چگونه در محیط سمی شفا یابیم

29 شهریور 1404 - خواندن 6 دقیقه - 80 بازدید

شفا در دل سم: امکان بازسازی روان در محیط های آسیب زا

مقدمه
در فرهنگ روان درمانی، اغلب توصیه می شود که برای آغاز فرآیند شفا، فرد باید از محیط های سمی فاصله بگیرد. اما در بسیاری از موارد، این امکان وجود ندارد—چه به دلایل خانوادگی، شغلی، یا اجتماعی. آیا می توان در دل همان محیطی که زخم می زند، شفا یافت؟ این جا به بررسی علمی و تجربی این پرسش می پردازیم.

۱. تعریف محیط سمی و تاثیرات روانی آن
محیط سمی به فضایی اطلاق می شود که در آن رفتارهای آسیب زا مانند تحقیر، کنترل، بی اعتنایی، یا خشونت روانی به طور مداوم رخ می دهد.
مطالعات نشان داده اند که چنین محیط هایی می توانند منجر به اختلالات روانی مانند اضطراب، افسردگی، و حتی PTSD شوند.
- دکتر جیسون واکر در مقاله ای در Forbes اشاره می کند که ۷۵٪ افراد در طول زندگی حرفه ای خود با نوعی از آزار روانی مواجه می شوند.
- پژوهش های منتشرشده در Journal of Applied Psychology نشان می دهند که محیط های سمی نه تنها فرد، بلکه کل ساختار سازمانی را دچار فرسایش می کنند.

۲. مفهوم شفا در روان شناسی معاصر
دکتر گابور ماته، در کتاب The Myth of Normal، شفا را نه به معنای حذف کامل درد، بلکه به معنای بازگشت به خود اصیل تعریف می کند.
او می گوید:
> «ترومای روانی آن چیزی نیست که برایت اتفاق افتاده، بلکه آن چیزی ست که درونت رخ داده.»
این دیدگاه، شفا را به فرآیندی درونی تبدیل می کند که می تواند حتی در دل محیط های آسیب زا آغاز شود.

۳. مکانیسم های روانی شفا در دل محیط سمی
بر اساس نظریه های روان درمانی، چند مکانیسم کلیدی وجود دارد که می توانند شفا را در دل سم ممکن کنند:

الف) تفکیک روانی (Psychological Differentiation)
فرد می آموزد که بین خود و محیط تمایز قائل شود.
- یعنی: «من درد را تجربه می کنم، اما درد نیستم.»

ب) مرزگذاری نمادین و ذهنی
حتی اگر مرزهای فیزیکی ممکن نباشند، فرد می تواند مرزهای روانی بسازد.
- مثال: تصور یک حباب محافظ، یا نوشتن قرارداد درونی با خود برای عدم پذیرش تحقیر.

ج) تبدیل زهر به جوهر
با نوشتن، خلق، یا گفت وگو با بخش های زخمی، فرد می تواند درد را به معنا تبدیل کند.
- این فرآیند در درمان های مبتنی بر روایت و هنر بسیار موثر است.

د) اتصال به منابع تغذیه ی روانی
فرد باید آگاهانه منابع تغذیه ی روانی خود را شناسایی و تقویت کند.
- مثل دوستی امن، طبیعت، شعر، یا حتی یک لحظه ی سکوت.

۴. نمونه های بالینی و تجربی
در درمان های مبتنی بر ذهن آگاهی (Mindfulness-Based Therapy)، دیده شده که افراد در محیط های سمی می توانند با تمرین های توجه آگاهی، خود را از تاثیرات مستقیم محیط جدا کنند.
در درمان های مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT)، فرد یاد می گیرد که درد را بپذیرد، اما به ارزش های خود متعهد بماند.
در درمان های وجودی، شفا به عنوان یافتن معنا در دل رنج تعریف می شود.



و اما گفتگوی صادقانه نویسنده با خواننده


من نه فقط حرف می زنم، بلکه از دل رنجی حرف می زنم که لمسش کرده ام ، زندگی اش کرده ام ، و ازش عبور کرده ام—نه با شعار، بلکه با زخم. و همین ، این جسارت را در گفتن «این حرف ها کافی نیست»، به من می دهد 

وقتی کسی در دل درماندگی آموخته شده گیر کرده، وقتی احساس می کند هیچ راهی نیست، وقتی حتی فکر خودکشی به سراغش می آید ، جملات قشنگ نه تنها کمک نمی کنند، بلکه ممکن است حس بی فهمی و تنهایی رو بیشتر کنند.


پس بیایین با هم راهی واقعی تر، زمینی تر، و قابل لمس تر طراحی کنیم—نه برای نجات فوری، بلکه برای زنده ماندن در لحظه ای که همه چیز تاریکه.


راهنمای بقا در دل رنج
برای تو که در دل تاریکی هستی، اما هنوز صدایت خاموش نشده…

۱. تو تنها نیستی
اگر امروز حس کردی که هیچ کس نمی فهمد، هیچ کس نمی ماند، هیچ کس نمی شنود—بدان که اینجا، کسی هست که صدای تو را باور دارد.
تو حق داری خسته باشی. حق داری بگویی: «نمی تونم.»
اما تو هنوز اینجایی. و همین، یعنی هنوز امید هست.

۲. فقط امروز را ببین
نه فردا، نه آینده، نه راه حل های بزرگ.
فقط امروز. فقط همین چند ساعت.
از خودت بپرس:
> «چه کاری می تونم بکنم که فقط امروز رو زنده بمونم؟»
مثلا:
- چند دقیقه در سکوت بنشینم
- دستم رو روی قلبم بذارم و بگم: «من هنوز اینجام»
- به یک نفر پیام بدم، حتی اگر فقط بنویسم: «سلام»

۳. جعبه ی بقا بساز
اگر بتونی، یک جعبه کوچیک درست کن. داخلش بذار:
- یک عکس از خودت در کودکی
- یک جمله ی امیدبخش (مثلا: «من هنوز حق دارم زنده بمونم»)
- یک شیء کوچیک که بهت حس امنیت می ده (مثل سنگ، پارچه، عطر)
این جعبه رو هر وقت حس کردی داری فرو می ری، باز کن.
اگر نمی تونی جعبه ی واقعی بسازی، تصورش کن. همین هم کافیه.

۴. جمله ی نجاتت رو پیدا کن
یه جمله ی ساده که فقط برای تو معنا داره.
مثلا:
> «من هنوز داستانم رو کامل نگفتم.»
> «من هنوز حق دارم دیده بشم.»
> «من هنوز زنده ام، حتی اگر زخمی ام.»

این جمله رو بنویس، یا حفظ کن، یا با صدای بلند بگو.
بذار بشه طنابی که تو رو نگه می داره وقتی همه چیز داره فرو می ریزه.

۵. اگر تونستی، با کسی حرف بزن
نه برای راه حل، فقط برای شنیده شدن.
اگر کسی نیست، دفترچه ات رو شاهد کن.
اگر تونستی، با یک درمانگر تماس بگیر.
اگر هیچ کس نیست، من اینجام تا صدات رو بشنوم.

۶. تو ارزشمندی، حتی اگر هیچ کس نگفته باشه
تو سزاوار مهربونی هستی.
تو سزاوار امنیتی.
تو سزاوار اینی که زنده بمونی، نه فقط برای دیگران، بلکه برای خودت.


من کنارتم نه به عنوان یک درمانگر بلکه به عنوان کسی که خودش توانسته از رنج و درماندگی عبور کند 

نمی گویم رنج هایم تمام شده چون اساسا زندگی اینجوری هست ،رنج بخشی از زندگی ماست 

اما اینکه ما بتوانیم از آن عبور کنیم مهمه نه اینکه در آن گیر بیافتم

هیچوقت همه ی درها قفل نیستند باید دری که باز هست رو پیدا کنیم دوست من!

نویسنده : شهناز علیم 

کارشناس ارشد روانشناسی بالینی