نقد بی ثمر بودن حقیقت در (الثیاسیسم)
نقد هستی شناختی ۱۲:
اگر حقیقت فراسوی درک کامل انسان است، آیا جست وجوی آن بی ثمر و عبث نیست؟
---
شرح نقد:
منتقد این گونه می پرسد:
اگر حقیقت آن قدر وسیع است که آگاهی بشر هرگز نمی تواند به صورت کامل آن را درک کند،
پس چرا باید اصلا در پی آن باشیم؟
آیا این جست وجوی بی پایان، به سراب نمی ماند؟
آیا بهتر نیست به شناخت های نسبی بسنده کنیم و ادعای حقیقت را کنار بگذاریم؟
---
پاسخ الثیاسیسم:
۱. ارزش مسیر، فراتر از وصول کامل به مقصد است.
در الثیاسیسم، رسیدن به تمام حقیقت، نه تنها بعید، بلکه غیرضروری است.
مهم، حرکت مستمر به سوی حقیقت است؛ چرا که:
> «ارزش هر آگاهی، در صداقت جهت آن است،
نه در وسعت ادعای آن.»
مانند سفر دریانوردی که می داند به افق نخواهد رسید،
اما افق مسیر اوست، نه سرابی فریبنده.
---
۲. حقیقت، سراب نیست؛ بلکه افق همواره گشوده درک است.
در تفکر الثیاسیسم:
حقیقت نه گریزنده است، نه فریبنده؛
بلکه همیشه در جای خود پابرجاست،
و هر گام به سوی آن، درک ما را روشن تر و واقعی تر می سازد.
هر لحظه آگاهی، هر شهود صادقانه،
پله ای از نردبان درک حقیقت است—even if the top is never reached.
---
۳. بسنده کردن به شناخت نسبی، یعنی تن دادن به ایستایی.
اگر انسان به شناخت های نسبی و ناقص بسنده کند،
دیگر نه پیشرفتی ممکن خواهد بود،
و نه بازنگری در خطاها.
در مقابل، الثیاسیسم می گوید:
> «تنها آگاهی ای که ارزش زیستن دارد،
آگاهی ای ست که همواره خود را بازمی سازد تا به حقیقت نزدیک تر شود.»
ایستادن، برابر است با فرو رفتن در مرداب توهم دانایی.
---
۴. حقیقت، بستر جهت گیری است، نه مقصد نهایی در عمل.
الثیاسیسم حقیقت را همچون قطب نما می داند:
نه برای اینکه به "نقطه شمال" برسی،
بلکه برای اینکه در مسیر درست زندگی کنی.
بنابراین:
> حقیقت، توجیه گر جست وجوست،
نه دلیلی برای ناامیدی از نرسیدن.
---
نتیجه گیری نهایی:
> «گرچه حقیقت، به تمامی در آغوش آگاهی نمی گنجد،
اما هر تلاش برای درکش، نوری در تاریکی است.
هدف نه تسخیر کامل حقیقت،
بلکه هم سویی صادقانه با آن است.»