تاثیر تقابل پوپولیسم و الیتیسم بر تحولات سیاسی ایران

3 مهر 1404 - خواندن 11 دقیقه - 114 بازدید

مقدمه

جامعه سیاسی ایران در تاریخ معاصر خود همواره درگیر نوعی دوگانگی میان توده ها و نخبگان بوده است؛ دوگانه ای که در ادبیات علوم سیاسی تحت عنوان تقابل پوپولیسم و الیتیسم شناخته می شود. پوپولیسم به عنوان گفتمانی که بر بسیج مردم، ساده سازی مسائل پیچیده و تکیه بر خواست های فوری توده ها تاکید دارد، در ایران بارها در قامت جریان های سیاسی و اجتماعی ظهور کرده است. در مقابل، الیتیسم بر حاکمیت نخبگان سیاسی، فکری و اقتصادی تکیه دارد و بر ضرورت عقلانیت، تخصص و سلسله مراتب در اداره امور عمومی تاکید می کند. پرسش اصلی این مقاله آن است که این شکاف چگونه بر تحولات سیاسی تاریخ معاصر ایران اثر گذاشته و چه پیامدهایی برای توسعه سیاسی و پایداری نهادی کشور داشته است.

هدف مقاله، تحلیل جامعه شناختی و سیاسی این شکاف از دوران مشروطه تا جمهوری اسلامی است. همچنین، کوشش می شود با تمرکز بر رابطه متقابل پوپولیسم و الیتیسم، راه هایی برای درک بهتر این پدیده و پیامدهای آن برای سیاست امروز ایران پیشنهاد گردد.

1- چارچوب نظری

در ادبیات علوم سیاسی، پوپولیسم عموما به عنوان راهبردی سیاسی برای بسیج توده ها در برابر نخبگان حاکم تعریف شده است. ارنستو لاکلائو، یکی از نظریه پردازان برجسته، پوپولیسم را «منطق برساختن مردم به عنوان یک کل در برابر دشمنی مشترک» می داند (Laclau, 2005: 46). از این منظر، پوپولیسم نه صرفا یک ایدئولوژی بلکه شکلی از سازمان دهی سیاسی است.

در مقابل، نظریه پردازان الیتیسم چون گائتانو موسکا و ویلفردو پارتو بر این باورند که در هر جامعه ای، اقلیتی سازمان یافته و توانمند بر اکثریتی سازمان نیافته و منفعل حکم می راند (Mosca, 1989: 157)؛بنابراین، از نظر آنان، حاکمیت نخبگان امری اجتناب ناپذیر و حتی شرط لازم برای ثبات سیاسی است.

ترکیب این دو دیدگاه ما را به چارچوبی می رساند که در آن می توان ایران معاصر را صحنه تقابل مداوم میان بسیج توده ای و سلطه نخبگان دانست؛ تقابلی که گاه به هم افزایی و گاه به تعارض و بحران سیاسی انجامیده است. در این چارچوب، مفهوم «شکاف» نه به معنای جدایی مطلق، بلکه به معنای کشاکشی دائمی میان نیروهای مردمی و نخبه گرایانه فهم می شود.

2- بستر تاریخی و تحولات سیاسی

برای درک نقش این شکاف، لازم است تاریخ معاصر ایران از مشروطه به بعد مرور شود. انقلاب مشروطه (۱۲۸۵) نخستین عرصه بروز تعارض میان خواست توده ها برای عدالت و مشارکت سیاسی با میل نخبگان سیاسی و فکری به کنترل فرآیندها بود. مردم عادی خواهان عدالتخانه بودند، در حالی که نخبگان روشنفکر به دنبال نهادسازی مدرن چون مجلس و قانون اساسی بودند (آبراهامیان، 1389: ۹۱). همین تفاوت درک و خواسته ها، زمینه ساز تنش های بعدی شد.

در دوره پهلوی اول و دوم، الیتیسم مدرن گرایانه بر سیاست کشور مسلط شد. سیاست های تمرکزگرایانه رضا شاه و سپس مدرنیزاسیون آمرانه محمدرضا شاه، به حذف و سرکوب نیروهای مردمی و سنتی انجامید. در واکنش، جریان های پوپولیستی ملی گرا و مذهبی چون نهضت ملی نفت یا جنبش های دینی شکل گرفتند که خود را نماینده «مردم» در برابر «الیته غرب گرا» می دانستند (Katouzian, 2001: 158).

انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ نقطه اوج بسیج پوپولیستی علیه الیتیسم سلطنتی بود. رهبری کاریزماتیک امام خمینی(ره) و تاکید بر هویت اسلامی-مردمی، توده ها را به صحنه سیاست آورد و ساخت سیاسی پیشین را دگرگون کرد (بشیریه، ۱۳۸۱: ۴۳). با این حال، در دهه های بعد، جمهوری اسلامی نیز با تنش های مشابهی میان نیروهای پوپولیستی و نخبگان حاکم مواجه بوده است.

3- تحلیل شکاف پوپولیسم و الیتیسم در ایران معاصر

الف) سطح نهادی: نخستین سطح تحلیل شکاف میان پوپولیسم و الیتیسم در ایران معاصر مربوط به نهادهای سیاسی است. نهادهایی مانند مجلس شورای اسلامی، احزاب سیاسی و شوراهای محلی همواره صحنه کشمکش میان گفتمان های پوپولیستی و الیتیستی بوده اند. احزاب و نهادهای مدنی که بیشتر تابع الیتیسم بوده اند، به دلیل ساختار بسته و عدم ارتباط با بدنه جامعه، توانایی بسیج گسترده مردم را نداشته اند و از این حیث نتوانسته اند مشروعیت اجتماعی کافی کسب کنند.

از سوی دیگر، جریان های پوپولیستی که بر ارتباط مستقیم با توده ها تمرکز دارند، معمولا به علت ضعف نهادی و فقدان برنامه ریزی ساختاری، دوام و انسجام لازم را در عرصه سیاسی ندارند. این تضاد نهادی موجب شده است که نهادهای رسمی یا به عنوان ابزار سلطه نخبه گرایانه عمل کنند یا فاقد ظرفیت اداره جامعه به طور موثر باشند؛ بنابراین، کشاکش نهادین میان پوپولیسم و الیتیسم، مانع شکل گیری یک سیستم سیاسی متعادل و پایدار در ایران شده است.

ب) سطح گفتمانی: سطح دوم تحلیل به گفتمان های سیاسی مربوط می شود. در ایران، پوپولیسم غالبا با شعارهایی همچون عدالت اجتماعی، مبارزه با فساد و بازگشت به ارزش های سنتی بازتولید می شود. این گفتمان ها قدرت بسیج و جذب توده ها را دارند و به آنها امکان می دهند مستقیما در تحولات سیاسی تاثیر بگذارند (Laclau, 2005: 92).

در مقابل، الیتیسم بر عقلانیت، تخصص و منافع ملی بلندمدت تاکید دارد و اغلب زبان آن برای توده ها قابل درک نیست. این تفاوت در زبان و استراتژی باعث شده است که پوپولیسم و الیتیسم کمتر به تعامل بپردازند و بیشتر در حالت تقابل باقی بمانند. نتیجه این است که جامعه به جای گفت وگو و همگرایی، شاهد رویارویی و بی اعتمادی مستمر میان نخبگان و مردم است (آبراهامیان، 1389: ۲۳۱).

ج) سطح اجتماعی: سطح سوم تحلیل، ابعاد اجتماعی و طبقاتی شکاف را نشان می دهد. بخش های محروم جامعه که دسترسی کمتری به منابع آموزشی و اقتصادی دارند، بیشتر پذیرای گفتمان پوپولیستی اند، زیرا وعده های آن با نیازهای فوری و مشکلات روزمره آنان همخوانی دارد.

در مقابل، طبقات متوسط و بالاتر که دسترسی به تحصیلات عالی و منابع اقتصادی دارند، بیشتر به سیاست های نخبگان و برنامه ریزی های تکنوکراتیک گرایش پیدا می کنند. این توزیع طبقاتی موجب تقویت شکاف میان پوپولیسم و الیتیسم شده و نابرابری های اجتماعی را نیز بازتولید می کند. به بیان دیگر، عدم هم خوانی خواست های اجتماعی با ظرفیت های نخبگانی، چرخه بحران سیاسی را تقویت می کند.

د) سطح تاریخی: سطح چهارم، ابعاد تاریخی و تجربه ای شکاف را مورد توجه قرار می دهد. تاریخ معاصر ایران نشان می دهد هرگاه نخبگان سیاسی در قدرت به صورت بسته عمل کرده اند، موج های پوپولیستی به عنوان نیروی اعتراضی ظاهر شده و مشروعیت نظام سیاسی را به چالش کشیده اند (Katouzian, 2001: 212).

از سوی دیگر، هنگامی که پوپولیسم بر قدرت مسلط شده، فقدان نهادهای نخبه مدار و برنامه ریزی بلندمدت باعث بی ثباتی و افراط گرایی شده است. این چرخه تاریخی نشان می دهد که تقابل پوپولیسم و الیتیسم نه صرفا تضاد بلکه یک روند تکرارشونده است که توسعه سیاسی پایدار را در ایران با چالش مواجه کرده است (بشیریه، ۱۳۸۱: ۴۳).

4- پیامدها و چالش های امروز

یکی از مهم ترین پیامدهای شکاف پوپولیسم و الیتیسم در ایران امروز، ضعف نهادهای مدنی و حزبی است. این نهادها که می توانند به عنوان واسطه میان توده ها و نخبگان عمل کنند، به دلایل مختلف از جمله سلطه نخبگان، محدودیت های قانونی و فقدان سرمایه اجتماعی، کارایی لازم را ندارند. در نتیجه، مردم یا مستقیما از رهبران پوپولیست پیروی می کنند یا نهادها را کنار گذاشته و کانال های غیررسمی و شبکه ای را برای بیان مطالبات خود ایجاد می کنند. این وضعیت موجب کاهش ثبات سیاسی و ضعف ظرفیت مدیریت جمعی در کشور شده است.

چالش دیگر، قطبی شدن فضای سیاسی است. شکاف پوپولیسم و الیتیسم باعث شده که گروه های مختلف سیاسی به جای گفت وگو و تعامل، یکدیگر را نفی کنند و سیاست به عرصه مبارزه با حریفان تبدیل شود. این قطبی شدن بر تصمیم گیری های کلان اقتصادی، اجتماعی و سیاست خارجی اثر می گذارد و زمینه بازتولید بحران های سیاسی را فراهم می کند؛ به عبارت دیگر، نبود کانال های موثر گفت وگو میان نخبگان و توده ها، سبب می شود مسائل ملی در دام اختلافات گروهی و جناحی گیر کند و توسعه سیاسی متوقف شود.

از سوی دیگر، عصر دیجیتال و جهانی شدن شکل تازه ای از این شکاف را ایجاد کرده است. شبکه های اجتماعی و رسانه های دیجیتال به رهبران سیاسی و اجتماعی امکان داده اند که مستقیم با توده ها ارتباط برقرار کنند و نهادهای رسمی را دور بزنند. اگرچه این امر مشارکت را افزایش داده، اما خطر عوام زدگی، انتشار اطلاعات نادرست و بی ثباتی سیاسی را نیز تقویت کرده است. این ویژگی فضای دیجیتال نشان می دهد که شکاف میان پوپولیسم و الیتیسم دیگر محدود به نهادها و گفتمان رسمی نیست، بلکه در سطح شبکه های اجتماعی و افکار عمومی نیز بازتولید می شود.

پیامد دیگر این شکاف، بی اعتمادی عمومی به نخبگان و دولت است. بخش قابل توجهی از جامعه احساس می کند که نخبگان سیاسی به جای پاسخگویی به نیازهای واقعی مردم، به منافع خود یا جریان های محدود توجه می کنند. این بی اعتمادی، فرصت برای ظهور رهبران پوپولیست و شعارهای کوتاه مدت فراهم می کند و عملا چرخه شکاف و بحران را بازتولید می کند.

در نهایت، چالش اساسی این است که تضاد میان خواست های فوری توده ها و برنامه ریزی بلندمدت نخبگان مانع شکل گیری یک سیاست پایدار و توسعه سیاسی متوازن شده است. برای برون رفت از این بحران، راهکارهایی چون تقویت نهادهای مدنی، نوسازی فرهنگی و بازتعریف رابطه سنت و مدرنیته، ایجاد سازوکارهای گفت وگو و مشارکت میان نخبگان و مردم ضروری به نظر می رسد.

نتیجه گیری

بررسی تاریخ معاصر ایران نشان می دهد که شکاف پوپولیسم و الیتیسم نقشی محوری در شکل گیری تحولات سیاسی داشته است. از مشروطه تا انقلاب اسلامی و از اصلاحات تا امروز، تقابل میان بسیج مردمی و سلطه نخبگان بارها به بحران سیاسی انجامیده است. این شکاف اگرچه گاه موجب دگرگونی و پیشرفت بوده، اما در بلندمدت مانعی جدی در مسیر توسعه سیاسی پایدار بوده است.

پرسش آغازین مقاله این بود که چگونه می توان به توسعه سیاسی در معنای مشارکت و رقابت رسید. پاسخ آن است که تنها از طریق هم افزایی میان نیروهای پوپولیستی و الیتیستی می توان به ثبات دست یافت: نخبگان باید ارتباط واقعی با جامعه برقرار کنند و مردم نیز از مسیر نهادهای مدنی و رقابتی به عرصه سیاست راه یابند.

بنابراین، توسعه سیاسی در ایران نه در حذف پوپولیسم یا الیتیسم، بلکه در بازتعریف رابطه متوازن میان این دو امکان پذیر است؛ رابطه ای که می تواند به جای تقابل، زمینه ساز گفت وگو، مشارکت و عقلانیت جمعی شود.

منابع

آبراهامیان، یرواند (۱۳۸۹)، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران: نشر نی.

بشیریه، حسین (۱۳۸۱)، جامعه شناسی سیاسی ایران: دوران جمهوری اسلامی، تهران: نشر نگاه معاصر.

Katouzian, Mohammad Ali. (2001). The Persians: Ancient, Mediaeval and Modern Iran. New Haven: Yale University Press.

Laclau, Ernesto. (2005). On Populist Reason. London: Verso.

Mosca, Gaetano. (1989). The Ruling Class. New York: McGraw-Hill.