خیز اسرائیل برای حمله دوم

14 مهر 1404 - خواندن 5 دقیقه - 77 بازدید

▪️در روزهای اخیر برخی گزارش ها از احتمال نزدیکی حمله مجدد اسرائیل به ایران روایت می کند و ماه اکتبر را به عنوان مقطع حساس این حمله و یا اقدام غیرمنتظره را در این بازه پیش بینی کرده اند. تحلیل دقیق این موضوع نشان می دهد که هرگونه حمله فیزیکی نیازمند مقدمات مشخصی است؛ از جابه جایی نیرو و انتقال تجهیزات سنگین تا آماده سازی لجستیکی و تامین پوشش اطلاعاتی. در این میان عنصر غافلگیری هم، یکی از ارکان موفقیت در عملیات نظامی است و اعلام بازه زمانی دقیق حمله، عملا ریسک حمله را افزایش می دهد و احتمال موفقیت آن را کاهش می دهد. بنابراین، در شرایطی که شواهد عینی از تحرک گسترده وجود ندارد، احتمال بروز حمله نظامی فراگیر پایین ارزیابی می شود؛ هرچند امکان اقدام محدود یا نمادین را نیز نمی توان به طور کامل منتفی دانست.

▪️در مقابل، انتشار چنین هشدارهایی، به ویژه با تعیین بازه زمانی مشخص، کاملا با منطق جنگ روانی و عملیات شناختی سازگار است. در این چارچوب هدف اصلی ایجاد نگرانی در افکار عمومی، القای اضطراب در جامعه، تحت فشار قرار دادن تصمیم گیران و آزمون واکنش طرف مقابل است. هزینه اجرای این گونه عملیات ها بسیار اندک است، اما بازتاب روانی و رسانه ای گسترده ای ایجاد می کند و در بسیاری موارد جایگزین اقدام نظامی پرهزینه می شود. تجربه های گذشته نشان داده اند که بسیاری از هشدارهای مشابه بیش از آنکه مقدمه عملیات واقعی باشند، در خدمت فشار روانی و رسانه ای قرار داشته اند.

▪️در ماه های اخیر نیز موضوع «بازگرداندن» یا «پس گرفتن» پایگاه بگرام افغانستان که پس از خروج ۲۰۲۱ به دست طالبان افتاد، مجددا به سطح بیانیه های سیاسی بازگشته است؛ هرچند اخبار تایید نشده ای هم به گوش می رسد که مدعی است دولت طالبان در برابر دریافت ماهانه یک میلیارد دلار، این پایگاه را مجددا به آمریکا واگذار کرده است. این در حالی است که هیچ توافق رسمی یا اجازه واضحی از سوی طالبان یا مقام های آمریکایی برای استقرار نظامی دوباره آمریکا در بگرام اعلام نشده و مقام های طالبان بازگشت نیروهای آمریکایی را رد کرده اند.

▪️در چند ماه اخیر بحث واگذاری صدساله دالان زنگزور به آمریکایی ها بالا گرفت و گزارش ها حاکی است که ارمنستان و آذربایجان به نوعی بر این طرح توافق کرده اند؛ اگر این طرح اجرا شود، ارتباط زمینی مستقیم ایران با روسیه به طور چشمگیری تضعیف خواهد شد. هم زمان، حضور نظامی گسترده آمریکا در کشورهای خلیج فارس از جمله پایگاه ها و سازوکارهای پشتیبانی و اطلاعاتی همچنان پابرجاست؛ ترکیب این سه تحول می تواند برد مانور ژئوپلیتیک آمریکا را در منطقه دگرگون کند.

▪️از منظر فنی و تئوریک، ترکیب سه مولفه یادشده یعنی حضور دوباره ارتش آمریکا در پایگاه لجستیکی بگرام در افغانستان، و شبکه پایگاه های نظامی در خلیج فارس، و حضور و مالکیت صد ساله بر گذرگاه استراتژیک زنگزور می تواند گزینه های عملیاتی بیشتری برای تحرک نظامی فراهم آورد؛ اما تبدیل این توانمندی ها به یک برنامه عملیاتی که منجر به «نابودی کامل» یک کشور با جمعیت، ساختار نظامی، پنهان سازی زیرساخت ها و ظرفیت های منطقه ای و بین المللی مانند ایران شود، بسیار پیچیده و پرهزینه است.

▪️تحلیل های راهبردی نشان می دهد فشار اقتصادی، دیپلماسی و عملیات محدود نظامی می تواند تا حدی کارکرد بازدارندگی یا تضعیف داشته باشد، اما سقوط یک رژیم یا «حذف کامل» یک کشور پیامدهای بلندمدت نظامی، سیاسی و انسانی و درگیری های زنجیره ای منطقه ای را به دنبال خواهد داشت. چنین تصمیمی با این مقیاس نیازمند توجیه سیاسی، حمایت بین المللی و ارزیابی دقیق است که در عمل مانع آسانی برای اجرای این سناریو می شود.

▪️در مقابل برخی تحلیل گران بر این باورند که هدف واقعی شکل گیری این «مثلث خطر» دست چین کردن میدان برای تسهیل مداخله دیگر و حمله دوباره اسرائیل به ایران است: آماده سازی شرایطی که اسرائیل بتواند با کمترین تلفات نسبی وارد «کارزار دوم» با ایران شود؛ محاصره مناطق حساس، ضربه زدن دقیق به زیرساخت ها، گسیل فشارهای اقتصادی و اطلاعاتی، و بسته شدن حلقه خارجی برای تضعیف داخلی. بر اساس این دیدگاه، اجرای ترکیبی از فشار بیرونی و عملیات داخلی از جمله تحریک نفاق درونی و بهره برداری از گروه های تندرو می تواند به هدف سقوط نظام یا تجزیه کشور بینجامد.

▪️جمع بندی تحلیلی نشان می دهد که احتمال وقوع یک «حمله نابودکننده» در کوتاه مدت بسیار کم است و تمرکز واقعی تهدید، در قالب عملیات شناختی و فشار رسانه ای و روانی قابل توجه است. در چنین شرایطی، واکنش های احساسی یا عجولانه می توانند بیش از خود تهدید، به سرمایه اجتماعی و ثبات روانی آسیب برسانند. بنابراین، رویکرد بهینه شامل حفظ آرامش عمومی، افزایش ظرفیت پایش و تحلیل اطلاعات میدانی و مدیریت هوشمندانه بهترین راهکار است تا تصمیم گیران بتوانند مبتنی بر شواهد واقعی عمل کنند. این شیوه هم امنیت روانی جامعه را حفظ می کند و هم امکان اتخاذ تصمیمات استراتژیک دقیق و کارآمد را فراهم می آورد.