بازاندیشی در سرشت اجتماعی انسان: «مدنی بالطبع» یا «مدنی بالذات»؟
پرسش مبنایی این نوشتار این است: آیا اجتماعی بودن انسان صرفا نتیجه نیازها و گرایش های طبیعی او (مدنی بالطبع) است، یا اجتماع بخشی از تعریف هستی شناختی و ماهوی انسان است (مدنی بالذات)؟ پاسخ به این پرسش، تعیین کننده نظریه دولت، حقوق، اخلاق اجتماعی و سیاست گذاری است. در این مقاله ابتدا تعاریف دقیق ارائه می شود، سپس دلایل فلسفی و تجربی طرفین بررسی می گردد، نقدهای متقابل مطرح می شود و در پایان یک سنتز تحلیلی با پیامدهای نظری عرضه می گردد.
۱. مفاهیم و مرزها (تعاریف کاری)
- «مدنی بالطبع» (Social by Nature/Instinct): ادعا می کند اجتماع گرایی انسان نتیجه گرایشات زیستی، نیازمندی های انطباقی و سازگارانه است. اجتماعی شدن محصول فرآیندهای تکاملی، زیستی و روان شناختی است.
- «مدنی بالذات» (Social by Essence/Intrinsic): ادعا می کند اجتماعی بودن یکی از مشخصه های ذاتی «انسان بودن» است؛ یعنی بدون رابطه و اجتماع برخی ظرفیت های هویتی و اخلاقی انسان محقق نمی شود. این دیدگاه ماهیت گرایانه است و به مفاهیم هویتی، زبانی و معنایی تکیه دارد.
- حوزه پرسش: «آیا ضرورت اجتماع برای انسان از نوع «ابزاری/کارکردی» است یا از نوع «هویتی/وجودی»؟» (یعنی ضرورت کارکردی در برابر ضرورت وجودی).
۲. استدلال ها به سود «مدنی بالطبع»
۲.۱ مبانی تکاملی و زیستی
- انسان در طول تکامل گروهی شد: همکاری اجتماعی، تقسیم کار، همیاری برای بقای جمعی و انتقال فرهنگ صفاتی انتخاب شده اند. وجود ساختارهای خانوادگی، قبیله ای، و سپس شهرنشینی، همگی با منافع تطبیقی (fitness benefits) قابل توضیح اند.
۲.۲ شواهد عقلانی-کارکردی
- ساختارهای اجتماعی پاسخ به نیازهای اقتصادی، دفاعی و باروری اند؛ بنابراین اجتماع وسیله ای برای رفع نقایص فردی است (امنیت، غذا، تولید نوزادان، یادگیری).
۲.۳ روان شناسی رشد
- نوزادان انسان نسبت به چهره و برخورد اجتماعی حساس اند؛ زبان در بستر تعامل اجتماعی شکل می گیرد. بسیاری از قابلیت های شناختی (نظریه ذهن، خودآگاهی پیچیده) به تعاملات بین فردی نیاز دارند، اما این نیازها می توانند به عنوان گرایشات طبیعی فهم شوند.
۲.۴ پیامد فلسفی
- از منظر «علت گرایی سازگارانه» (functional explanation)، اجتماعی بودن انسان نتیجه علل proximate و ultimate است، نه الزاما نشانه یک ذات هویتی غایی.
۳. استدلال ها به سود «مدنی بالذات»
۳.۱ ادعاهای هستی شناختی و زبانی
- هویت انسانی و «خود آگاه» در نسبت با دیگری شکل می گیرد: زبان، روایت سازی هویت و خود-بازنمایی همه در بستر اجتماعی میسر می شود. بدون روابط زبانی-نمادین، «من انسانی» به شکلی که می شناسیم شکل نمی پذیرد.
۳.۲ استدلال های اخلاقی و معنایی
- مفاهیمی مانند مسئولیت اخلاقی، کرامت، حق و تکلیف در متن روابط اجتماعی معنا می یابند. اگر انسان را موجودی صرف ناب غایتی فرض کنیم، بسیاری از ارزش های اخلاقی و حقوقی فرو می ریزند.
۳.۳ دیدگاه های فلسفی کلاسیک و مدرن
- فیلسوفانی از جمله هگل و برخی نظریه پردازان کمونیتاریست بر این باورند که فرد به عنوان «عامل اخلاقی و سیاسی» تنها در بستر نهادها و مفاهیم مشترک تحقق می یابد. این دیدگاه ماهیت گرایانه بر این پافشاری دارد که اجتماع شرط امکان تحقق خاصی از انسانیت است.
۳.۴ پیامد معرفت شناختی
- خودآگاهی عمیق (self-reflective consciousness) مستلزم بازخورد اجتماعی و زبان نمادین است؛ بنابراین اجتماعی بودن نه تنها ابزار، که پیش شرط مفهومی انسان بودن است.
۴. نقدهای متقابل و ملاحظات دقیق
۴.۱ نقد «طبیعی گرایی ساده» (بر مدنی بالطبع)
- طبیعی گرایی مطلق نمی تواند تمام زوایای اخلاق و معنا را تبیین کند: برابری مطلق، کرامت بی قید و شرط و مفاهیم هنجاری از توصیف صرف سازگاری استخراج نمی شود (مساله «ایز-تو-باید»).
- همچنین، وجود انسان های معزول یا جوامع با ساختارهای متفاوت نشان می دهد که صرفا تبیین تکاملی ناقص است.
۴.۲ نقد «ذات گرایی محض» (بر مدنی بالذات)
- مدنی بالذات در خطر تقلیل تنوع انسانی و نادیده گرفتن سازوکارهای زیستی قرار دارد؛ همچنین ممکن است تعهدات اجتماعی طاقت فرسا و نابهنجار را توجیه کند.
- افزون بر این، تجربه فردگرایی شدید (منزویان، راهب ها، هنرمندان خلوت گزین) نشان می دهد که انسان می تواند اشکال مختلفی از انسانیت را در انزوا تجربه کند، گرچه ممکن است ناقص یا متفاوت باشند.
۴.۳ نتیجه میانجی گرایانه از نقدها
- هر دو طرف نادرستی افراطی دیگری را نشان می دهند: ضرورت اجتماعی را نمی توان فقط به یک «ابزار» کاهش داد، و نیز ماهیت گرایی محض که اجتماع را تنها مبنا قرار دهد قابل دفاع مطلق نیست.
۵. سنتز تحلیلی (پیشنهاد چارچوب مفهومی دقیق)
برای دقت فلسفی، پیشنهاد می شود از چارچوب سه گانه «سطح زیستی — سطح روان تکاملی — سطح هویتی» استفاده کنیم:
- سطح زیستی/تکاملی (proximate & ultimate causes): توضیح می دهد که چرا گرایش اجتماعی در انسان پدیدار شد (سازگاری).
- سطح روان شناختی/تطوری: نشان می دهد که چگونه قابلیت های شناختی و زبانی انسان در تعاملات اجتماعی شکل می گیرند (نیازمندی های رشد).
- سطح هویتی/هستی شناختی: مدعی است که برخی از خصایص هویتی انسان (خودآگاهی بازتابی، اخلاق نمادین، ساخت های فرهنگی-معنایی) بدون بستر اجتماعی قابل تحقق نیستند.
از منظر منطقی: «مدنی بالطبع» ناظر به علت شناسی چرا (why) و «مدنی بالذات» ناظر به علت شناسی چیستی (what makes human what it is). بنابراین، هر دو گزاره صادق اند ولی درباره سطوح متفاوت توضیح سخن می گویند. دقیق تر:
- گزاره A = «انسان به طور تکاملی گرایش به زندگی اجتماعی دارد» (حقیقت توصیفی).
- گزاره B = «برخی ظرفیت های هویتی انسان تنها در بستر اجتماعی محقق می شوند» (حقیقت هویتی-وجوهی).
هر دو می توانند همزمان برقرار باشند؛ این سازگاری سطوح، پاسخ تحلیلی دقیق به پرسش است.
۶. پیامدهای نظری و عملی
۶.۱ برای فلسفه سیاسی
- نظریه های لیبرال کلاسیک که فرد را واحد بنیادین می دانند باید اعتراف کنند که حقوق و تکالیف اجتماعی نیازمند نهادهایی اند که خود محصول تعامل اجتماعی اند؛ بنابراین سیاست حقوقی باید هم شرایط زیستی و هم بسترهای هویتی را در نظر گیرد.
- نظریه های کمونیتاریست نباید الزامات هویتی را به گونه ای تجویز کنند که آزادی های فردی را محو کنند؛ پذیرش سطوح توضیحی مانع از افراط هویتی گرایی است.
۶.۲ برای سیاست گذاری عمومی
- سیاست های آموزشی و فرهنگی باید هم نیازهای زیستی (امنیت، سلامت، معیشت) و هم سازوکارهای شکل دهنده هویت (خانواده، مدرسه، نهادهای مدنی) را تقویت کنند.
- حمایت از نهادهای مدنی (سازمان های غیرانتفاعی، انجمن ها، فضای عمومی) نه صرفا رفاهی که هویتی است؛ زیرا آنها بستر تحقق توانمندی های انسانی عمیق اند.
۶.۳ برای اخلاق و تعلیم و تربیت
- تربیت انسانی باید مهارت های اجتماعی و توانمندهای هویتی را هم زمان پرورش دهد: هم تعاون و همترازی اجتماعی و هم خودآگاهی انتقادی.
با توجه به شواهد فلسفی و تجربی، پاسخ دقیق و مستدل این است که:
- انسان «مدنی بالطبع» است از منظر توصیفی تکاملی و روان شناختی؛ یعنی گرایش های زیستی و نیازهای تطبیقی او موجب شکل گیری زندگی اجتماعی شده اند.
- هم زمان انسان «مدنی بالذات» است از منظر هویتی و هستی شناختی در آن معنا که برخی ظرفیت های بنیادی انسان (خودآگاهی بازتابی، زبان نمادین، ساخت های اخلاقی و معنایی) بدون بستر اجتماعی قابل تحقق نیستند.
- بنابراین یک تحلیل دقیق (و نه تقلیل گرایانه) می گوید: «انسان به طور هم زمان مدنی بالطبع و مدنی بالذات است» — اما مقصود این است که هر کدام به سطح متفاوتی از توضیح مربوط می شوند. این نتیجه میانجی گرانه هم از اغراق طبیعی گرایان می کاهد و هم از افراط ذات گرایان فاصله می گیرد.
منابع
- Aristotle, Politics.
- Thomas Hobbes, Leviathan (مطرح کننده دیدگاه جوامع در واکنش به وضعیت طبیعی).
- G. W. F. Hegel, Philosophy of Right (درباره ظهور فرد در جامعه و اخلاق نهادینه).
- Charles Darwin, The Descent of Man (شواهد تکاملی برای رفتارهای اجتماعی).
- developmental psychology sources: Michael Tomasello, A Natural History of Human Thinking (درباره توسعه اجتماعی زبان و تفکر).
- communitarian critiques: Michael Sandel, Liberalism and the Limits of Justice.
خلاصه با جهان بینی منشوروجودی
در بحث انسان شناسی، گاهی گفته می شود انسان «مدنی بالطبع» است (یعنی به طور طبیعی به اجتماع گرایش دارد) و گاهی «مدنی بالذات» (یعنی ذات او اجتماعی است). اگرچه هر دو درست اند، اما دومی عمق بیشتری دارد.
برای روشن تر شدن این نگاه، از استعاره «منشور وجود» استفاده می کنیم. منشور وجود یعنی انسان مجموعه ای از لایه هاست: خودآگاهی، عقل، اختیار، ذهن، روح(من ناظر) و بدن. همان طور که نور وقتی از منشور می گذرد به رنگ های مختلف تقسیم می شود، حقیقت واحد نیز وقتی از وجود انسان عبور می کند، به اندیشه، احساس و عمل بدل می گردد.
وقتی این منشورها در کنار هم قرار می گیرند، سمفونی ای از نور و معنا شکل می گیرد. در عالی ترین وضعیت، هر انسان همچون آینه ای برای دیگری عمل می کند. چون هستی جلوه یک حقیقت واحد است، اجتماعی بودن انسان نه صرفا میل طبیعی بلکه ضرورتی ذاتی و جدایی ناپذیر از وجود اوست.
از این رو، اجتماعی بودن انسان نه صرفا میل طبیعی، بلکه ضرورتی ذاتی و جدایی ناپذیر از وجود اوست.