فرصت سوزی استراتژیک: تحلیل عدم مشارکت ایران در کنفرانس صلح غزه و بن بست در حل منازعه ایران با اسراییل و امریکا
مقدمه:
کنفرانس صلح غزه که اخیرا در شرم الشیخ مصر برگزار شد، یکی از مهم ترین مجراهای دیپلماتیک برای یافتن راه حلی کم هزینه تر انسانی و مادی برای بحران انسانی و مادی و سیاسی در نوار غزه بود. عدم مشارکت ایران در این گردهمایی، که بازیگری کلیدی در سطح خاورمیانه محسوب می شود، نه یک غیبت ساده، بلکه نمادی از یک «فرصت سوزی استراتژیک» عمیق تر است. این اقدام را باید در چارچوب کلان تر سیاست خارجی ایران تحلیل کرد که بر محور مخاصمه دایمی و ابدی ایران با اسراییل و ایالات متحده و عدم تعهد به فرآیندهای صلح چندجانبه بنا شده است.
۱. هزینه های غیاب در میز دیپلماسی:
با حضور نمایندگان عربی، اروپایی و بین المللی و حتی گروه های فلسطینی مانند محمود عباس، کنفرانس مصر بستری برای اثرگذاری مستقیم بر معادلات آینده غزه بود. غیبت ایران به معنای واگذاری میدان به دیگر بازیگران از جمله عربستان، مصر و قطر برای تعریف چارچوب صلح بدون در نظر گرفتن منافع و نفوذ تهران بود. ایران با عدم حضور، عملا:
· توان چانه زنی خود را در فرآیند صلح تضعیف کرد: دیپلماسی موثر مستلزم حضور در تمام میزها، حتی میزهای دشمنان و رقیبان، برای دفاع از منافع است. ایران خود را از ابزار نرم دیپلماتیک محروم ساخت.
· گفتمان صلح محور ایران را منزوی نمود: با عدم ارایه یک طرح جایگزین عملی در یک مجرای بین المللی، گفتمان ایران در حاشیه گفتمان مسلط صلح قرار گرفت و نتوانست خود را به عنوان یک راه حل معتبر مطرح کند.
· فرصت میانجیگری را از دست داد: ایران می توانست با حضور خود، نقش یک واسطه ی قدرتمند بین جناح های مختلف فلسطینی با اسراییل و حتی به عنوان کانال غیرمستقیم با غرب ایفا کند، نقشی که در گذشته در مواردی مانند توافق با طالبان نشان داد، اما از آن بهره نبرد.
۲. ریشه یابی در پارادایم «مخاصمه به مثابه استراتژی»:
عدم مشارکت ایران در این کنفرانس، تصادفی یا صرفا تاکتیکی نبود، بلکه ریشه در پارادایم حاکم بر سیاست خارجی آن دارد. این پارادایم را می توان بر چند اصل استوار دانست:
· هویت بخشی از طریق دشمنی: برای بخشی از نظام سیاسی ایران، وجود یک «دشمن بیرونی» (اسراییل و آمریکا) نقش هویت بخش و یکپارچه کننده داخلی دارد. هرگونه حرکت به سمت عادی سازی یا مشارکت در فرآیند صلح پایدار، این منطق هویتی را با چالش مواجه می سازد.
· اولویت ایدئولوژی بر منافع ملی عینی: در ترازوی تصمیم گیری تهران، حفظ ایدئولوژی «مقاومت و ستیز» و مخالفت با اسراییل اغلب بر منافع عملی مانند کاهش فشارهای بین المللی، رفع تحریم ها و بهبود اقتصاد اولویت دارد. صلح و توافق با اسراییل، فارغ از منافع مادی آن، به مثابه یک «تابو»ی ایدئولوژیک است.
· وابستگی به نیابتی ها به جای دیپلماسی رسمی و آشکار: استراتژی منطقه ای ایران بر پایه حمایت از گروه های نیابتی در ستیز با اسراییل است. این استراتژی اگرچه نفوذی ستیزمحورانه برای ایران ایجاد می کند، اما در عین حال توانایی برای انجام دیپلماسی مستقیم، اعطای امتیاز و رسیدن به توافق های پایدار را محدود می سازد، چرا که این گروه ها خود دارای اراده و منافع خاص هستند.
۳. پیامدهای بلندمدت: تثبیت انزوا و تشدید بحران:
تداوم این سیاست ستیز و انزواگرایی توسط ایران، پیامدهای سنگینی برای ایران و منطقه به همراه دارد:
· تشدید انزوای بین المللی: جهان، حتی متحدان سنتی مانند روسیه و چین، به دنبال راه حل های کم هزینه تر و دیپلماتیک برای بحران های منطقه ای هستند. اصرار ایران بر مواضع تخریبی و عدم مشارکت سازنده، آن را در حاشیه ی روندهای سیاسی اصلی قرار می دهد.
· تحمیل هزینه های اقتصادی و امنیتی بیشتر: ادامه تنش با اسراییل و آمریکا به معنای تداوم و حتی تشدید تحریم های فلج کننده و افزایش خطر درگیری های نظامی مستقیم یا نیابتی است که منافع ملی و امنیت ملی ایران را به طور جدی تهدید می کند.
· تخریب چهره ایران در جهان اسلام: با وجود شعارهای حمایت از فلسطین، عدم ارایه راه حل عملی و رد مشارکت در ابتکارات صلح، این سوال را در اذهان عمومی ایجاد می کند که آیا واقعا رهایی و رفاه و صلح فلسطین هدف است یا استفاده ابزاری از این آرمان برای اهداف سیاسی دیگر.
نتیجه گیری:
عدم شرکت ایران در کنفرانس صلح غزه در مصر، صرفا یک رویداد دیپلماتیک نبود، بلکه تجلی یک شکست استراتژیک بزرگ تر بود. این اقدام نشان می دهد که تهران، اسیر در چارچوب ایدئولوژیک خود، قادر به تطبیق با تحولات پویای منطقه نیست و «فرصت» را به عنوان یک متغیر حیاتی در روابط بین الملل به رسمیت نمی شناسد.
تا زمانی که پارادایم حاکم بر سیاست خارجی ایران از «مخاصمه دایمی» به «مدیریت بحران و تعقیب منافع ملی از طریق ابزارهای دیپلماتیک» تغییر نکند، نه تنها نمی تواند نقش سازنده ای در ایجاد صلح در فلسطین ایفا کند، بلکه هزینه های سرسام آور این بن بست استراتژیک را به صورت داخلی و بین المللی پرداخت خواهد کرد.
آینده امنیت و رفاه ایران در گرو بازنگری در این بنیادی ترین اصل سیاست خارجی آن است.
نگارش و تنظیم: بنیامین صادقی(پژوهشگر صلح و حل و فصل منازعات و میانجی گری بین المللی)
15 اکتبر 2025 (23 مهرماه 1404)
Benjamin.sadeqi.ac@gmail.com