خودت را دوباره بساز: روان شناسی خودرهبری و رهایی

11 مهر 1404 - خواندن 8 دقیقه - 42 بازدید

با من ،این متن را بخوانید:

« رودخانه ای که مسیرش را تغییر می دهد، گم شده است؟ یا زنده؟»
آن صدایی که می گوید شاید راه بهتری وجود دارد، صدای ترس است یا خرد؟
می دانم که تمام آن مشاوران فقط دارند نسخه ی خو دشان از زندگی را برایت تجویز می کنند.
‼️اما ترسناک ترین چیز این نیست که پایان زندگی ات برسد، وقتی فقط نقش شخص دیگری را بازی کرده ای؟
اگر شکستن قوانین، در واقع وفاداری به یک قانون بالاتر باشد، چه؟🤔

شاید آن حس همیشگی گمگشتگی، در واقع یک قطب نمای درونی باشد؟
اگر جامعه موفقیت را به ما می فروشد، چه چیزی را از ما می دزد؟
شاید سوءتفاهم اصلا با دیگران نیست، بلکه چیزی در درون خودمان است!!!!

حقیقتی درباره آزادی
که آنقدر ترسناک است که ترجیح می دهید آن را نادیده بگیرید.
پس اینجا را بخوانید، قبل از اینکه زندگی دوباره با مسکن، شما را به خواب ببرد.

تو شکسته نیستی. فقط در بدنی زندانی شده ای
که طوری طراحی شده تا از نقشه ای که برایت کشیده اند، خارج نشوی.این حس گمگشتگی،
وقتی تشدید می شود که می بینی همه اطرافیانت، مثل ربات،با وسواسی بیمارگونه،
همان مسیر از پیش تعیین شده را می پیمایند؛
گویی در خوابی عمیق راه می روند.
اما شاید قرار نبوده
تو هم مثل آن ها حرکت کنی. ماهیت تو چیست؟ اگر ذات تو، حرکت مارپیچ بدنت،
مکث های طولانی، رقصیدن ها، و غم ها و شرارت ها، همه برای شکوفایی در فصلی غیرمنتظره باشد، چه؟

یک لحظه تصور کن:
اگر هر رودخانه ای مجبور بود در یک مسیر مستقیم جاری شود. اگر هر پرنده ای مجبور بود
در یک خط صاف پرواز کند. آنگاه جهان چه آشفتگی ملال انگیز و بی روحی می شد؟
جامعه همه را در یک قالب می ریزد، نامش را "موفقیت" گذاشته. و این کاری است که
با روح انسان کرده اند.

پس وقتی تو در آن قالب جا نمی شوی، به تو برچسب می زنند: «گمشده»

اما حقیقت این است:
تو گمشده نیستی. طبیعت از تو می خواهد
حقیقت اصیل خودت را به خاطر بیاوری؛
آن 'خود' وحشی و خردمند را.

مسئله اینجاست:
این حالت اصیل و طبیعی، از نگاه سیستم،

ترسناک به نظر می رسد. و اغلب، خانواده، دوستان و حتی خود تو، شروع به سانسور
آن وجود راستین می کنند.

در نتیجه ی عدم ارتباط،به دنبال ناجی می گردید.
کسی که داستان تو را برایت تعریف کند، طالع تو را بخواند، تو را درمان کند. به دنبال استادی می گردی تا به وجودت "اعتبار" دهد. می خواهی کسی فریاد بزند:
آری! تو را می بینم. داستان تو واقعی است!

اما حقیقت تلخ تر این است:
اکثر مردم به دنبال یک مربی واقعی نیستند؛
آن ها به دنبال "ماساژور ذهن" هستند

می خواهند بگویند: بیا و مغز مرا نوازش کن.
بیا و جای من فکر کن. این پول را بگیر،
خیلی بافکر باش، فقط تو باش! و بار مسئولیت این حکایت پیچیده را به عهده بگیر.

آن مربیان می توانند چراغ راه باشند.
اما نمی توانند داستان تو را برایت زندگی کنند.
تصور کن در حال تماشای فیلم قهرمان محبوبت هستی.
او هرگاه با چالشی روبرو می شود، مدام به مربی اش زنگ می زند و می پرسد: حالا چه کار کنم؟
مسلما تماشای آن فیلم را متوقف می کنی.هوش کیهانی هم دقیقا به همین شکل عمل می کند.
او از تو می خواهد که حرکت کنی، عمل کنی،
چالش تجربه کنی، و گاهی مکث کنی. مربیان را فرستاده تا مسیر را روشن کنند، نه اینکه آن را به جای تو بپیمایند.

تو به این دنیا نیامده ای که همه تو را بفهمند.
تو به این دنیا آمده ای تا خودت را بشناسی،
و از دل آن شناخت، خودت را از نو خلق کنی.
خودت را همچون یک رودخانه ببین.
لازم نیست دقیقا بدانی به کجا می روی.
فقط کافی است به جریان اعتماد کنی. رودخانه،
راه خود را به سوی اقیانوس پیدا می کند.
این یک تولد دوباره است.
سقوط کردن، بخشی از پاکسازی است. مکث کردن، بخشی از آماده سازی است.
و آن ناراحتی عمیق،
همان لحظه ی شروع تغییر مسیر است.
تو می توانی خودت را از نو تربیت کنی. می توانی مسیر خودت را بروی می توانی فیلمنامه ات را
خودت بنویسی. 


پرسش نهایی این است:
آیا این حقیقت،
برای تو هیجان انگیز است؟
یا ترسناک؟
پاسخ تو به این پرسش،
همه چیز را تعیین می کند.


در ادامه، مقاله ای علمی روان شناسانه آماده کرده ام که با الهام از نوشته بالا، به بررسی مفاهیم هویت، آزادی، ترس، و فردیت در بستر روان شناسی و جامعه شناسی می پردازد.

«رودخانه ای که مسیرش را تغییر می دهد »

روان شناسی فردیت در عصر قالب های اجتماعی

مقدمه
در جهانی که مسیرهای از پیش تعیین شده، قالب های رفتاری، و انتظارات اجتماعی بر زندگی انسان ها سایه افکنده اند، پرسش از هویت و آزادی به یکی از بنیادی ترین دغدغه های روان شناختی و جامعه شناختی بدل شده است. نوشته ای که در این مقاله به آن ها ارجاع داده می شود، بازتابی ست از این بحران وجودی:
«رودخانه ای که مسیرش را تغییر می دهد، گمشده است یا زنده؟»
این پرسش، نقطه ی عزیمت ماست برای بررسی مفهوم فردیت، خود اصیل، و مقاومت در برابر هم شکل سازی اجتماعی.

##بخش اول: روان شناسی رودخانه ی درون


در روان شناسی انسان گرایانه، کارل راجرز بر مفهوم "خود در حال شدن" تاکید می کند. او معتقد بود که انسان، همچون رودخانه ای زنده، باید اجازه داشته باشد مسیر خود را کشف کند، حتی اگر این مسیر با انتظارات دیگران هم خوان نباشد.
در متن آمده است:
«خودت را همچون یک رودخانه ببین... کافی ست به جریان اعتماد کنی.»
این جمله، با نظریه ی "خود اصیل" در روان شناسی اگزیستانسیال نیز هم خوانی دارد. رولومی می نویسد:
> «اضطراب، نه نشانه ی بیماری، بلکه نشانه ی بیداری ست.»
یعنی لحظه ای که فرد درمی یابد مسیرش با مسیر جمع متفاوت است، آغاز رشد روانی ست.

##بخش دوم: جامعه شناسی قالب ها و برچسب ها


هاوارد بکر، جامعه شناس برجسته، در نظریه ی "برچسب زنی" توضیح می دهد که انحراف، نه ویژگی فرد، بلکه نتیجه ی برچسبی ست که جامعه بر او می زند.
در بخشی از متن آمده:
«وقتی در این قالب جا نمی شوی، به تو برچسب می زنند: گمشده.»
این جمله، نقدی ست بر ساختارهای اجتماعی که تفاوت را نه به عنوان نشانه ی خلاقیت، بلکه به عنوان تهدیدی برای نظم موجود تلقی می کنند.
جامعه، همان طور که در جای دیگری آمده:
«همه را به یک قالب می ریزد، اما تو متفاوت باش.»
این دعوت به تفاوت، در روان شناسی مثبت نگر نیز جایگاه دارد. مارتین سلیگمن، از خودمختاری به عنوان یکی از ارکان بهزیستی روانی یاد می کند.

##بخش سوم: ترس از حقیقت، ترس از خود
در قسمت دیگری از متن آمده:
«آیا این حقیقت، که تو را می ترساند، ترسناک است؟»
این پرسش، به قلب روان درمانی تحلیلی نفوذ می کند. یونگ، در نظریه ی "سایه"، توضیح می دهد که بخش هایی از روان ما که طرد شده اند، حامل حقیقت هایی هستند که اگر با آن ها روبرو شویم، می توانند ما را آزاد کنند.
ترس از حقیقت، اغلب ترس از تغییر است.
در جای دیگر آمده:
«اگر شکستن قانون، در واقع نجات بخش است، پس قانون بالاتر نیست.»
این جمله، نقدی ست بر ساختارهای خشک اجتماعی.

 اریک فروم، در گریز از آزادی، توضیح می دهد که انسان مدرن، به ظاهر آزاد است، اما در واقع از آزادی می گریزد چون مسئولیت زا و ترسناک است.

##بخش چهارم: تولد دوباره از دل بحران
در پایان متن آمده:
«این یک تولد دوباره است... ناراحتی عمیق، همان لحظه ی شروع تغییر مسیر است.»
جیمز هالیس، روان درمانگر یونگی، می نویسد:
> «بحران، دعوتی ست به بازنگری در مسیر زندگی.»
ناراحتی، نه نشانه ی شکست، بلکه پیام آور تحول است.

«تو به این دنیا نیامده ای که همه تو را بفهمند... تو آمده ای تا خودت را از نو خلق کنی.»
این جمله، خلاصه ی تمام پیام های این مجموعه است: دعوتی ست به خودشناسی، به خودسازی، و به رهایی از قالب هایی که دیگران برای ما ساخته اند.

🔴 نتیجه گیری: روان شناسی مقاومت، جامعه شناسی رهایی
این متن نه صرفا تاملاتی شاعرانه، بلکه بیانیه هایی روان شناسانه و جامعه شناسانه اند. نویسنده ما را دعوت می کند به بازگشت به خود، به اعتماد به جریان درونی، و به مقاومت در برابر هم شکل سازی.
در جهانی که همه چیز به سوی یک دستی سوق داده می شود، شاید زنده بودن، یعنی تغییر مسیر دادن.
شاید گمشده بودن، یعنی در حال یافتن بودن.
و شاید، همان طور که در متن آمده:
«تو گمشده نیستی... طبیعت از تو نمی خواهد که حقیقت اصیل خودت را قربانی کنی.»


نویسنده : شهناز علیم 

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی