بررسی نقش تعدیل گر سرمایه اجتماعی پل ساز (Bridging Capital) در کاهش شکاف رهبری زنان

14 مهر 1404 - خواندن 3 دقیقه - 51 بازدید

در دهه های اخیر، زنان در سراسر جهان به دستاوردهای چشمگیری در آموزش عالی و ورود به بازار کار دست یافته اند. با این حال، سهم آن ها در سطوح ارشد تصمیم گیری و مدیریت سازمانی همچنان ناچیز است؛ پدیده ای که با عنوان «نشت خط لوله استعدادها» (Pipeline Leakage) شناخته می شود. این نابرابری تنها ناشی از عوامل فردی نیست، بلکه حاصل مجموعه ای از موانع ساختاری و سوگیری های سازمانی پنهان است که فرصت های ارتقاء را برای زنان محدود می سازد.

دو دسته مانع کلیدی که در این زمینه نقش عمده دارند، عبارت اند از:

۱. موانع سیستمی (تعصبات ناخودآگاه): سوگیری هایی که در فرآیندهای ارزیابی، ارتقاء، و تصمیم گیری های منابع انسانی نهادینه شده اند. کلیشه های جنسیتی موجب می شوند زنان برای اثبات شایستگی خود به ارائه مدارک بیشتری نیاز داشته باشند(سندرم اثبات مکرر - Heilman, 2012). 2. موانع ساختاری (تعارض کار–خانواده): ریشه در تقسیم ناعادلانه نقش های خانوادگی دارند. تعارض کار–خانواده موجب می شود زنان نتوانند به اندازه مردان در فعالیت های غیررسمی شبکه سازی، که بستر اصلی شکل گیری فرصت های ارتقاء است، مشارکت کنند.

در چنین شرایطی، پرسش اساسی این است که آیا نوع خاصی از سرمایه اجتماعی می تواند اثر این موانع را تعدیل کند؟ پژوهش حاضر بر سرمایه اجتماعی پل ساز(Bridging Capital) متمرکز است؛ شکلی از سرمایه اجتماعی که از طریق ایجاد ارتباط میان گروه های مختلف و دسترسی به افراد بانفوذ شکل می گیرد. بر اساس نظریه شبکه های اجتماعی(Granovetter, 1973; Burt, 1992)، روابط پل ساز امکان دسترسی به منابع قدرت و اطلاعات را فراهم می آورند و می توانند در مسیر ارتقاء شغلی نقش حیاتی ایفا کنند.

به ویژه، تمایز میان «مربی گری» (Mentorship) و «حمایت گری فعال» (Sponsorship) اهمیت دارد. در حالی که مربی گری بر رشد فردی تمرکز دارد، حمایت گری فعال به معنای دفاع از فرد در میز تصمیم گیری و تسهیل دستیابی او به فرصت های واقعی است (Ibarra, 2019). ازاین رو، سرمایه پل ساز می تواند به عنوان سازوکار تعدیل گر میان تعصبات ناخودآگاه و موفقیت شغلی زنان عمل کند.

نوآوری پژوهش حاضر در ترکیب دو دسته مانع سیستمی و ساختاری و بررسی هم زمان نقش تعدیل گر سرمایه اجتماعی پل ساز در بستر سازمانی ایران است. این مطالعه تلاشی است برای تبیین اینکه چگونه شبکه های میان سازمانی مبتنی بر نفوذ می توانند به کاهش شکاف رهبری جنسیتی و بازتعریف مسیر پیشرفت زنان در ساختارهای قدرت سازمانی کمک کنند.