اصل حاکمیت ملی و چالش های آن در حقوق بین الملل معاصر
اصل حاکمیت ملی از مهم ترین اصول حقوق بین الملل است که بر استقلال دولت ها و حق آن ها در تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود تاکید دارد. این اصل، که ریشه در معاهده وستفالی (۱۶۴۸) دارد، مبنای نظم سنتی بین المللی به شمار می آید و در منشور سازمان ملل متحد نیز به رسمیت شناخته شده است.
با این حال، تحولات جهانی در دهه های اخیر موجب بروز چالش های متعددی برای حاکمیت ملی شده است. یکی از مهم ترین این چالش ها، گسترش حقوق بشر بین المللی است. مداخلات بشردوستانه و مسئولیت حمایت (R2P) گاهی دولت ها را در برابر فشارهای جامعه بین المللی برای رعایت حقوق بنیادین شهروندان قرار می دهد. این امر پرسش هایی جدی درباره میزان مطلق بودن حاکمیت ملی برمی انگیزد.
چالش دیگر، جهانی شدن و نقش فزاینده سازمان های بین المللی و نهادهای فراملی در تصمیم گیری های اقتصادی و سیاسی است. سازمان تجارت جهانی، صندوق بین المللی پول و اتحادیه های منطقه ای نمونه هایی هستند که بخشی از اختیارات دولت ها را محدود کرده اند. همچنین، مسائل فراملی مانند تغییرات اقلیمی، تروریسم بین المللی و جرایم سازمان یافته، نیازمند همکاری های جمعی اند که گاه با اصل حاکمیت سنتی در تعارض قرار می گیرند.
با وجود این چالش ها، اصل حاکمیت ملی همچنان رکن اساسی حقوق بین الملل باقی مانده است. اما امروزه حاکمیت را نه یک حق مطلق و انحصاری، بلکه مفهومی نسبی و در تعامل با تعهدات بین المللی می توان تلقی کرد. در واقع، بقای حاکمیت ملی در گروی پذیرش مسئولیت های بین المللی و مشارکت فعال در نظام جهانی است.