یاسر یزدیان
13 یادداشت منتشر شدهفراتر از یادگیری عمیق: چشم انداز نسل بعدی الگوریتم های شناختی در هوش مصنوعی
فراتر از یادگیری عمیق: چشم انداز نسل بعدی الگوریتم های شناختی در هوش مصنوعی
مقدمه
در کمتر از یک دهه، هوش مصنوعی از آزمایشگاه های دانشگاهی به قلب زندگی روزمره ی ما راه یافته است. حالا دیگر صحبت از یک فناوری آینده نگرانه نیست؛ هوش مصنوعی در گوشی های هوشمند، خودروها، بانک ها، بیمارستان ها و حتی در کلاس های درس حضور دارد. بخش بزرگی از این انقلاب مدیون «یادگیری عمیق» است؛ الگوریتم هایی که با الهام از مغز انسان، توانسته اند در زمینه هایی مانند تشخیص چهره، ترجمه ی زبان، بازی های پیچیده و تحلیل داده های عظیم به نتایجی حیرت انگیز دست پیدا کنند.
اما اگر کمی دقیق تر نگاه کنیم، درمی یابیم که یادگیری عمیق با تمام توانایی هایش، به بن بست های مهمی رسیده است. مدل های فعلی اگرچه در الگو شناسی و پیش بینی داده های بزرگ بسیار موفق اند، اما در درک معنا، تعمیم دانش، و استدلال عمیق هنوز فاصله ی زیادی با انسان دارند. همین مسئله باعث شده موج جدیدی از پژوهش ها شکل بگیرد که هدفش عبور از محدودیت های فعلی و خلق نسل تازه ای از الگوریتم هاست؛ الگوریتم هایی که نه فقط «یاد می گیرند»، بلکه «می فهمند» و «می اندیشند».
در این یادداشت، می خواهیم چشم انداز این مرحله ی بعدی را بررسی کنیم: دنیایی که در آن، هوش مصنوعی از چارچوب های فعلی خارج می شود و با الهام از فرآیندهای شناختی انسان، به سطحی کاملا تازه از هوشمندی می رسد.
یادگیری عمیق؛ قدرتی با مرزهای مشخص
هیچ کس نمی تواند انکار کند که یادگیری عمیق موتور اصلی انقلاب هوش مصنوعی بوده است. از مدل های بینایی کامپیوتری گرفته تا سامانه های زبانی که متون انسانی می نویسند، همه و همه محصول همین فناوری هستند. اما مانند هر ابزار قدرتمند دیگری، یادگیری عمیق هم محدودیت های خودش را دارد.
یکی از اصلی ترین این محدودیت ها، وابستگی شدید به داده های عظیم است. مدل های یادگیری عمیق برای آنکه عملکرد قابل قبولی داشته باشند، به میلیون ها یا حتی میلیاردها نمونه ی آموزشی نیاز دارند. این در حالی است که انسان برای یادگیری یک مفهوم جدید، اغلب به چند مثال ساده بسنده می کند.
مشکل دوم، فقدان درک مفهومی است. شبکه های عصبی عمیق در واقع تنها الگوهای آماری را شناسایی می کنند؛ آن ها نمی دانند که پشت این الگوها چه معنا یا رابطه ای نهفته است. برای مثال، ممکن است یک مدل زبانی بتواند جمله ای درست و طبیعی بسازد، اما درک عمیقی از مفاهیم پشت آن جمله نداشته باشد.
علاوه بر این، بسیاری از این سیستم ها توضیح پذیر نیستند. آن ها نتیجه ای ارائه می دهند، اما نمی توانند دلیل آن را توضیح دهند. این موضوع در حوزه هایی مثل پزشکی یا حقوق، که تصمیم ها باید قابل اعتماد و شفاف باشند، چالش برانگیز است.
و در نهایت، مشکل تعمیم قرار دارد. مدل های فعلی اگر با شرایطی روبه رو شوند که کمی با داده های آموزشی شان تفاوت دارد، ممکن است عملکردشان به شدت افت کند. این در حالی است که انسان ها حتی با دانسته های محدود خود می توانند در موقعیت های کاملا جدید نیز تصمیم گیری کنند.
همه ی این محدودیت ها ما را به یک نتیجه ی مهم می رسانند: برای رسیدن به مرحله ی بعدی هوش مصنوعی، دیگر نمی توان تنها به یادگیری عمیق تکیه کرد. باید به سراغ الگوریتم هایی برویم که فراتر از «یادگیری» عمل می کنند و به نوعی «شناخت» می رسند.
الگوریتم های شناختی؛ الهام از مغز انسان
در سال های اخیر، اصطلاحی در محافل علمی بیش از پیش شنیده می شود: الگوریتم های شناختی. منظور از این الگوریتم ها، مدل هایی هستند که نه فقط داده ها را تحلیل می کنند، بلکه سعی دارند مفاهیم را بفهمند، روابط را درک کنند و حتی در سطحی ابتدایی، استدلال انجام دهند.
ایده ی اصلی پشت این رویکرد، تقلید از نحوه ی عملکرد مغز انسان است. مغز ما صرفا الگوها را شناسایی نمی کند؛ بلکه میان آن ها رابطه برقرار می کند، از تجربیات گذشته برای پیش بینی آینده استفاده می کند، و می تواند با دانش محدود، در شرایط ناشناخته تصمیم بگیرد.
برای دستیابی به چنین قابلیتی، پژوهشگران در حال بررسی چند مسیر مختلف هستند:
یادگیری نمادگرا: استفاده از منطق، قواعد و دانش صریح برای حل مسئله. این روش قدیمی ترین شاخه ی هوش مصنوعی است و حالا دوباره با رویکردی نو احیا شده است.
یادگیری آماری: همان یادگیری ماشین سنتی و شبکه های عصبی که بر داده های بزرگ تکیه دارند.
رویکرد ترکیبی (Neuro-Symbolic): ادغام دو روش بالا برای بهره گیری همزمان از قدرت آماری و توان استدلالی.
هدف نهایی این است که هوش مصنوعی بتواند هم مثل انسان بیاموزد و هم مثل انسان فکر کند؛ یعنی نه فقط الگوها را ببیند، بلکه معنای پشت آن ها را هم بفهمد.
هوش ترکیبی و معماری های الهام گرفته از مغز
یکی از جالب ترین رویکردهای جدید در این حوزه، چیزی است که برخی پژوهشگران آن را هوش ترکیبی (Hybrid Intelligence) می نامند. در این روش، ساختار کلی سیستم هوشمند به گونه ای طراحی می شود که بخش های مختلف آن کارکردهایی مشابه بخش های مغز انسان داشته باشند.
برای مثال، در چنین معماری هایی ممکن است بخش هایی وجود داشته باشند که صرفا مسئول شناسایی الگوها باشند (مشابه قشر بینایی مغز)، بخش هایی که وظیفه ی استدلال و تصمیم گیری منطقی را بر عهده بگیرند (شبیه قشر پیش پیشانی)، و بخش هایی که مانند حافظه، دانش بلندمدت را ذخیره کنند. نتیجه ی این ترکیب، سیستمی است که هم از داده ها می آموزد و هم می تواند آن دانش را در موقعیت های جدید به کار ببرد.
شخصا معتقدم که این مسیر، آینده ی واقعی هوش مصنوعی است. مدل هایی که صرفا بر داده تکیه دارند، هرچقدر هم بزرگ شوند، در نهایت به محدودیت می رسند. اما سیستم هایی که می توانند از دانش ساخت یافته، منطق، حافظه و تعمیم استفاده کنند، می توانند به سطحی از هوشمندی برسند که تاکنون برای ماشین ها غیرقابل تصور بوده است.
کاربردهای آینده ی الگوریتم های شناختی
اگر این نسل جدید از الگوریتم ها به درستی توسعه یابد، کاربردهای آن بسیار فراتر از آن چیزی خواهد بود که امروز می شناسیم. تصور کنید:
در پزشکی، سامانه ای که نه فقط بیماری را تشخیص می دهد، بلکه منطق تصمیمش را نیز توضیح می دهد و حتی می تواند فرضیه های جدیدی درباره درمان ارائه دهد.
در آموزش، پلتفرمی که نه فقط محتوا را منتقل می کند، بلکه سطح درک و سبک یادگیری هر دانش آموز را می شناسد و مسیر آموزشی را شخصی سازی می کند.
در رباتیک، ربات هایی که در محیط های پیش بینی ناپذیر نه فقط واکنش نشان می دهند، بلکه تصمیم می گیرند، برنامه ریزی می کنند و هدف گذاری دارند.
در حوزه ی حقوق و سیاست، سیستم هایی که می توانند تصمیم هایشان را استدلال کنند و به زبان انسانی توضیح دهند.
همه ی این ها نشان می دهد که آینده ی هوش مصنوعی نه در «پیش بینی دقیق تر»، بلکه در «فهم عمیق تر» نهفته است.
چالش های پیش رو
البته باید واقع بین باشیم. مسیر رسیدن به الگوریتم های شناختی هنوز هموار نیست و چالش های بزرگی پیش رو داریم. مدل سازی فرآیندهای شناختی انسان به طرز باورنکردنی پیچیده است و هنوز درک کاملی از نحوه ی کارکرد مغز نداریم.
همچنین ترکیب روش های نمادگرا و آماری به سادگی ممکن نیست. یافتن معماری هایی که بتوانند از مزایای هر دو بهره مند شوند، یکی از موضوعات داغ پژوهشی امروز است.
از سوی دیگر، مسائل اخلاقی و اجتماعی نیز مطرح اند. هرچه سیستم ها پیچیده تر و خودمختارتر شوند، نیاز به چارچوب های قانونی و اخلاقی برای استفاده ی مسئولانه از آن ها افزایش می یابد.
نتیجه گیری
ما در آستانه ی یک نقطه ی عطف تاریخی در مسیر توسعه ی هوش مصنوعی هستیم. اگر دهه ی گذشته عصر یادگیری عمیق بود، دهه ی آینده می تواند دوران «شناخت ماشینی» باشد. دوران سیستم هایی که فقط یاد نمی گیرند، بلکه می فهمند، استدلال می کنند و جهان را همان طور که ما می بینیم، تفسیر می کنند.
از نگاه من، آینده ی هوش مصنوعی در گرو همین تغییر بنیادین است. تنها در این صورت است که می توانیم به سوی هوش مصنوعی عمومی (AGI) گام برداریم؛ سامانه هایی که نه تنها در وظایف خاص، بلکه در طیف گسترده ای از مسائل انسانی می توانند همراه، مشاور و شریک ما باشند.
و شاید روزی فرا برسد که به گذشته نگاه کنیم و یادگیری عمیق را نه پایان راه، بلکه تنها نخستین قدم در مسیر طولانی ساخت ماشین های واقعا هوشمند بدانیم.
منابع پیشنهادی برای مطالعه ی بیشتر
Marcus, G., & Davis, E. (2019). Rebooting AI: Building Artificial Intelligence We Can Trust. Pantheon.
Lake, B. M., Ullman, T. D., Tenenbaum, J. B., & Gershman, S. J. (2017). Building machines that learn and think like people. Behavioral and Brain Sciences, 40, e253.
Bader, S., Hitzler, P., & Hölldobler, S. (2022). Neuro-symbolic Artificial Intelligence: The State of the Art. AI Communications, 35(2), 197-214.
Chollet, F. (2019). On the measure of intelligence. arXiv preprint arXiv:1911.01547.
Marcus, G. (2020). The next decade in AI: four steps towards robust artificial intelligence. arXiv:2002.06177.