برتری حقیقت یا واقعیت... (الثیاسیسم)
نقد هستی شناختی ۲
اگر حقیقت در دل واقعیت است، اما فراتر از آن معنا می شود، آیا این به دوگانگی در هستی منجر نمی شود؟
---
شرح نقد:
منتقد می پرسد:
اگر الثیاسیسم می گوید "حقیقت در دل واقعیت است، اما فراتر از آن معنا می شود"،
آیا این ادعا به نوعی دوگانگی هستی شناختی (dualism) نمی انجامد؟
زیرا از یک سو، واقعیت به عنوان چیزی جاری و ملموس معرفی می شود،
و از سوی دیگر، حقیقت به عنوان معیاری مازاد بر واقعیت مطرح می شود که شناخت ما را تعیین می کند.
اگر این دو مستقل اند، ما دچار دوگانگی ایم.
اگر یکی اند، پس چرا تفکیک شان می کنید؟
---
پاسخ الثیاسیسم:
۱. تمایز مفهومی به معنای دوگانگی ontological نیست.
الثیاسیسم میان «تمایز مفهومی» و «دوگانگی هستی شناختی» فرق می گذارد.
ما در این مکتب، حقیقت و واقعیت را دو نحوه از بودن نمی دانیم، بلکه دو لایه از یک پدیده می دانیم:
واقعیت: بودن ، ظاهرشده
حقیقت: علت و علیت که یکی از اهداف پیامد هایش منجر به نظم درون ساختاری این بودن میشود
در نتیجه، سخن از دو موجود نیست، بلکه سخن از دو سطح ادراکی و ساختاری از یک هستی واحد است.
بنابراین حقیقت و واقعیت بر نشانه ی برتر و پست تر از یکدیگر نیستند ، بلکه همسو با یکدیگر هستند کماکان واقعیت بر علیت حقیقت است بر این علت حقیقت مفهومی عمیق تر از واقعیت را میرساند نه برتر ...
---
۲. حقیقت، همان بعد پنهان واقعیت است، نه هستی ای جدا.
در الثیاسیسم، حقیقت همانند "طرح اصلی فرش" است که بافت آن را می سازد،
اما ما فقط گره های پیاپی و رنگ های آن را می بینیم (یعنی واقعیت).
اینجا نه فرشی جدا وجود دارد، نه طرحی مستقل؛ بلکه طرح، در بافت جاری ست.
اما فهم آن طرح، نیازمند آگاهی است، پس طرح هست اما درک پذیر نیست مگر با ژرف نگری.
---
3. نه دوگانگی، بلکه چندلایگی واقعیت داریم.
الثیاسیسم به جای دوگانگی، از چندلایگی درک هستی سخن می گوید.
چنان که نور یک حقیقت است، اما به شکل های مختلف در آسمان، شیشه، آب یا آتش تجلی می یابد.
اینجا یک نور داریم، اما سطوح دریافت پذیری متفاوت اند.
در همین منطق، حقیقت «یک» است، اما تجلی آن در واقعیت، بسته به شرایط و آگاهی، متعدد و متنوع است.
---
4. اگر حقیقت در دل واقعیت نبود، هر کنش بی معنا می شد.
در نظام الثیاسیسم، کنش و انتخاب، ارزش خود را از نسبت با حقیقت نهفته در دل واقعیت می گیرند.
پس حقیقت نه از بیرون بر واقعیت تحمیل شده، نه جدا از آن وجود دارد؛
بلکه همان چیزی است که در دل هر واقعیت، سنجش پذیری را ممکن می سازد.
---
نتیجه گیری نهایی:
الثیاسیسم به جای افتادن در دام دوگانگی هستی شناختی،
واقعیت و حقیقت را دو وجه از یک حالت یکپارچه می بیند:
حقیقت، بعد سنجش پذیر و ساختاری واقعیت است.
واقعیت، جلوه پیدایش و متغیر این حقیقت در بستر تجربه و تغییر است .
نه دوگانه اند، نه جدا؛ بلکه چونان جسم و جان در هم تنیده اند