سحاب اصفهانی

4 مهر 1404 - خواندن 6 دقیقه - 66 بازدید

شب وصل است و می نالم که شاید چرخ پندارد،
که باز امشب شب هجر است و دیر آرد به پایانش


بیت بالا که متضمن مضمونی شیرین و غیرمنتظره است، سروده ی یکی از شاعران دوره ی بازگشت ادبی؛ سحاب اصفهانی است. سحاب از شاعران مورد توجه در دوره ی خود (اوایل عهد قجر) بوده است.
یکی از نکات جالب توجه درباره ی او این است که بسیاری از افراد خانواده و نزدیکان وی شاعر بوده اند.
پدرش هاتف اصفهانی، خواهرش رشحه ی اصفهانی، همسر و پسر خواهرش و حتی غلام خود سحاب به شاعری اشتغال داشته اند.

پدر سحاب، هاتف اصفهانی (شاعر و حکیم اواخر عهد زند) از شاعران طراز اول دوره بازگشت ادبی است.
هاتف در کنار مشتاق اصفهانی، آذر بیگدلی و طبیب اصفهانی جزء شاعران نسل اول دوره ی بازگشت و پدیدآورندگان اصلی این جریان محسوب می شود. ترجیع بند مشهور او به مطلع:

ای فدای تو هم دل و هم جان
وی نثار رهت هم این و هم آن

با بیت ترجیع:

که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده  لا    اله  الا   هو  ...

در دوره ی تاریخی ای که ابدا گمانش نمی رفت، قالب شعری ترجیع بند را متحول کرد و نام هاتف را در کنار سعدی به عنوان یکی از دو ترجیع بند سرای برتر ادبیات فارسی ماندگار ساخت . علاوه بر آن قصاید و غزلیات او نیز نسبت به شاعران هم سبک و هم دوره اش ماندگاری بیشتری یافته اند. برای مثال قصیده ای در مدح حضرت علی(ع) با آغازی چنین باشکوه و کم نظیر:

سحر از کوه خاور تیغ اسکندر چو شد پیدا،
عیان شد رشحه ی خون از شکاف جوشن دارا !!!

یا غزلیات موفقی به مطلع های زیر:

شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم
خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم
***
به حریم خلوت خود شبی، چه شود نهفته بخوانی ام
به کنار من بنشینی و به کنار خود بنشانی ام...

خواهر سحاب، بیگم متخلص به رشحه از جهتی عجیب ترین زن در ادبیات فارسی است . و به قول استاد عباس اقبال آشتیانی تنها زن در ادبیات فارسی است که علاوه بر خودش، پدر و برادر و شوهر و پسرش هم شاعر بوده اند. علاوه بر پدرش هاتف و برادرش سحاب، همسرش میرزا علی اکبر اصفهانی شاعر بود و نظیری تخلص می کرد. پسری هم به اسم میرزا احمد اصفهانی داشته که با تخلص کشته در دوره ی خود به شاعری معروف بوده. از دیوان رشحه که گویا سه هزار بیت بوده کمتر از صد بیت به دست ما رسیده. طبیعتا با این مقدار باقی مانده نمی شود حکم درستی راجع به شعر او داد. اما اکثر شعرهای باقی مانده از رشحه ابیاتی متوسط و گاه به لحاظ زبانی سست و از جهت مضمون مکرر هستند.

شعری از رشحه:

به یاد روی تو بر مه شبی نظر کردم
نه این که رفتی و رو بر مه دگر کردم!

ز دست هجر تو تا دیگری به سر نکند،
تمام خاک درت را ز گریه تر کردم...

سحاب غلام زرخریدی به نام الماس از اهالی حبشه داشته که نزد مولایش قریحه ی خود را پرورش داده و به سبک قدما و شیوه ی سحاب و خواهرش رشحه شعر می گفته است. می گویند وقتی شعرش موردتوجه فتحعلی شاه قاجار قرار گرفت، شاه او را از سحاب خرید و آزاد کرد و از آن به بعد به آزاد حبشی معروف شد.
نمونه ی شعری از او پیدا نشد. اما استاد مرحوم، دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتاب《از گذشته ی ادبی ایران》می گویند: لغز گونه ای از اشعار او در وصف زغال دیده اند که در آن اشاره ای هم به رنگ پوست زغال گونه ی خویش دارد.


و اما خود سحاب (درگذشته ی ۱۲۲۲ قمری) مانند پدرش طبیب و شاعر بود. در دربار فتحعلی شاه لقب مجتهدالشعراء یافت. علاوه بر دیوانی حاوی چهارهزار بیت که عموما غزل و قصیده است. رساله ی سحاب البکاء را در مرثیه و جنگ های سیدالشهداء(ع) به نظم و نثر نوشت و به امر فتحعلی شاه نوشتن تذکره ای در احوال شاعران معاصر خود به نام رشحات سحاب را آغاز کرده بود که با مرگش ناتمام ماند. شگرد شاعری سحاب، غزلیات عاشقانه ی اوست.
در ادامه شعر جالب توجهی از او نقل می شود که در مذمت شعر و شاعری عصر خود سروده و نشان از برتری اخلاقی او دارد:

کس را کمال نفس به جز حسن حال چیست؟
وان را که حسن حال نباشد کمال چیست؟
شعر است هیچ و شاعری از هیچ، هیچ تر !!!
در حیرتم که در سر هیچ این جدال چیست!
یک تن نپرسد از پی ترتیب چند لفظ،
ای ابلهان بی هنر! این قیل و قال چیست؟
از بهر مصرعی دو که مضمون دیگری است،
چندین خیال جاه و تمنای مال چیست؟
شعر اصلش از خیال بود جنسش از محال!
تا از خیال، این همه فکر محال چیست؟
از چند لفظ یاوه نزد لاف برتری،
هرکس که یافت شرم چه و انفعال چیست