اوبژه، محصول خطای مفهومی تفکیک وجود از آگاهی است. شناخت، نه رابطه ای بیرونی میان دو جوهر بیگانه، بلکه نحوه ای از تجلی و تداخل مراتب وجود است.

۳.۱. هم جنسی منشا: عقل فعال به مثابه منبع مشترک

در حکمت متعالیه، عقل فعال سرچشمه هر دو ساحت است: هم صورت بخش عالم عینی و هم افاضه کننده عقل انسانی. بدین سان، «کتاب تکوین» (واقعیت) و «قوه قرائت» (ذهن انسان) از یک نور واحد پدید آمده اند. پس ادراک نه بازنمایی بیگانه از شیء، بلکه بازتاب نظم عقلانی وجود در آینه عقل جزئی است؛ کشف، نه ساختن.

۳.۲. تفاوت مراتب، نه انفصال جوهری

شکاف ادعایی میان ذهن و عالم، در حقیقت، تفاوتی مرتبه ای است نه گسستی ماهوی. عقل انسانی پرتوی از عقل کل است که در مرتبه ای ضعیف تر و محدودتر ظهور یافته؛ ازاین رو ظرفیت ادراک آن ناقص ولی ذاتا متصل است. این پیوند وجودی با تعالی روح و تهذیب عقل می تواند فزون تر شود، زیرا شناخت، نوعی تکامل وجودی است، نه صرف بازنمایی نظری.

۳.۳. شناخت به مثابه هم آوایی (Attunement)

بر خلاف تفسیر کانتی که عقل را سازنده پدیدارها می انگارد، در خوانش صدرایی، شناخت فرایند هم آوایی عقل جزئی با نظم عقلانی هستی است. قالب های ذهنی، بازتاب همان ساختارهای واقعی اند که در متن وجود جاری اند. بدین ترتیب، ادراک عبارت است از تنظیم درونی شعور انسانی با هارمونی کیهانی؛ هم صدایی عقل با عقل کل، نه تحمیل معنا بر واقعیت.

---

۴. نقد متمرکز کانت

کانت معتقد است که ذهن انسان با پیش ساخته هایی چون زمان، مکان و علیت، داده های حسی را سامان می دهد؛ ازاین رو، آنچه می شناسیم نه «اشیای فی نفسه» (نومن)، بلکه «پدیدارها»یی است که در افق این صورت های ذهنی شکل گرفته اند. بر اساس این دیدگاه، عقل هرگز به واقعیت فی نفسه دسترسی ندارد.
اما در افق حکمت متعالیه، این تلقی از نسبت ذهن و عالم، ناقص و یک سویه است:

۱. هم سنخی عقل و هستی: عقل قالب هایی را بر واقعیت تحمیل نمی کند، بلکه آن قالب ها بازتاب همان نظم عینی اند که در ساختار هستی جاری است. به تعبیر دیگر، زمان و مکان و علیت، صرفا صورت های ذهنی نیستند، بلکه مظاهر تشکیکی وجودند که در مرتبه ادراک نیز جلوه می کنند.

۲. تجربه علمی به عنوان تایید وجودی: موفقیت مکرر علم در پیش بینی و مهندسی طبیعت نشان می دهد که میان ساختار عقل و نظم عالم نوعی هم تافتگی بنیادین برقرار است. اگر ذهن و واقعیت بی ارتباط بودند، این سازگاری شگفت انگیز صرفا تصادفی و در نهایت غیرقابل تبیین می بود.

۳. حل مسئله نومن از رهگذر وحدت وجود: در پرتو اصل وحدت وجود و نقش عقل فعال، شکاف میان پدیدار و واقعیت از اساس برداشته می شود. شناخت، نه بازنمایی بیرونی بلکه حضور وجودی معلوم در عالم ادراک است؛ یعنی مرتبه ای از اتحاد عاقل و معقول. ازاین رو، پرسش کانت درباره دسترسی به نومن در این افق منتفی است، زیرا عقل انسانی خود پرتوی از همان حقیقت نوری است که می کوشد بشناسد.

---

۵. پیامدهای معرفتی یگانگی

۵.۱. مشروعیت علم

هم سنخی ذات ذهن و عالم، راز امکان علم و کارایی نظریه های علمی را روشن می کند. اگر عقل انسانی پرتوی از عقل کلی و تجلی محدود آن باشد، آنگاه ساختار منطقی ذهن با نظم درونی عالم هم نواست. ازاین رو، تطابق نظریه با واقعیت نه تصادفی است و نه صرفا حاصل قراردادهای زبانی یا اجماع میان دانشمندان؛ بلکه علم، فرآیند انکشاف تدریجی عقل جزئی از عقل کل است. به بیان دیگر، حقیقت علمی نوعی تذکر هستی شناختی است: بازشناسی نسبت عقل انسانی با عقل الهی.

۵.۲. بنیان عینی اخلاق

اگر وجود، تجلی خیر محض و کمال مطلق باشد، ارزش های اخلاقی نیز نه ساخته ذهن، بلکه ریشه دار در ساختار هستی اند. در این نگرش، «باید»های اخلاقی بازتاب نحوه مشارکت ما در جریان کمال وجودند. بدین سان، اخلاق از قلمرو احساس یا قرارداد بیرون آمده و صورتی عینی، پایدار و الزام آور می یابد. فضیلت، هم نوا شدن با مسیر صعودی وجود است، و رذیلت، انحراف از آن. تهذیب نفس در این چارچوب، نه صرفا تربیت روانی، بلکه پالایش آینه وجود برای انعکاس روشن تر خیر کلی است.

۵.۳. اعتبار تجربه عرفانی

تجربه عرفانی، هنگامی که از مسیر سلوک، تزکیه و تعادل عقل و شهود پدید آید، نوعی شناخت حضوری و مستقیم از مراتب عالی وجود است. این تجربه، برخلاف تلقی روان شناختی مدرن، نه توهمی ذهنی بلکه نحوه ای از آگاهی منسجم با عقلانیت کلی هستی است. در پرتو وحدت وجود، شهود عرفانی و استدلال فلسفی دو شیوه هم جهت از انکشاف حقیقت واحد اند؛ یکی با نور عقل، دیگری با شعاع حضور. بدین ترتیب، معرفت عرفانی نه جایگزین عقل است و نه نفی آن، بلکه امتداد نوری همان عقل در مراتب بالاتر ادراک است.

---

۶. موانع تداوم گسست و راهکار عملی

۶.۱. عوامل تداوم احساس گسست

۱. کمال نیافتگی عقل جزئی و محدودیت مرتبه وجودی آن؛
۲. کدورت منشور وجودی انسان به واسطه جهل و نفسانیت؛
۳. غفلت از تمرینات سلوکی و حکمی که موجب اتصال و صفا می شود.

۶.۲. راهبرد سه گانه

برون رفت از این وضعیت، مستلزم ترکیب سه مسیر است:
۱. حکمت نظری برای تعمیق فهم فلسفی و علمی،
۲. حکمت عملی و تهذیب نفس برای پالایش آگاهی،
۳. سلوک عرفانی برای پیوند آگاهانه با عقل فعال.
این سه مسیر، نه فقط راهکاری فردی، بلکه نقشه ای فرهنگی برای بازسازی بنیان های معرفتی جمعی به شمار می آیند.



 

این مقاله نشان داد که «شکاف سوبژه–اوبژه» در خوانش متعارف فلسفه غربی، بیش از آنکه یک واقعیت متافیزیکی باشد، یک خطای دسته بندی و یک پیامد غفلت از وحدت وجود است. با پذیرش اصول حکمت متعالیه—اصالت وجود، تشکیک مراتب، حرکت جوهری و عقل فعال—می توان پیوند ذاتی عقل و واقعیت را بازیافت. پیامدهای این بازخوانی گسترده اند: تقویت مشروعیت علم، تامین بنیاد عینی اخلاق و اعاده حیثیت عرفان به عنوان گونه ای از معرفت متصل. افزون بر این، راه خروج از تجربه گسست، نه برساختن پل های نظری موهوم، که تهذیب منشور عقل از طریق ترکیب معرفت نظری و سلوک عملی است.


منابع

۱. ابن سینا، حسین بن عبدالله. الشفاء (الالهیات). تصحیح: سعید زاید و دیگران. قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ ق.

۲. حسن زاده آملی، حسن. عقل و جهل در قرآن و حدیث. قم: انتشارات الف لام میم، ۱۳۸۵ ش.

۳. طباطبایی، سید محمدحسین. نهایه الحکمه. ترجمه و شرح: علی شیروانی. قم: بوستان کتاب، ۱۳۸۷ ش.

۴. لگنهاوزن، محمد (گری). نظریه معرفت از دیدگاه فیلسوفان مسلمان و غربی. ترجمه: سید محمدعلی حجتی. قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۹۲ ش.

۵. ملاصدرا (صدرالدین شیرازی)، محمد بن ابراهیم. الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه (جلدها ۱–۹). تصحیح: غلامرضا یاسی پور. تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، ۱۳۸۱ ش.

۶. Kant, Immanuel. Critique of Pure Reason. Translated and edited by Paul Guyer and Allen W. Wood. Cambridge: Cambridge University Press, 1998.