نقدی بر اثبات ؛ حقیقت (الثیاسیسم)
نقد هستی شناختی ۱۵:
اگر حقیقت، معیار و سنجه بنیادین هر چیزی است، آیا برای اثبات درستی هر ادعا، باید ابتدا خود حقیقت را اثبات کرد؟ پس آیا هر شناختی بدون اثبات حقیقت، دچار دور باطل نمی شود؟
---
شرح نقد:
منتقد با این پرسش سراغ بنیاد منطقی الثیاسیسم می آید:
اگر حقیقت، پایه هر داوری و سنجش است— وانگهی نتیجه بر داوری نخواهد بود قضاوت ، بلکه درک....
و اگر ما می گوییم که «چیزی حقیقت دارد یا ندارد» بر مبنای آن سنجه،
پس:
آیا نمی طلبد که اول خود "حقیقت" را اثبات کنیم؟
اگر حقیقت هنوز «اثبات نشده» باشد، چطور می توان آن را «ملاک سنجش» دانست؟
و اگر برای اثبات حقیقت باید به ابزارهای شناخت (مثل منطق، تجربه، آگاهی) رجوع کنیم،
آیا این ها خودشان نیاز به تایید حقیقت ندارند؟
در این صورت، آیا وارد دور باطل معرفتی (circular reasoning) نمی شویم؟
---
پاسخ الثیاسیسم:
۱. حقیقت، نه اثبات پذیر است و نه اثبات طلب؛ حقیقت، کشف پذیر است.
در الثیاسیسم، حقیقت مانند "نور" است:
ما نمی توانیم آن را «اثبات» کنیم، زیرا خودش روشنایی بخش است.
ما با آن، چیزها را می بینیم—
نه آن که چیزی را مقدم بر آن برای اثباتش داشته باشیم.
> "حقیقت، ابزار اثبات نیست؛ حقیقت، امکان اثبات است."
یعنی اگر حقیقت وجود نداشت، هیچ گزاره ای نمی توانست «درست یا نادرست» باشد،
چون اصلا چیزی برای سنجش نبود.
---
۲. اثبات، فرایندی درون آگاهی ست؛ اما حقیقت، مستقل از آگاهی.
اثبات یعنی قانع سازی ذهنی.
اما حقیقت، ضرورتا از «پذیرفته شدن توسط ذهن» عبور نمی کند.
مثال:
خورشید، چه ما به وجودش باور داشته باشیم چه نه، می تابد.
مرگ، چه آن را درک کنیم چه انکار، واقع می شود.
> "حقیقت، پیش از آن که پذیرفته شود، هست."
در نتیجه، ما در پی کشف حقیقت ایم، نه اثبات آن.
---
۳. معیار بودن حقیقت، از اثباتش نمی آید؛ از ضرورت هستی شناختی اش می آید.
در الثیاسیسم:
حقیقت، به این دلیل معیار است که واقعیت بدون آن انسجام ندارد.
حقیقت، زیرساخت هر هستی ای ست که بتوان بر آن آگاهی داشت.
حتی مفاهیم مثل «اشتباه»، «تردید»، و «دروغ» هم بدون فرض وجود حقیقت، بی معنا می شوند.
> "برای آن که چیزی نادرست باشد، باید در مقابل حقیقتی سنجیده شود."
---
۴. نه دور باطل، بلکه دایره درک.
این بخش ظریف است:
اگر کسی بگوید "برای شناخت حقیقت، باید حقیقت را بشناسیم"
ممکن است تصور شود وارد دور منطقی شده ایم.
اما در الثیاسیسم، این نه دور بسته، بلکه حرکت مارپیچی درک است:
ما از واقعیت آغاز می کنیم،
با پرسش گری، گام به گام آگاهی را بسط می دهیم،
و هر مرحله، ما را نزدیک تر به فهمی ژرف تر از حقیقت می کند.
> "درک حقیقت، مانند بالا رفتن از مارپیچی است که هر دور آن، ما را نزدیک تر به مرکز می کند."
پس به جای دور باطل، ما با «رشد فهم در مسیر کشف» طرفیم.
---
جمع بندی پاسخ:
حقیقت، اثبات ناپذیر نیست چون ناقص است، بلکه چون فراتر از ابزار اثبات است.
حقیقت، معیار است چون بدون آن، سنجش ممکن نیست.
شناخت، با حقیقت سنجیده می شود؛ نه آن که حقیقت، با شناخت ساخته شود.
بنابراین، شناخت مبتنی بر حقیقت است، و نه بالعکس؛ پس دور باطل شکل نمی گیرد، بلکه مسیر کشف آغاز می شود