آموزش فلسفه سیاسی به دانشجویان علوم سیاسی: رویکردی به فلسفه عمومی

22 مهر 1404 - خواندن 12 دقیقه - 42 بازدید
آموزش فلسفه سیاسی به دانشجویان علوم سیاسی: رویکردی به فلسفه عمومی

فلسفه سیاسی اغلب بخش جدایی ناپذیری از برنامه درسی بسیاری از رشته های علوم سیاسی را تشکیل می دهد. با این حال، تدریس فلسفه سیاسی چالش های آموزشی خاصی را در دانشکده های علوم سیاسی ایجاد می کند. برداشت دانشجویان از آنچه در رشته علوم سیاسی گنجانده می شود، اغلب شامل فلسفه سیاسی قبل از تحصیل نمی شود. علاوه بر این، هنگامی که دانشجویان مدرک خود را دریافت می کنند، به دلیل رویکرد متمایز فلسفه سیاسی در مقایسه با سایر شیوه های مطالعه سیاست، بسیاری از آنها درگیر شدن با فلسفه سیاسی را دشوار می یابند. بنابراین، بسیاری از دانشجویان، مدرک خود را با انتظار موضوع متفاوتی شروع می کنند، که اغلب بدون آموزش قبلی، آشنایی شخصی یا علاقه قبلی به فلسفه سیاسی است.

برای اینکه دانشجویان را در شرایط برابر با دانشجویان علاقه مند و آموزش دیده قرار دهم، از روش فلسفه عمومی در تدریس خود استفاده می کنم. اگرچه اصطلاح فلسفه عمومی مورد بحث است، در اینجا منظور من تدریسی است که بحث دانشجویان در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی را با موارد و مثال های مرتبط، به جای اولویت دادن به نظریه و متن، در اولویت قرار می دهد. فلسفه عمومی، شهودها و استدلال های دانشجویان را پرورش می دهد که سپس، در صورت لزوم، به پژوهش مرتبط می شوند.

با توجه به این شرایط، من معتقدم که روش های سنتی آموزش فلسفه سیاسی اغلب کاربرد محدود و معکوس دارند. منظور من از روش های سنتی هیچ رویکرد خاصی نیست، بلکه فقط رویکردهایی است که آموزش را از نظریه آغاز می کنند، زیرا آموزش فلسفه شامل طیف وسیعی از روش های آموزشی خاص خود است (Cahn 2018). فلسفه به عنوان یک رشته نظری، به ساخت و انسجام نظریه ها می پردازد. بنابراین، آنچه اغلب در آموزش مورد تاکید قرار می گیرد، معماری یک نظریه است و نظریه ها از نظر انسجامشان ارزیابی می شوند.

برای دانشجویان علوم سیاسی، این موضوع می تواند دو چندان گیج کننده باشد. اولا، از آنها خواسته می شود که زبان روش شناختی متفاوتی از علوم سیاسی تجربی بیاموزند (مور ۲۰۱۵). ثانیا، رویکردهای سنتی، نظریه را به عنوان موضوع مطالعه می بینند، نه به عنوان «ابزاری» برای روشن کردن مسائل دشوار سیاسی (دیویی ۲۰۰۸، ۱۶۴). در نتیجه، دانشجویان می توانند بی انگیزه و بی علاقه شوند و با موضوع به عنوان چیزی که باید تحمل شود تا زمانی که دیگر جزو الزامات مدرک آنها نباشد، رفتار کنند. در مقابل، فلسفه عمومی با رویکردی مبتنی بر مسئله به تدریس، به این مشکلات می پردازد. این فلسفه از طریق رویکرد مبتنی بر مورد خود، شکاف را با مطالعات تجربی کاهش می دهد و به طور اساسی با بخش هایی از علوم سیاسی که نظریه را ابزاری برای روشن کردن مسائل سیاسی می دانند، همسو می شود (والدرون ۲۰۱۶).

اصطلاح فلسفه عمومی به طیف وسیعی از فعالیت ها در حوزه پژوهش های دانشگاهی اشاره دارد. اگرچه این دو به هیچ وجه از یکدیگر جدا نیستند، اما چهار مفهوم اصلی در این زمینه مطرح هستند:

  • اول، به عنوان شکلی کاربردی از فلسفه . این به برخورد فلسفی با مسائل مورد توجه عموم، مانند مسائل سیاست عمومی - به عنوان مثال، مالیات یا تغییرات اقلیمی - اشاره دارد. فلسفه عمومی، به این معنا، شامل بررسی موضوعات مورد توجه عموم، با استفاده از منابع فلسفه است (مثلا ولف ۲۰۲۰) و به طور قابل توجهی با ادعای وبری مبنی بر اینکه علوم اجتماعی باید آنچه را که برای جامعه ارزشمند است مطالعه کند، همخوانی دارد. در حالی که کار آن در رابطه با مسائل مورد توجه عموم فراتر از دانشگاه توجیه می شود و در حالت ایده آل فراتر از آن نیز منتشر می شود، فلسفه عمومی کاربردی با این وجود توسط دانشگاهیان در این محیط صورت می گیرد.
  • دوم، به عنوان شکلی از مشارکت عمومی . این شامل بیرون آوردن فلسفه از دانشگاه به محیط های عمومی است. این نوع مشارکت برای ایجاد درک از شایستگی های فلسفه در میان عموم و آگاه کردن آنها از تحقیقات فلسفی دانشگاهی عمل می کند (پیگلیوچی و فینکلمن ۲۰۱۴). نمونه های برجسته شامل برنامه های مایکل سندل، استاد دانشگاه، یا پادکست های بریتانیایی « در زمان ما» و «گزیده های فلسفه» است .
  • سوم، به عنوان منبعی برای روایت زندگی عمومی . این برای محققان و دیگران است تا زبانی از ارزش ها و مفاهیم را بیان و منتقل کنند که می توان در زندگی عمومی از آن برای پیمایش مسائل پیچیده و گاه بحث برانگیز اجتماعی و سیاسی استفاده کرد (مثلا سندل ۱۹۹۸). این امر گاهی اوقات مستلزم آن است که مردم مفاهیم فلسفی را به عنوان راه حل هایی برای مشکلاتی که برای آنها و جامعه شان نگران کننده است، به کار گیرند (سندل ۲۰۰۶).
  • چهارم، به عنوان روشی برای تمرین خود فلسفه . فلسفه عمومی، به جای اینکه دانش را چیزی بداند که تنها می تواند به طور مناسب و جدا از تحریفات زندگی عمومی ساخته شود، در این معنا، معتقد است که دانش به صورت عمومی قابل ساخت است (هابرماس ۱۹۸۴؛ تالی ۲۰۰۸). این فلسفه، با تکمیل سنت عمل گرایی در فلسفه و رویکردهای سازنده گرایانه به آموزش، این ایده را ارائه می دهد که عموم مردم می توانند در تمرین فلسفه شرکت کنند و بدون منابع و نظریه های قبلی، در صورت فراهم بودن زمینه و تسهیلات مناسب، به حل مسئله بپردازند.

اما اینها چقدر در آموزش فلسفه سیاسی به دانشجویان علوم سیاسی مفید هستند؟

اولی - به عنوان فلسفه کاربردی - رویکردی است که به یک اندازه نویدبخش و محدودکننده است. از نظر محدودیت ها، این ایده ای از فلسفه عمومی است که برای عموم است اما عموم را شامل نمی شود. به عنوان یک عمل آموزشی، دانشجویان را ملزم می کند که خود را با عمل آکادمیک فلسفه وفق دهند، نه فلسفه برای دانشجویان. با این حال، به دلیل موضوع آن، شکاف بین آن، مطالعات تجربی و دانش و علاقه موجود دانشجویان اغلب باریک تر است. بنابراین، اگرچه ممکن است منابعی برای مقابله با چالش یادگیری زبان روش شناختی دیگری توسط دانشجویان سیاست ارائه ندهد، اما منابعی را برای تغییر تمرکز موضوع مطالعه فلسفی از معماری نظریه به موارد و مثال هایی که احتمالا برای دانشجویان سیاست آشنا و شهودی هستند، ارائه می دهد (والدرون ۲۰۱۶، ۱۳-۱۶).

دوم، فلسفه عمومی به عنوان تعامل عمومی ، تا حد زیادی محدودیت ها و مزایای فلسفه عمومی به عنوان فلسفه کاربردی را تکرار می کند . اگرچه فلسفه عمومی به عنوان تعامل، در مقایسه با فلسفه عمومی کاربردی، تا حد بسیار بیشتری بر عموم مردم تاکید دارد، اما عموم مردم را از کار خود فلسفه نیز مستثنی می کند. عموم مردم همچنان دریافت کنندگان منفعل دانش دانشگاهی باقی می مانند (تالی ۲۰۰۸، ۲۱-۲۴). منتقدان فلسفه عمومی به عنوان تعامل نگران بوده اند که این ایده مستلزم ساده سازی ایده های پیچیده در تحقیقات ارائه شده به عموم مردم است و در واقع فقط نوعی «سرگرمی» است (وینستین ۲۰۱۴). اگرچه از نظر روش شناختی به همان اندازه فلسفه عمومی کاربردی محدود است، فلسفه عمومی به عنوان تعامل، کاری را که در نظر دارد انجام می دهد - تعامل با عموم مردم و به طور گسترده تر دانشجویان. بنابراین، یک منبع آموزشی ارزشمند ارائه می دهد که به احتمال زیاد در صورت همراه شدن با یک موضوع کاربردی، برای کمک به دانشجویان در ایجاد علاقه به فلسفه سیاسی، جایی که قبلا وجود نداشت، موثر است (پیگلیوچی و فینکلمن ۲۰۱۴، ۹۵-۹۹).

دیدگاه سوم، به عنوان منبعی برای روایت زندگی عمومی ، با ارائه منابع آموزشی برای تدریس فلسفه سیاسی، از مفاهیم قبلی فاصله می گیرد. فلسفه عمومی، هنگامی که به عنوان منبعی برای روایت زندگی عمومی درک می شود، تلاش می کند زبان ها و منابع فلسفی را ارائه دهد که عموم مردم می توانند برای حل مسئله از آنها استفاده کنند، به ویژه هنگامی که مشکلات غیرقابل حل به نظر می رسند و زبان های از پیش موجود نمی توانند دغدغه ها یا پویایی های یک مسئله سیاسی را به شیوه های مناسب بیان کنند (تالی ۲۰۰۸، ۱۶۰-۱۶۴). این امر مستلزم آن است که عموم مردم در به کارگیری ایده های فلسفی مشارکت فعال داشته باشند. به عنوان یک روش آموزشی، این امر مستلزم آن است که دانش آموزان به طور فعال از طریق فرآیند به کارگیری یاد بگیرند. با این حال، این دیدگاه همچنین محدود است به این دلیل که منابع فلسفی که از دانش آموزان خواسته می شود به کار گیرند، هنوز تا حد زیادی از مسائلی که بررسی می کنند متمایز هستند و فهرستی استعاری از گزینه هایی را تشکیل می دهند که از قبل از مسائل مورد بررسی وجود دارند. این امر مستلزم آن است که دانش آموزان در مراحل اولیه یادگیری خود، دانش مستقل و گسسته ای از نظریه های فلسفی کسب کنند. این امر خطر بیگانه شدن دانش آموزان از موضوع را در اوایل امر به همراه دارد. آموزش فلسفه عمومی به عنوان منبعی برای روایت زندگی عمومی، شاید نمایانگر مقصد نهایی یادگیری دانشجویان باشد: اینکه دانشجویان بتوانند نظریه ها را درک کرده و با موفقیت به کار گیرند تا راه حل هایی برای مشکلات سیاسی ارائه دهند، اما اثربخشی آن در یادگیری آنها نهفته است.

برداشت چهارم، به عنوان روشی برای تمرین فلسفه ، نویدبخش ترین شیوه ی آموزش را برای دانشجویان علوم سیاسی فراهم می کند. همانند دیدگاه های قبلی، این برداشت با مسائل اجتماعی و سیاسی آغاز می شود که برای دانشجویانی که هیچ آشنایی یا علاقه ی قبلی به فلسفه ندارند، آشنا و شهودی هستند. با این حال، در مقایسه با فلسفه ی عمومی به عنوان منبعی برای روایت زندگی عمومی، این برداشت با درخواست از دانشجویان برای به کارگیری نظریه های سیاسی موجود در مورد مسائل آغاز نمی شود. در عوض، دانشجویان را تشویق می کند تا از طریق تسهیل گری و پرسشگری معلمان، راه حل های خود را برای مسائل بسازند (Miettinen 2000, 66-67). موضوعاتی با برخی از جنجال ها یا مشکلات سیاسی انتخاب می شوند و تسهیل گران وظیفه دارند سوالات باز در مورد آنچه باید انجام شود، بپرسند. معلمان مشارکت دانشجویان را تشویق می کنند و پاسخ های آنها را برای ترسیم بحث و تشویق به اصلاح استدلال ها، تنظیم می کنند. در صورت لزوم، تسهیل گر همچنین پاسخ هایی را به افکار و استدلال های دانشجویان برای همان تاثیر ارائه می دهد (Culbertson 2020). در واقع، این ممکن است فرآیندی باشد که دانشجویان همان راه حل های پیشنهادی در متون دانشگاهی یا مشابه آنها را استنباط می کنند. این روش فلسفه عمومی، ضمن تشویق یادگیری فعال، شکل عمیق تری از یادگیری را تشویق می کند که در آن دانشجویان با تدوین مواضع نظری توسط خودشان، آنها را به طور کامل درک می کنند.

هر برداشت از فلسفه عمومی، مزایای آموزشی خود را برای دانشجویان علوم سیاسی دارد. هر کدام به پر کردن شکاف بین فلسفه و رویکردهای تجربی به پژوهش سیاسی کمک می کنند و باعث می شوند برنامه های درسی سیاست به عنوان یک کل منسجم و مکمل در ذهن دانشجویان به هم بپیوندند. با این حال، بعید است که هر برداشتی به تنهایی این امر را محقق کند. بنابراین، توجه به چگونگی ترکیب و استفاده موثر از هر برداشت، به ویژه در مراحل مختلف آموزش و یادگیری دانشجویان، ضروری است.

References

Cahn, Steven M. 2018. Teaching Philosophy. London: Routledge.

Culbertson, Kristin. 2020. “Teaching Philosophy to Non-Majors as a Form of Public Philosophy.” Public Philosophy Journal 3(2). https://doi.org/10.48413/ppj.3.2-02.

Dewey, John. 2008 [1920]. “Reconstruction in Philosophy.” In The Middle Works of John Dewey 1889–1924, ed. Carbondale, IL: Southern Illinois University Press.

Habermas, Jürgen. 1984. The Theory of Communicative Action, Volume I. Trans. Thomas McCarthy. Boston: Beacon Press.

Miettinen, Reijo. 2000. “The Concept of Experiential Learning and John Dewey’s Theory of Reflective Thought and Action.” International Journal of Lifelong Education 19(1): 54–72.

Moore, Matthew J. 2015. “Teaching Political Theory.” In Handbook on Teaching and Learning in Political Science and International Relations, ed. John Ishiyama, William J. Miller, and Eszter Simon. Cheltenham: Edward Elgar.

Pigliucci, Massimo, and Leonard Finkelman. 2014. “The Value of Public Philosophy to Philosophers.” Essays in Philosophy 15(1): 86–102.

Sandel, Michael. 1998. Democracy’s Discontent: America in Search of a Public Philosophy. Cambridge, MA: Harvard University Press.

Sandel, Michael. 2006. Public Philosophy. Cambridge, MA: Harvard University Press.

Tully, James. 2008. Public Philosophy in a New Key, Volume One. Cambridge: Cambridge University Press.

Waldron, Jeremy. 2016. Political Political Theory. Cambridge, MA: Harvard University Press.

Weinstein, Jack Russell. 2014. “What Does Public Philosophy Do? (Hint: It Does Not Make Better Citizens).” Essays in Philosophy 15(1): 33–57.

Wolff, Jonathan. 2020. Ethics and Public Policy. London: Routledge.