دانشگاه تسهیل گر؛ گامی برای پیوند آموزش، پژوهش و مهارت

20 مهر 1404 - خواندن 5 دقیقه - 23 بازدید

در سال های اخیر، آموزش عالی ایران با چالشی بنیادین مواجه شده است؛ چالشی که ریشه در غلبه ی آموزش های نظری، مدرک گرایی و ضعف پیوند میان دانشگاه و واقعیت های اجتماعی و اقتصادی دارد. در چنین ساختاری، دانشگاه بیش از آن که محیطی برای تجربه، تعامل و یادگیری عمیق باشد، به نهادی محتوامحور و انتقال دهنده ی دانش تبدیل شده است. این وضعیت نه تنها کیفیت یادگیری را کاهش داده، بلکه انگیزه ی دانشجویان و مدرسان را نیز تحت تاثیر قرار داده و شکاف میان آموزش و بازار کار را عمیق تر ساخته است. بررسی های ملی و بین المللی نشان می دهد که برای پاسخ به این وضعیت، باید نقش دانشگاه از یک «مرکز آموزش نظری» به یک «تسهیل گر یادگیری، پژوهش و تجربه» بازآفرینی شود.

مفهوم «دانشگاه تسهیل گر» پاسخی به همین ضرورت است. در این رویکرد، دانشگاه دیگر صرفا محلی برای انتقال دانش نیست، بلکه بستر یادگیری فعال، تجربه محور و مسئله محور است. در این فضا، دانشجو به جای دریافت کننده ی منفعل، به کنشگر یادگیری تبدیل می شود و استاد از نقش سخنران و انتقال دهنده ی محتوا فاصله گرفته و در جایگاه راهنما، مربی و تسهیل گر یادگیری می ایستد. این تغییر پارادایم به معنای تغییر در شیوه های تدریس، ساختارهای دانشگاهی و سیاست های آموزشی است و بر مبنای تجربه ی کشورهای پیشرو، می تواند زمینه ساز شکل گیری نسلی از فارغ التحصیلان توانمند، خلاق و مسئله محور شود.

یافته ها نشان می دهد که تحقق دانشگاه تسهیل گر بر سه محور اصلی استوار است: نخست، ادغام آموزش نظری و عملی از طریق پروژه های میدانی، فعالیت های کارگاهی و کارورزی ساختاریافته؛ دوم، توانمندسازی مدرسان از نظر مهارت های ارتباطی، بازخورد موثر، همدلی و رهبری آموزشی و سوم، تبدیل دانشگاه به زیست بومی یادگیرنده محور که در آن یادگیری، پژوهش و تجربه در یک چرخه ی پویا و هم افزا با یکدیگر تعامل دارند. این سه محور در کنار هم می توانند فاصله ی میان کلاس درس و میدان واقعی زندگی و کار را کاهش دهند.

در سطح جهانی، نهادهایی مانند یونسکو بر ضرورت بازتعریف نقش دانشگاه ها در عصر دیجیتال تاکید دارند. تجربه کشورهایی مانند آلمان و اعضای اتحادیه اروپا نشان می دهد که تلفیق آموزش نظری و عملی و اعتباردهی به یادگیری های غیررسمی، از عوامل کلیدی ارتقای اشتغال پذیری و کیفیت آموزش است. در مقابل، در ایران هنوز بخش عمده ای از نظام آموزش عالی بر آموزش نظری و آزمون های سنتی متکی است و سهم آموزش های مهارتی، کارورزی و یادگیری مبتنی بر تجربه اندک است. همین شکاف موجب شده است که دانشگاه ها کمتر بتوانند نقش موثری در تربیت نیروی انسانی کارآمد و پاسخ گو به تحولات بازار کار ایفا کنند. از سوی دیگر، وضعیت مدرسان نیز به گونه ای است که فشارهای شغلی، کمبود حمایت های سازمانی و نبود فرصت های توسعه ی حرفه ای موجب کاهش انگیزه، خلاقیت و کیفیت تدریس شده است. این در حالی است که در الگوهای موفق جهانی، مدرسان به عنوان تسهیل گران یادگیری از آموزش های تخصصی برخوردار می شوند و در شبکه های یادگیری حرفه ای مشارکت فعال دارند. 

بدین ترتیب، توانمندسازی اعضای هیئت علمی و ایجاد زیرساخت های حمایتی برای آنان، یکی از پیش شرط های مهم تحقق دانشگاه تسهیل گر به شمار می آید. تحقق این تغییر نیازمند بازنگری در سیاست گذاری و ساختارهای آموزشی است. برنامه های درسی باید از حالت محتوامحور به فرایندمحور تغییر یابند و فرصت تجربه، تعامل و یادگیری عمیق در آن گنجانده شود. نظام های ارزشیابی باید بر شایستگی های واقعی دانشجویان، تجربه های میدانی و مهارت های عملی استوار شوند. ایجاد مراکز مهارت افزایی، آزمایشگاه های تجربه و توسعه همکاری دانشگاه با صنعت و جامعه نیز باید به بخش جدایی ناپذیر از ماموریت دانشگاه تبدیل شود. همچنین، پژوهش باید از یک فعالیت صوری و مقاله محور به بخشی از فرایند یادگیری و حل مسائل واقعی جامعه تبدیل گردد.

در نهایت می توان گفت که دانشگاه تسهیل گر نماد گذار از آموزش عالی ایستا به یادگیری پویا و کاربست محور است. چنین دانشگاهی نه تنها محتوای علمی را منتقل می کند، بلکه بستر رشد مهارت، تجربه و خلاقیت را فراهم می سازد. اگر این رویکرد در سیاست گذاری، ساختار و فرهنگ دانشگاهی ایران نهادینه شود، می تواند شکاف تاریخی میان آموزش و جامعه را کاهش دهد و مسیر تربیت انسان های توانمند و اثرگذار را هموار کند. این یادداشت تاکید دارد که گذار به دانشگاه تسهیل گر یک انتخاب اختیاری نیست؛ بلکه ضرورتی برای بقای کیفیت آموزش عالی در عصر دیجیتال و پاسخ به نیازهای جامعه ی امروز است.