انگیزه یک وجود کامل و بی نیاز از آفرینش جهان چیست؟
✍️علیرضا قربانی – پژوهشگر اجتماعی
چکیده:
پرسش از انگیزه آفرینش جهان توسط وجودی کامل و بی نیاز، یکی از ژرف ترین مباحث حکمت و عرفان است. این تحلیل با رویکردی توصیفی نشان می دهد که آفرینش نه ناشی از کمبود، بلکه برآمده از سرریز شدن کمالات ذاتی آن وجود مطلق است. در این منظره، سه انگیزه اصلی همچون رودهایی به هم پیوسته جاری می شوند:
نخست، عشق به عنوان نیروی محرکه نخستین. عشق ذاتی وجود کامل، تابنده و گسترش جو است و برای تحقق راستین خود نیازمند معشوق می باشد. اینجا آفرینش همچون آینه ای است که جمال عاشق در آن تجلی می یابد.
دوم، خلاقیت به عنوان جلوه گری هنرمندانه. جهان، اثر هنری بی همتای هنرمندی مطلق است که کمالات نامتناهی و نامرئی خود را در گالری هستی به نمایش می گذارد. این خلاقیت، همانند فیضی دائمی و بی وقفه از مبدا کمال جاری است.
سوم، پرورش به عنوان تکمیل چرخه هستی. عشق راستین تنها به آفرینش بسنده نمی کند، بلکه خواهان رشد و شکوفایی معشوق است. جهان در این نگاه، دانشگاهی کیهانی و کارگاهی برای پرورش موجوداتی است که می توانند مسیر کمال را بپیمایند.
این سه انگیزه در هم می تنند و منظومه ای یکپارچه می سازند: عشق، خلاقیت را برمی انگیزد و خلاقیت، صحنه ای برای پرورش می آفریند. بنابراین آفرینش، یک "بازی مقدس" هنرمندانه، یک "راز عاشقانه" و یک "فرآیند پرورشی" است که همگی از فزونی و بخشش بی پایان وجود کامل سرچشمه می گیرند. در این دیدگاه، جهان هدیه ای از سر عشق، صحنه ای برای خلاقیت و فرصتی برای پرورش است.
۱. مقدمه: صورت بندی مسئله
مسئله کلاسیک این است: اگر خداوند وجودی کامل، بینیاز (غنی بالذات) و نامتغیر است، چه دلیلی می تواند برای اقدام به آفرینش جهان، که مستلزم نوعی تغییر و اراده به سوی «غیر» است، وجود داشته باشد؟ پاسخ های رایج، از «اراده آزاد» تا «جلوه جمال»، همگی نیاز به تبیین دقیق تری دارند.
در قلمرو اندیشه های ژرف و پرسش های بنیادین بشر، معدودی از مسائل وجود دارند که به اندازه پرسش از خداوند "انگیزه آفرینش" هستی، ذهن فیلسوفان، عارفان و اندیشمندان را به خود مشغول کرده باشند. این پرسش کهن، که ریشه در اعماق تاریخ تفکر بشری دارد، هنگامی با ابعادی پیچیده تر و شگفت انگیزتر روبرو می شود که آن را در نسبت با مفهومی به نام "وجود کامل" قرار دهیم. تصور وجودی که از هر نظر بی نقص، مطلق و از هر نیاز و کمبودی مبرا است، این معما را پیش روی ما می نهد: چنین هستی تام و تمامی، چه انگیزه ای می تواند برای خلق جهانی داشته باشد که در مقایسه با او، محدود، ناقص و گذراست؟
این پرسش، تنها یک بازی فکری انتزاعی نیست، بلکه کلیدی است برای گشودن دریچه ای به سوی فهم جایگاه انسان در این جهان پهناور و رابطه ای که با منبع هستی بخش خود دارد. اگر آفرینش را عمدی تصادفی یا حادثه ای بی معنا بدانیم، زندگی و تلاش های انسانی نیز تا حد زیادی از معنای راستین خود تهی می شوند. اما اگر بتوان برای این آفرینش، انگیزه ای خردمندانه و مبتنی بر کمال در پشت آن یافت، در این صورت، هر ذره از این کیهان و هر لحظه از زندگی، می تواند جلوه ای از حکمتی بزرگ تر و عشقی ژرف تر باشد.
در دل این جستجو، سه مفهوم درخشان و به هم پیوسته، خودنمایی می کنند: عشق، خلاقیت و پرورش. این سه، نه به عنوان انگیزه هایی مجزا و رقیب، بلکه به مثابه وجوه گوناگون یک حقیقت یگانه مورد بررسی قرار می گیرند. این نوشتار بر این باور است که پاسخ به معمای آفرینش را باید در هم نشینی و پیوند این سه جستجو کرد.
عشق، به عنوان نیرویی که ذاتا خواهان گسترش و بخشش است؛ خلاقیت، به عنوان اشتیاقی برای تجلی زیبایی و کمالات پنهان؛ و پرورش، به عنوان اراده ای برای هدایت و به کمال رساندن آنچه آفریده شده است. در این نگاه، جهان زاده ی نیاز نیست، بلکه زاده ی فراوانی و فزونی است. همچون بارانی که از آسمانی لبریز، بر زمین فرومی ریزد یا نوری که از خورشیدی فروزان، بدون هیچ چشم داشتی، همه جا را روشن می کند.
در ادامه این مسیر، با بسط هر یک از این مفاهیم و واکاوی ارتباط درونی آن ها، درمی یابیم که چگونه این سه محور، با یکدیگر تار و پود یک الگوی یکپارچه را می بافند. الگویی که در آن، آفرینش نه یک رویداد مقطعی، بلکه جریانی پویا، مستمر و معنادار است که از کمال مطلق آغاز می شود و به سوی شکوفایی و بازگشت به همان کمال در حرکت است. این سفر فلسفی، ما را به درکی غنی تر و باشکوه تر از جهان، خالق آن و جایگاه خودمان در این میان رهنمون خواهد شد. این مقاله با تمرکز بر سه محور عشق، خلاقیت و پرورش، پاسخی سیستماتیک ارائه می دهد.
۲. چارچوب نظری و بسط مفاهیم
۲-۱. عشق (Love) به مثابه ضرورت ابراز
در این چارچوب، عشق یک صفت ایستا نیست، بلکه یک انرژی پویا و تابنده است.
در ژرف ترین لایه های تحلیل انگیزه آفرینش، "عشق" به عنوان نیروی بنیادین و محرک نخستین جلوه می کند. اما این عشق را نباید با مفهوم عاطفی محدود انسانی اشتباه گرفت. عشق در وجود کامل، یک صفت ایستا و منفعل نیست، بلکه جریانی سیال و تابنده است که ذاتا خواهان تجلی و گسترش است. این عشق، نفس وجود است و وجود، نفس عشق. در این سطح، عشق را می توان "ضرورت ابراز" نامید؛ ضرورتی که از سرشت نامتناهی و فراگیرنده وجود کامل برمی خیزد.
تصور کنید چشمه ای که از اعماق زمین می جوشد. جوشش و جاری شدن برای آن، یک انتخاب نیست، بلکه بیان ذات و سرشت آن است. اگر نجوشد، چشمه نیست. وجود کامل نیز چنین است؛ عشق مطلق، درونی ترین سرشت اوست و آفرینش، جوشش ناگزیر این عشق است. این عشق، تابشی است که نمی تواند نتابد، بخششی است که نمی تواند نبخشد و سخنی است که نمی تواند نگفته بماند. در اینجا، آفرینش یک "نیاز" بیرونی نیست، بلکه یک "میل" درونی و ذاتی است که از کمال عاشق سرچشمه می گیرد. این تمایز کلیدی است: نیاز از جایگاه کمبود می آید، اما میل برخاسته از جایگاه فزونی و فراوانی است.
این میل ذاتی، عشق را به سمت آفرینش "دیگری" سوق می دهد. زیرا عشق راستین، همواره طالب معشوق است. عشق بدون "غیر"، عشقی است ناکامل و در خود محبوس. وجود کامل با آفرینش جهان، "من"ی می آفریند تا رابطه "من و تو"ی عاشقانه ای را محقق سازد. جهان و موجوداتش، همگی "تو"هایی هستند در برابر "او". اینجاست که آفرینش به مثابه آیینه معنا پیدا می کند. وجود کامل، جمال بی پایان خود را در آیینه های گوناگون خلقت می بیند و خود را می ستاید.
این مفهوم در عرفان اسلامی با جمله معروف "کنت کنزا مخفیا..." تبلور یافته است: "گنجی پنهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم." این "دوست داشتن که شناخته شوم"، همان ضرورت ابراز عشق است. شناخته شدن، مستلزم وجود شناسنده است و شناسنده، همان "تو" یا معشوقی است که در پرتو آفرینش پدید می آید. بنابراین، آفرینش، زبان عشق است برای بیان خود و جهان، کتابی است که عاشق، نامه عشق خود را در آن می نویسد. در این نگاه، هر ذره از هستی، کلمه ای از این نامه عاشقانه است که قصه عشق ابدی را روایت می کند.
۲-۲. خلاقیت(Creativity) به مثابه تجلی کمال
در ادامه تحلیل انگیزه های آفرینش، پس از "عشق" به عنوان محرک نخستین، به "خلاقیت" به عنوان سازوکار این تجلی می رسیم. خلاقیت در وجود کامل، یک بازی بی هدف یا آزمایش تصادفی نیست، بلکه ضرورتی ذاتی برای نمایاندن گنجینه ی بی کران کمالات پنهان است. جهان در این نگاه، بزرگ ترین و پیچیده ترین اثر هنری است که هنرمندی نامتناهی، آن را از نیستی به هستی درآورده است.
تصور کنید هنرمندی که در ذهن خود، بینهایت طرح، رنگ، ملودی و ایده دارد. این گنجینه ی درونی، تا زمانی که به مرحله ی ظهور و تجلی نرسد، در حالت بالقوه باقی مانده و شکوفایی نهایی خود را ندارد. وجود کامل نیز، سرشار از نام ها، صفات و کمالات بی شماری است: علم، قدرت، زیبایی، حکمت و زندگی. این کمالات در ذات واحد او جمع هستند، اما آفرینش، صحنه ای است برای عینیت یافتن و دیده شدن این صفات. همان طور که یک نقاش، مفهوم "زیبایی" را در ذهن خود دارد، اما با خلق یک تابلوی نقاشی است که این زیبایی ذهنی را عینی و قابل درک برای دیگران می سازد.
این فرآیند در فلسفه، اغلب با نظریه ی "فیض" یا "صدور" تبیین می شود. بر این اساس، جهان از ذات خداوند "فیض" می یابد؛ همان گونه که نور از خورشید یا شعور از عقل جاری می شود. این جریان، نه یک انتخاب لحظه ای، بلکه جریانی دائمی و ضروری است که از شان و ذات آن وجود کامل ناشی می شود. خلاقیت خداوند، یک فعل مقطعی در گذشته نیست، بلکه استمراری همیشگی است که در هر لحظه، هستی بخش جهان است.
لذا آفرینش، یک "بازی مقدس" (Lila) است. بازی ای که در آن، هنرمند مطلق، بی آنکه نیازی به بازی کردن داشته باشد، صرفا به دلیل لذت و شادی ناشی از آفرینش و به دلیل سرریز شدن انرژی خلاقه ی درونی اش، دست به آفرینش می زند. این جهان با تمام قوانین دقیق، زیبایی های خیره کننده، تنوع حیرت انگیز و پیچیدگی های شگفت آورش، نمایشی از این خلاقیت بی منت و بی پایان است. هر کهکشان، یک قطعه از سمفونی کیهانی است و هر گل، طرحی از نقاشی دیواری طبیعت. بنابراین، خلاقیت، زبان دوم وجود کامل برای سخن گفتن با مخلوقاتش است؛ زبانی از جنس زیبایی، نظم و شکوه.
۲-۳. پرورش (Nurturing) به مثابه اراده برای شکوفایی
در سیر تکاملی تحلیل انگیزه های آفرینش، پس از "عشق" به عنوان محرک نخستین و "خلاقیت" به عنوان سازوکار تجلی، به سومین و تکمیل کننده ترین مولفه می رسیم: "پرورش". اگر آفرینش در مرحله خلاقیت متوقف می شد، جهان همچون تابلویی زیبا اما بی روح و ایستا بود. پرورش، این روح پویا و جهت دار را به کالبد آفرینش می دمد و آن را از یک "صفت" به یک "فرآیند" و از یک "چیز" به یک "سفر" تبدیل می کند.
پرورش در این سطح، تجلی عشق متعهد و خلاقیت هدفمند است. عشق حقیقی، به صرف آفرینش معشوق بسنده نمی کند؛ بلکه والاترین جلوه ی آن، در اهتمام به رشد، کمال و شکوفایی معشوق نمایان می شود. وجود کامل، جهان را نمی آفریند تا آن را به حال خود رها کند، بلکه آن را همچون باغبانی دلسوز و دانا پرورش می دهد تا هر بذر استعدادی به شکوفه ای کامل و هر نهال وجودی به درختی تناور بدل شود.
این اراده برای شکوفایی، جهان را به یک "کارگاه کیهانی" یا "دانشگاه الهی" تبدیل کرده است. قوانین تغییرناپذیر طبیعت، فصل های زندگی، چالش ها، رنج ها و شادی ها، همگی ابزارهای این کارگاه برای تراش خوردن و صیقل یافتن موجودات هستند. به ویژه برای انسان، که به اختیار و عقل مجهز است، این مسیر پرورش، به یک "سلوک اختیاری" بدل می شود. خداوند به عنوان مربی، زمینه ها و راهنماها را فراهم می کند، اما این انسان است که باید گام بردارد و با انتخاب های خود، سرنوشت خویش را در این مسیر پرورش بسازد.
در الهیات مسیحی، این مفهوم گاه در قالب "خالی سازی" (Kenosis) خداوند تفسیر می شود؛ ایده ای که بر اساس آن، خداوند تا حدی از جلال و قدرت مطلق خود "فضا"یی خالی می کند تا به مخلوقش استقلال، آزادی و مجال رشد بدهد. این خود یک عمل نهایی پرورشی است: بخشیدن فضایی برای نفس کشیدن و بودن. بنابراین، پرورش تنها ارائه دادن نیست، بلکه عقب نشینی حکیمانه برای مجال دادن است.
در نهایت، پرورش، چرخه عشق را کامل می کند. عشق، جهان را می آفریند، خلاقیت آن را شکل می دهد و پرورش، آن را به سوی کمالی سوق می دهد که در نهایت، بتواند بار دیگر به منبع عشق خود بازگردد و با آگاهی و شکوفایی کامل، در آن حل شود. بنابراین، آفرینش بدون پرورش، ناتمام و عشق بدون اراده برای رشد معشوق، ناقص است. این سه با هم، مثلثی کامل را تشکیل می دهند که کل هستی در درون آن، معنا و مسیر خود را می یابد.
۳. سنتز نهایی: وحدت سه گانه انگیزه ها
اکنون به اوج سفر تحلیلی خود می رسیم؛ جایی که سه جریان اصلی عشق، خلاقیت و پرورش، نه به عنوان انگیزه هایی مجزا، بلکه همچون رودخانه هایی به هم پیوسته در اقیانوس بی کران وجود کامل، به وحدت می رسند. این سه مولفه، ارکان یک الگوی الهیاتی یکپارچه را تشکیل می دهند که در آن، آفرینش به مثابه یک "فرآیند پویا" و "رویدادی پیوسته" فهمیده می شود، نه یک عمل مقطعی در دل تاریخ.
این وحدت را می توان در قالب یک چرخه مقدس ترسیم کرد: عشق، خلاقیت را برمی انگیزد، خلاقیت صحنه پرورش را می آفریند، و پرورش، مخلوق را به سوی اتحاد دوباره با سرچشمه عشق رهنمون می سازد. این یک خط سیر مستقیم نیست، بلکه حلقه ای است تکاملی و پویا. عشق به عنوان هسته مرکزی، هم نقطه آغاز است و هم مقصد نهایی. این عشق است که با فوران خلاقانه خود، جهان را از نیستی به هستی می خواند و سپس با اراده پرورشی خود، آن را به کمال و بازگشت دعوت می کند.
در این الگو، وجود کامل، همزمان در سه نقش متعالی ظاهر می شود: او "معشوقی" است که جهان را از سر شوق و اشتیاق می آفریند، "هنرمندی" است که آن را با حکمت و زیبایی می آراید، و "مربی ای" است که با صبر و مهربانی، آن را به سوی کمال رهنمون می کند. این سه نقش، در تعاملی ناگسستنی، یکدیگر را کامل می کنند. عشق بدون خلاقیت، ناگفته می ماند؛ خلاقیت بدون پرورش، ناتمام می ماند؛ و پرورش بدون عشق، تهی از معنا می شود.
این سنتز، به آفرینش عمق و غنایی بی نظیر می بخشد. جهان دیگر یک "شیء" یا یک "اتفاق" نیست، بلکه یک "متن زنده" است که سه لایه معنایی دارد: در لایه اول، نامه عاشقانهای از سوی خالق به مخلوق است. در لایه دوم، اثر هنریبی همتایی است که تجلی بی پایان زیبایی و حکمت است. و در لایه سوم، کارگاه پرورش و دانشگاهی کیهانی است که در آن، هر موجودی مسیر شکوفایی خود را می پیماید.
این نگاه سه بعدی، پاسخی نهایی به پرسش بنیادین ما ارائه می دهد: انگیزه آفرینش، یک چیز نیست، بلکه یک "وضعیت وجودی" است. وضعیتی که در آن، کمال مطلق، به دلیل همان کمالش، نمی تواند در خود محبوس بماند. او باید ببخشد، باید تجلی کند، باید رشد دهد. آفرینش، therefore، ضرورتی از جنس بخشش و زیبایی و رشد است، نه از جنس نیاز و کمبود. این سه محور با هم، تاج حکمت الهی را تشکیل می دهند و جهانی را می آفرینند که هم هدفمند است، هم زیبا، و هم سرشار از عشقی بی پایان.
۴. نتیجه گیری
در پرتو تحلیل ارائه شده، پرسش از انگیزه آفرینش توسط وجودی کامل و بی نیاز، دیگر نه به عنوان یک معمای لاینحل، بلکه به عنوان دریچه ای برای درک رابطه ای ژرف و پویا بین خالق و مخلوق نمایان می شود. این سفر تحلیلی نشان داد که پاسخ این پرسش را نمی توان در قالب یک انگیزه واحد و بسیط جستجو کرد، بلکه باید آن را در هم تنیدگی سه جلوه از کمال وجود کامل جستجو کرد: عشق، خلاقیت و پرورش.
این سه مولفه، مانند سه ضلع یک مثلث متعالی، ساختاری را تشکیل می دهند که در آن، آفرینش نه عملی تصادفی یا ناشی از کمبود، بلکه ضرورتی برگرفته از سرشت سرشار و بخشنده آن وجود مطلق است. عشق به عنوان قلب تپنده این فرآیند، نیروی محرکه اولیه بود؛ اشتیاقی ذاتی برای بخشش و برقراری رابطه. در ادامه، خلاقیت به عنوان زبان این عشق، صحنه هستی را برای تجلی نامتناهی کمالات پنهان برپا کرد و جهان را به اثری هنری بدل ساخت. و سرانجام، پرورشبه عنوان اراده استمرار این عشق، جهان ایستا را به کارگاهی پویا تبدیل کرد تا هر موجودی بتواند مسیر شکوفایی خود را به سوی کمال بپیماید.
در سنتز نهایی این سه انگیزه، درمی یابیم که آفرینش یک رویداد منفرد در گذشته نیست، بلکه جریانی مستمر و هدفمند است. جهانی که از سرچشمه عشق جاری شده، با ابزار خلاقیت شکل گرفته و با راهبری پرورش، به سوی همان سرچشمه بازمی گردد. این نگاه، به هستی و زندگی بشری در درون آن، والاترین معنا را می بخشد. اگر آفرینش زاده عشق است، پس جهان بر بنیاد مهری بنا شده است. اگر ساخته خلاقیت است، پس زیبایی و نظم، درون مایه اصلی آن است. و اگر هدف آن پرورش است، پس رنج ها و چالش ها، ابزارهای رشد و تعالی هستند.
بدین ترتیب، این تحلیل سه گانه، پاسخی هماهنگ و جامع به پرسش آغازین ارائه می دهد: انگیزه آفرینش، فوران کمالی است که در قالب عشق می جوشد، در قالب خلاقیت می آفریند و در قالب پرورش، به کمال می رساند. این پاسخ، هم با مفهوم بی نیازی مطلق خداوند سازگار است، چرا که همه چیز از سر فراوانی و بخشش است، نه نیاز و کمبود؛ و هم جایگاه انسان را به عنوان موجودی صاحب اختیار که می تواند در این "درام عاشقانه" کیهانی، نقش آفرینی کند و مسیر خودآگاهی و بازگشت آگاهانه به مبدا را بپیماید، تعالی می بخشد. بنابراین، هر ذره از این جهان، روایت گر قصه ای است از عشقی بی پایان، خلاقیتی بی منت و پرورشی بی وقفه.
منابع:
منابع فارسی
- ابن عربی، محیی الدین. (بدون تاریخ). الفصوص الحکم. (شرح و ترجمه فارسی موجود). (منبع اصلی برای استناد به حدیث "کنت کنزا مخفیا..." و مبانی عرفان نظری).
- چیتیک، ویلیام سی. (۱۳۸۷). عوالم خیال: ابن عربی و مسئله اختلاف ادیان (ترجمه قاسم کاکایی). نشر هرمس. (منبع برای تبیین مفهوم خلاقیت و تجلی به مثابه هنر الهی).
- شجاعی، مرتضی. (۱۳۹۰). آفرینش بر اساس عشق و قاعده الواحد از دیدگاه ابن عربی. مجله معارف عقلی. (منبع برای بسط بخش "عشق به مثابه ضرورت ابراز").
- مطهری، مرتضی. (۱۳۷۸). علل گرایش به مادی گری. انتشارات صدرا. (منبع برای تبیین فلسفی نظریه فیض و پاسخ به شبهات درباره انگیزه آفرینش).
- جوادی آملی، عبدالله. (۱۳۸۵). تفسیر موضوعی قرآن کریم: جلد ۴ (حقیقت توحید). نشر اسراء. (منبع برای استناد به آیات قرآن در باب عشق، خلقت و هدفمندی جهان).
منابع خارجی
- Armstrong, K. (1993). A History of God. Ballantine Books. (منبع برای تحلیل تاریخی تکامل مفهوم خدا به سوی خدای عاشق در ادیان ابراهیمی).
- Chittick, W. C. (1998). The Self-Disclosure of God: Principles of Ibn al-'Arabi's Cosmology. State University of New York Press. (منبع اصلی و تخصصی برای بسط بخش خلاقیت و نظریه تجلی).
- Moltmann, J. (1985). God in Creation: A New Theology of Creation and the Spirit of God. HarperCollins. (منبع برای بسط بخش "پرورش" و مفاهیمی مانند خلقت به مثابه فضا و الهیات Kenotic).
- Nasr, S. H. (2006). Islamic Philosophy from Its Origin to the Present: Philosophy in the Land of Prophecy. State University of New York Press. (منبع برای تبیین نظریه فیض در فلسفه اسلامی و ارتباط آن با خلاقیت).
- Panikkar, R. (1987). The Cosmotheandric Experience: Emerging Religious Consciousness. Orbis Books. (منبع برای استناد به رابطه "من-تو" و عشق به عنوان اساس رابطه خالق و مخلوق).