اختیار ، اراده و عمل (الثیاسیسم)

26 مهر 1404 - خواندن 11 دقیقه - 86 بازدید

 (اختیار، اراده و عمل)

(The Will, Freedom & Action)

در ساختار حقیقت گرای الثیاسیسم، کنش انسانی نه نتیجه صرف احساس یا جبر محیط است، و نه محصول آزادی خیالی. بلکه، کنش برآمده از یک زنجیره آگاهی مند از سه مولفه بنیادین است:
۱. اختیار (Capacity to Choose in Reality)
۲. اراده (Force of Translating Truth into Intention)
۳. عمل (Actualization of Truth in Reality)


بخش اول: اختیار ( خلق مسیر حقیقی در دل واقعیت)


اختیار در الثیاسیسم به معنای توان خلق مسیر در دل واقعیت، با تکیه بر درک حقیقت است. نه آزادی محض، و نه جبر مطلق، بلکه امکان انتخاب در چارچوبی که واقعیت مجاز میدارد.


اجزای اختیار:

۱. آگاهی از موقعیت واقعی:
شناختی که به فرد امکان میدهد بداند در کجا ایستاده است.

۲. ادراک پیامد:
پیشبینی معقول و تحلیلی نسبت به نتیجه احتمالی تصمیم ها، با ابزار درک نه با ترس.

3. توان تحلیل تضادها:
تشخیص واقعیت های متعارض و بررسی اینکه کدام مسیر بیشتر به حقیقت نزدیکتر است.


4. شجاعت پذیرش پیامد انتخاب:
بدون این عنصر، اختیار به تعویق و اضطراب بدل میشود. شجاعت درک شده، نه احساسی، ضامن تصمیمی بر اراده و فهم اجرا است.



تفسیر در چارچوب الثیاسیسم:

در الثیاسیسم، اختیار نه محصول آزادی بی قید و نه اسیر ساختار اجتماعی است.
بلکه محصول سازگاری آگاهی با واقعیت ریشه بر حقیقت در لحظه تصمیم است.

به عبارت دیگر:

> هرقدر آگاهتر، مختارتر.


استدلال منطقی:

۱. اگر اختیار وابسته به آگاهی باشد، آنگاه انتخاب های ناآگاهانه، اختیار تلقی نمیشوند.
۲. آگاهی ناقص، اختیار ناقص میسازد.
۳. اختیار حقیقی، انتخابی است که درک حقیقت را به صحنه واقعیت وارد کند ، که یکی از نتایج تصمیم گیری و پیامد های کنش های انجام شده از مولفه تصمیم گیری است که ریشه در آگاهی داشتند ؛ بنابراین تاثیر بر اراده دارد...

۴. پس اختیار، تنها در انسان آگاه تحقق کامل دارد؛ و هرچه آگاهی گسترده تر، میدان اختیار وسیعتر و تصمیم گیری و پیامد کنش ها آگاهانه ای که ریشه در شناخت حقیقی در جبر حاضر دارد(واقعیت مد نظر).


بخش دوم: اراده (نیروی تبدیل حقیقت به نیت درونی و عزم کنشی)

تعریف کلی:

اراده، در الثیاسیسم، نیروی وجودی است که درک حقیقت را از آگاهی به سطح نیت فعال منتقل میکند.
یعنی پلی بین شناخت حقیقت و میل به تحقق آن.


ارکان بنیادین اراده:

اراده به سه بعد تقسیم میشود:

۱. ادراک ضرورت:
فرد درک میکند که "باید" کاری انجام دهد، زیرا درک کرده که آن کار با حقیقت همراستاست.
این درک، برخاسته از تطابق با حقیقت است، نه احساس وظیفه ذهنی یا فرهنگی.

۲. عزم درونی:
قدرت ایستادگی در برابر فشار بیرونی یا درونی (ترس، تنبلی، لذت) برای تحقق آنچه حقیقت است.
این بخش، بعد اخلاقی و روانی اراده را تشکیل میدهد.

۳. پایداری آگاهانه:
استمرار در تصمیم، بدون فرار از پیامدها.
یعنی اراده زمانی معتبر است که در لحظات شک و بحران نیز دوام بیاورد.
لاکن در دیدگاه الثیاسیسمی هر مولفه ای که واقعیت داشته باشد حقیقتی مجزا اما هم سوی با حقیقت میداند...

رابطه با الثیاسیسم :

در الثیاسیسم، اراده بدور از همسویی با حقیقت، نیروی کور است.
و حقیقت آگاهانه بدون اراده، فروخورده و خاموش در جبر واقعیت باقی میماند.
اما همواره آن اراده واقعیت ، بر ارز حقیقت دارد ؛ همانند اراده ای که وجود دارد اما اصطلاحا خاموش است و این عقیده سعی در شناخت و درک پذیری رابطه انسان(آگاهی) با حقیقت و واقعیت مستقل است
بنابراین اراده باید متکی به حقیقت واقعیت باشد و نه خواسته ها یا توهم قدرت....

استدلال منطقی:

۱. حقیقت اگر درک شود، بدون اراده تحقق نمییابد.
۲. اراده اگر بدون درک باشد، ممکن است به مسیر ضدحقیقت کشیده شود.
۳. پس: اراده زمانی "حقیقی" است صادقانه از درک واقعیت زاده شود و به قصد تحققی اجرایی و حقیقی واقعیت، سامان یابد.


بخش سوم: عمل (تجلی حقیقت در صحنه واقعیت)

تعریف کلی:

عمل، در الثیاسیسم، بیرونی ترین حلقه از زنجیره آگاهی است.
یعنی لحظه ای که حقیقتی درک شده، با اختیار پذیرفته شده، و با اراده تثبیت شده، در دل واقعیت پیاده می شود ابعاد مختلف نتایج اعمال آغاز می شود....

ابعاد عمل حقیقی یا آگاهی:

۱. همراستایی با واقعیت:
عمل نباید خیالی یا آرزومحور باشد، بلکه باید با وضعیت واقعی هماهنگ باشد.

۲. مطابقت با حقیقت درک شده:
هر عمل باید بخشی از حقیقت را در خود تجسم ببخشد.

۳. قابلیت پذیرش پیامد:
عمل، مسئولیت دارد. اگر پیامد آن خلاف حقیقت شد، در واقعیت نمایان می شود و بر تیکه بر این روند قابل برسی است و می توان تعبیرش داد که تغیر پذیری بر ساختاری واقعیت که قابل پذیرش شود بدست آورد...


ارتباط با الثیاسیسم:

در این دیدگاه، عمل صرفا ابزار نیست؛ بلکه "آیینه واقعیت آگاهانه است."
هیچ فلسفهای، بدون تبدیل شدن به کنش، زنده نیست.
و هیچ کنشی، بدون پشتوانه حقیقت، ارزشمند نیست.


استدلال:

۱. اگر کنش از آگاهی و اراده منشا نگیرد، ممکن است خطرناک یا در تضاد وحدت آگاهی بر حقیقت باشد زیرا می تواند به هر سوی جهت گیری کند...
۲. اگر کنش با واقعیت بیگانه باشد، به خیال پردازی تبدیل میشود.
۳. عمل، تنها زمانی اصالت دارد که:

از اختیار آگاهانه برخاسته باشد

توسط اراده هدایت شود

و

در راستای حقیقت، در واقعیت تحقق یابد.

در دستگاه اندیشه ای الثیاسیسم، انسان کنشگر کسی است که:
۱. اختیار دارد چون حقیقت را میفهمد
۲. اراده دارد چون حقیقت را میخواهد
3. عمل میکند چون حقیقت را متحقق میسازد.


حال انسان کنشگر را با برسی مجدد ریشه های مفهومی بنیاد آگاهی به صورت تخصصی و عمیق تر برسی میکنیم...

 


در دیدگاه الثیاسیسم، عمل نه یک نتیجه خودبه خودی، بلکه حاصل پیوند آگاهانه اختیار و اراده با درک حقیقت در دل واقعیت است. این فصل از سه رکن بنیادی تشکیل شده:

۱. اختیار – امکان آگاهانه انتخاب در دل واقعیت
۲. اراده – نیروی پیشران انتخاب به سوی کنش
۳. عمل – تجلی نهایی حقیقت درک شده در سطح واقعیت



بخش اول: اختیار – امکان آگاهانه انتخاب


اختیار در الثیاسیسم یعنی ظرفیت درونی موجود آگاه برای انتخاب بر اساس درک خود از حقیقت و واقعیت.
اختیار صرفا امکان انتخاب بین گزینه ها نیست، بلکه امکان هدایت خود در مسیر انتخاب است..
چه بسا اختیاری آگاهانه انتخابی آگاهانه دارد...


اجزای اختیار:

۱. ادراک:
بدون ادراک، انتخاب کور است. ادراک، فیلتر اصلی اختیار است.

۲. آگاهی از پیامدها:
اختیار اصیل آن است که پیامد انتخاب درک شود؛ حتی اگر پیشبینی پذیر نباشد.

۳. ظرفیت انتخاب:
اختیار به اندازه ظرفیت آگاهانه فرد معنا دارد، نه بیشتر.



درک کلیدی:

> اختیار همیشه وجود دارد، اما نه همیشه فعال است.
فعالسازی آن نیازمند آگاهی و آمادگی درک حقیقت موقعیت است.




استدلال مطرح:

۱. اگر اختیار را نفی کنیم، مسئولیت هم نفی میشود.
۲. اگر اختیار را مطلق بدانیم، نادیده گرفتن شرایط واقعیت است.
3. پس: اختیار درون واقعیتی و نسبی به ظرفیت ادراک آگاهانه است، نه مطلق و نه فاقد وجود.


بخش دوم: اراده – نیروی پیشران آگاهانه


اراده یعنی نیروی درونی که اختیار را به حرکت در مسیر حقیقت و کنش در واقعیت تبدیل میکند.
اراده، موتور انتخاب است، اما نه لزوما خودآگاه، مگر زمانی که با آگاهی ترکیب شود.



اجزای جهات اراده:

۱. تمایل:
ریشه ای ترین حالت گرایش ذهنی یا روحی به سوی امری خاص.

۲. قصد:
تصمیمی آگاهانه بر اساس تمایل و شناخت.

۳. اصرار:
پایداری در مسیر، در برابر مانع های بیرونی یا درونی.



اقسام اراده در الثیاسیسم:

اراده ناپخته (خام):
واکنشمحور، بیتحلیل، حاصل هیجان یا ترس.

اراده ذهنی:
بر اساس شناخت فردی یا میل درونی، اما بدون همسویی با واقعیت.

اراده آگاهانه (در الثیاسیسم):
حاصل ادراک حقیقت، تشخیص موقعیت، و خواست برای هماهنگی با آن.




استدلال مطرح ²:

۱. بدون اراده، اختیار فقط یک ظرفیت بالقوه است.
۲. بدون آگاهی، اراده تبدیل به جبر درونی یا هوس میشود.
3. پس: اراده فقط زمانی اصیل است که از دل حقیقت و آگاهی برخیزد.




بخش سوم: عمل – تجلی حقیقت در کنش

عمل در الثیاسیسم یعنی تحقق اراده آگاهانه در دل واقعیت، به گونه ای که حقیقت را در بستر ممکن، محقق کند.


اجزای عمل:

۱. قصد آگاهانه:
کنش باید با نیتی آگاهانه آغاز شود.

۲. هماهنگی با واقعیت:
هر عمل در موقعیتی رخ میدهد؛ ناهماهنگی با شرایط، عمل را بیاثر یا زیانبار میسازد.

۳. تجلی حقیقت:
عمل، اگر واقعیت را تغییر ندهد یا حقیقتی را عیان نکند، صرفا یک حرکت است، نه یک کنش.



اقسام عمل:

واکنشی (غیرآگاهانه): ناشی از ترس، هیجان، یا تقلید

مصلحت جویانه: با هدف سود، نه حقیقت

کنشگرایانه (در الثیاسیسم): با هدف بیان و ساخت حقیقت در دل واقعیت



استدلال مطرح ³:

۱. عمل بی اراده، بی جهت است؛ عمل بدون اختیار، بی مسئولیت است؛ عمل بدون آگاهی، بی حقیقت است.
۲. تنها عملی که از اختیار، اراده و آگاهی زاده شود، حامل معنا و ارزش حقیقی خواهد بود.
3. پس: عمل در الثیاسیسم، نتیجه نهایی هماهنگی انسان با حقیقت در بستر واقعیت است.



جمع بندی کلی از کل مفاهیم
در مکتب الثیاسیسم :

اختیار یعنی امکان تصمیمی درونی برای انتخاب کنشی که واجد و محدود به شرایط همان اختیار، نه آزادی بی حد.
حتی آزادی در حد وجود است و آزادی بر وجود خود عدم وجود است که این یعنی در ترکیب درک تضاد و وحدت دوگانگی ؛ دوگانگی مکمل وجود ، عدم وجود است و وحدت تضاد آن در درون وجود و لاوجود است ..

اراده ای آگاهانه یعنی نیروی جهت دهنده درونی، که تنها با آگاهی که ریشه در شناخت حقیقتی که بر جبر واقعیت باشد ، شکل می گیرد.

عمل الثیاسیسمی یعنی تجلی اراده آگاهانه در بستر واقعیت، به سوی تحقق یا همسویی با حقیقت.


> بنابراین: کنشی که پیرو آگاهی باشد، تنها از انسان آگاه برمی آید، انسانی که اختیار را درک کرده ، اراده را میسازد، و عمل را با حقیقت هماهنگ میکند.آن انسان را میتوان کنشگر آگاهی دانست.
آگاهی که میتواند از آشوب زندگی نظمی نوین حاصل کند که بر خواستار اهداف خویش نه در رویا پردازی بلکه در واقعیت با زندگی به عمل آورد...


اینجاست که آگاهی به مسیری در شاهراه زیستن ، تبدیل میشود و حقیقت با تعادلی در تعاملی از درک پا به صحنه واقعیت میگذارد و واقعیتی حقیقی برخواسته از آگاهی یا به مولفه ای دیگر زیستن آگاهانه و ارزشمند آغاز می شود...