فصیح الزمان رضوانی شیرازی

15 مهر 1404 - خواندن 6 دقیقه - 43 بازدید

نامش سید محمد بود و در اوایل عهد پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار در شهر فسا (از توابع استان فارس) متولد شد. در شعر《رضوانی》تخلص می کرد، اما چون در جوانی به دربار قجر راه یافت و از ناصرالدین شاه لقب《فصیح الزمان》گرفت، تا آخر عمر با عنوان《فصیح الزمان شیرازی》شناخته می شد. حتی وقتی مظفرالدین شاه به او لقب《سلطان الواعظین》داد، باز با همان عنوانی که شاه شهید به او بخشیده بود شناخته می شد.
زندگی رضوانی با دوره ی خاصی از تاریخ معاصر ایران (انقلاب مشروطه، جنگ های جهانی، انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی) مصادف بود. اما تمام این اتفاقات مهم سیاسی-اجتماعی گویا تاثیری بر شعر او نداشته اند. او برکنار از تمام این جریانات به عنوان یک روحانی شاعر، سرش گرم منبر رفتن و شعر گفتن بود. حتی در شعرش هم (با وجود اینکه معاصر با شکل گیری بزرگترین جریان های نوگرایی در شعر فارسی است) اثری از تجدد دیده نمی شود.
او هرچند در اکثر قالب های سنتی مثل: قصیده و قطعه و رباعی طبع آزمایی کرده، در اصل یک شاعر غزل سراست. غزلیات او علی رغم داشتن یک چاشنی عرفانی خفیف، در حالت کلی تقلید ضعیف و دست چندمی از غزلیات سعدی شیرازی هستند. بماند که این تقلید بیش تر در چارچوب محتوا و مضمون است و به لحاظ پختگی زبانی و فکری فرسنگ ها با سعدی فاصله دارد. بخش عمده ای از دیوانش نیز شامل اشعار آئینی به شیوه ی معمول پس از عصر صفوی است که مورد بدیع و تازه ای ندارند.
  امتیاز کار او که حلاوتی به غزلیاتش می بخشد و او را از ده ها شاعر مقلد عصر خود متمایز می کند در چند نکته نهفته است.
اول اینکه: زبان غزل او از یک معاصریت و طنز ظریف و ساده برخوردار است که باعث نفوذ شعرش در بین عوام شده
و دوم: ارتباط شعرش با کسوت روحانی اوست. او به عنوان یک آخوند، مخارج زندگی اش را با منبر رفتن تامین می کرد و دین و شرعیات، جزء جداناشدنی زندگی او بود. طبع ذاتا غزل سرای وی وقتی با بعد دینی شخصیتش جمع می شوند، اشعاری از این دست به وجود می آورند:

روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری افطار رطب در رمضان مستحب است

روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه،
بخورد روزه ی خود را به گمانی که شب است!

زیر لب وقت نوشتن همه کس نقطه نهد،
این عجب! نقطه ی خال تو به بالای لب است...

...نه عجب گر بدری پرده ی《رضوانی》را
تو زره می دری و پرده ی سعدی قصب است...

  با این حال، زبده ترین غزل او، که در موسیقی ایرانی استفاده ی گسترده ای از آن شده و از قدیم الایام تا به امروز توسط خوانندگان مختلف از رضا قلی میرزا ظلی تا گلپا و محمدرضا شجریان و این اواخر توسط محمد اصفهانی و محسن چاوشی هم خوانده شده، این غزل است. غزلی که بر سر زبان ها افتاده، موجب بختیاری صاحبش گشته و نام فصیح الزمان شیرازی را تا ابد جاودان ساخته است:

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی؟!

به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم،
همه جا به هر زبانی، بود از تو گفت و گویی!

غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم،
تو ببر سر از تن من، ببر از میانه، گویی!

به ره تو بس که نالم، ز غم تو بس که مویم
شده ام ز ناله، نائی، شده ام ز مویه، مویی

همه خوشدل این که مطرب بزند به تار، چنگی
من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی

چه شود که راه یابد سوی آب، تشنه کامی؟
چه شود که کام جوید ز لب تو، کامجویی؟

شود این که از ترحم، دمی ای سحاب رحمت!
من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلویی؟!...

...بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمی
بنموده مو سپیدم، صنم سپیدرویی!

بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستت!
سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی

نظری به سوی《رضوانی》دردمند مسکین
که به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویی

تاکنون دو نسخه از دیوان او چاپ و منتشر شده است. اولی: به کوشش سید هادی حائری (کوروش) که گویا جدا از دیوان، منتخبی از اشعار فصیح الزمان را هم تحت عنوان: گلهای فصیح الزمان رضوانی منتشر کرده. و دومی: به کوشش احمد کرمی که در سال ۱۳۶۳ توسط《انتشارات ما》منتشر گشته.
هیچ کدام از این دو چاپ با معیارهای تصحیح علمی، نسخه های منقح و معتبری از دیوان فصیح الزمان نیستند. برای مثال: احمد کرمی که با شتاب و عدم توجه کافی دواوین بسیاری از شعرای نسبتا گمنام را در اوایل دهه ی شصت منتشر کرده، در همان سال ها دیوان شاطر عباس صبوحی را هم به دست چاپ داده و عجیب آن که غزل: روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است... را که در دیوان فصیح الزمان درج کرده و بنابر اصح اقوال از رضوانی است، با تغییراتی در دیوان شاطر عباس و به نام او هم آورده است!!!
اشتباهی که سایت گنجور هم مرتکب شده و این غزل رضوانی را به نام شاطر عباس نشر داده است.