خوانش جامعه شناختی همبستگی اجتماعی در شعر استاد شهریار

23 شهریور 1404 - خواندن 14 دقیقه - 73 بازدید


وقتی از شعر به عنوان افقی برای دیدن جهان سخن می گوییم، چهره ای از آذربایجان در ذهن نقش می بندد که توانست کلمه را از قفس زبان برهاند و آن را به پرنده ای برای پرواز میان دل ها بدل کند؛ استاد شهریار. او در روزگاری که مرزهای انسانی سخت و هویت ها گاه شکسته بودند، با تلفیق زبان فارسی و ترکی طرحی از هم زیستی و هم دلی آفرید. شهریار نه صرفا شاعر یک دیار، بلکه وجدان بیدار ملتی بود که شعرش در تبریز طنین انداخت، در استانبول پژواک یافت، و در باکو و تهران نیز خانه کرد. صدای او در متن تاریخ، همانند نغمه ای است که هم امید می آفریند و هم پیوند؛ شعری که همزمان روایت فردی و شناسنامه جمعی یک ملت است.

در میان آثار شهریار، شعر «سفر خیالی: گلمیشم نازلی هلال اولکه سینه» جایگاه ویژه ای دارد. این شعر تنها یک توصیف شاعرانه از سفری ذهنی به سرزمین برادر نیست؛ بلکه تجسمی از آرمان های مشترک، خاطرات تاریخی و پیوندهای ناگسستنی ملت هاست. شهریار با زبانی نمادین، گویی تاریخ را به شعر بدل می کند و از لابه لای ابیاتش، ارزش هایی چون همبستگی، ایمان، و غرور ملی را به مخاطب یادآور می شود. او می سراید:

گلمیشم نازلی هیلال اولکه سینه

فیکرتین اینجه خیال اولکه سینه

این ابیات آغاز سفری است که شاعر نه با پاهای جسم، بلکه با اندیشه و خیال پیموده است. مقصد، سرزمینی است که هلال ماه در پرچمش می درخشد و روح مشترکی میان ملت های منطقه می آفریند. در این نقطه، شعر نه صرفا هنر، بلکه رسانه ای برای اتحاد می شود؛ رسانه ای که توان انتقال پیام های عمیق فرهنگی و اجتماعی را دارد. جامعه شناسی ادبیات به ما می آموزد که شعر تنها بازتاب احساس فردی نیست، بلکه در واقعیت های جمعی ریشه دارد و گاه آرمان های خفته در تک تک وجدان ها را نمایان می سازد. شهریار، به عنوان شاعری که از زبان مردمش سخن گفت، توانست این پیوند را عینیت بخشد.

ادبیات، به تعبیر امیل دورکیم، بازتابی از روابط اجتماعی است. آنچه شهریار در سفر خیالی انجام می دهد، دقیقا چنین کارکردی دارد: او از نمادهایی چون هلال ماه، ایاصوفیه و نام بزرگان فرهنگی چون مولانا و یحیی کمال بهره می گیرد تا به یک انسجام اجتماعی شکل دهد. در دل این انسجام، چیزی فراتر از عاطفه فردی نهفته است؛ نوعی آگاهی جمعی که هم به گذشته تکیه دارد و هم چشم به آینده دوخته است. وقتی شهریار می گوید:

اوت اسلام اوجاقی تورکیادیر

بیر مصلی سی ایاصوفیادیر

این سخن تنها یادآور یک بنای تاریخی یا یک شهر نیست؛ بلکه بیانی از هویت مشترک و ریشه های فرهنگی ملت هایی است که در طول تاریخ، همزیستی، مقاومت و امید را تجربه کرده اند. ایاصوفیه در این شعر، نه یک موزه یا مسجد صرف، بلکه مظهر همزیستی تمدن ها و استمرار ایمان جمعی و از همه مهم تر نماد اسلام به عنوان مقوله مشترک اتحاد ملت های مسلمان منطقه ست.

شهریار در این مسیر، هم به نمادهای تاریخی اشاره می کند و هم به ارزش های عرفانی. او مولانا را فرا می خواند و یاد عارفانی را زنده می کند که سرچشمه معنویت و الهام بودند:

بوردا رومی کیمی عاریف لر وار

با این تصویر، شاعر نشان می دهد که عرفان، به مثابه بخشی از هویت مشترک، چگونه می تواند ملت ها را به هم پیوند دهد. عرفان، آن ریشه عمیق و نامریی است که مردمان را از درون به یکدیگر نزدیک می سازد، حتی اگر مرزهای سیاسی بخواهند میانشان جدایی بیفکنند. در اینجا، شعر شهریار با نظریه بوردیو درباره سرمایه فرهنگی پیوند می خورد؛ سرمایه ای که نه فقط در سطح ملی، بلکه در سطح بین المللی معنا پیدا می کند. هلال ماه، ایاصوفیه و مولانا هر سه نمادهایی اند که همزمان به تاریخ محلی و میراث جهانی با تاکید بر هویت دینی اشاره دارند. یکی از ویژگی های بارز شعر شهریار، ترکیب زبان هاست. او هم به فارسی شعر گفته و هم به ترکی. این دوگانگی زبانی، به او امکان داده است تا همزمان با دو فرهنگ بزرگ ارتباط برقرار کند و هویتی دوگانه اما یکپارچه بسازد. در منظومه بزرگ حیدربابایه سلام، وی به خاطرات کودکی و فرهنگ روستایی آذربایجان بازمی گردد؛ در سهندیه، عشق به سرزمین و تاریخ را می ستاید؛ و در سفر خیالی، مرزها را درنوردیده و همبستگی ملت ها را فریاد می زند. این چندصدایی بودن شعر او، به تعبیر رولان بارت، امکانی است که هر خواننده بتواند برداشت خود را از متن داشته باشد. اما در پس همه این برداشت ها، یک معنا مشترک وجود دارد: اتحاد.

در این شعر، اتحاد نه صرفا به معنای پیوند سیاسی، بلکه همبستگی فرهنگی و اجتماعی است. شهریار به ما یادآوری می کند که زبان، تاریخ و ایمان مشترک می توانند پیوندی عمیق تر و پایدارتر از هر قرارداد سیاسی بیافرینند. او با ارجاع به «امپراطوری ترکان»، گذشته پرافتخار را یادآوری می کند، نه برای بازتولید ناسیونالیسمی خام، بلکه برای تاکید بر این حقیقت که ملت ها زمانی شکوه یافته اند که بر پایه فرهنگ، عدالت و ایمان متحد شده اند و این اتحاد با بنیان مفاهیم اسلامی در فرهنگ ملت ها ریشه دوانده است:

قول قانات آچری گنیش بیر مولکه

امپراطوری تورکان آدلی

این یادآوری، نوعی بیدارباش تاریخی است؛ فراخوانی به بازاندیشی در هویت و به یادآوردن اینکه گذشته می تواند الهام بخش آینده باشد. در اینجا، شعر شهریار به نقد قدرت های مسلط نیز تبدیل می شود؛ چرا که او در برابر هژمونی های فرهنگی معاصر، بر هویت مشترک ملی-اسلامی تاکید می کند و نوعی ضد هژمونی فرهنگی[1] می آفریند. این همان چیزی است که گرامشی در نظریه اش از آن به عنوان مبارزه فرهنگی یاد می کند.

در کنار همه اینها، شعر شهریار بازتاب دهنده حسرت نیز هست؛ ادبیات حسرتی که از دوری و غربت سخن می گوید. شاعر، در عین ستایش از سرزمین برادر، از جدایی ها و فاصله ها نیز می نالد و اشکال مختلف بی عدالتی را به چالش می کشد. این ادبیات حسرت، به ویژه در میان ملت هایی که تجربه های تلخ جدایی، تبعید یا سلطه بیگانه را پشت سر گذاشته اند، جایگاه ویژه ای دارد. شهریار با زبان شعر، رنج تاریخی را بازتاب می دهد، اما همزمان امید به اتحاد و بازسازی هویت جمعی را زنده نگه می دارد. در ادامه مسیر، وقتی به عمق شعر شهریار می نگریم، درمی یابیم که او چگونه توانسته است هویت ملی، عرفانی و تاریخی را در هم آمیزد و تصویری چندلایه از اتحاد بسازد. هلال ماه در ابیات او صرفا نشانه ای از پرچم یک ملت نیست؛ این هلال به مثابه نمادی از نور، ایمان و هدایت عمل می کند. در فرهنگ اسلامی و ترکی، هلال همواره نشانه ای از پیوستگی و استمرار بوده است، و شهریار با تکیه بر آن، گذشته، حال و آینده را در یک قاب واحد گرد آورده است:

گورورم آی نازلی هیلالیم سانجاق،
پارلاسین گت گئده بو سونمز اوجاق

این تصویر، شعری نیست که تنها برای لحظه ای احساس برانگیزد، بلکه حامل آرمانی است که فراتر از زمان و مکان معنا می یابد. هلال در اینجا تبدیل به سرمایه فرهنگی ای می شود که هم بعد دینی دارد و هم بعد ملی. بوردیو در نظریه میدان فرهنگی خود تاکید می کند که نمادها و ارزش های فرهنگی، میدان رقابتی جهانی می سازند. شعری چون سفر خیالی دقیقا در چنین میدانی قرار می گیرد: هم میراث محلی است و هم بخشی از گفتمان جهانی درباره هویت و همبستگی.

شهریار به خوبی آگاه بود که شعر تنها ابزار بیان احساس فردی نیست، بلکه می تواند آینه ای از تاریخ جمعی باشد. او با اشاره به ایاصوفیه، مولانا و عرفای بزرگ، این پیوند را تقویت می کند. عرفان در این میان نقش ویژه ای دارد، زیرا عرفان همواره در تاریخ ملت های مسلمان، عامل وحدت بوده است. مولانا جلال الدین رومی، که شهریار در ابیاتش به او ارجاع می دهد، خود نمونه ای از تلفیق شرق و غرب، سنت و نو، و روح جهانی اسلام است. در سایه چنین ارجاعاتی، شعر شهریار نه تنها از گذشته یاد می کند، بلکه امکان آینده ای متفاوت را نیز پیش چشم می گذارد.

ابعاد تاریخی در شعر شهریار نیز اهمیت دارد. وقتی او از امپراتوری ترکان سخن می گوید، یادآور شکوه تمدنی می شود که طی قرون متمادی فرهنگ، هنر و ایمان را به هم پیوند زده است. اما او در عین حال، این شکوه را به شکلی بازاندیشانه مطرح می کند. شهریار تاریخ را نه برای خودستایی صرف، بلکه برای برانگیختن روح اتحاد و یادآوری ارزش های مشترک به کار می گیرد و از تاریخ، دو چندان بهره می برد. این نوع بازخوانی تاریخ، همان چیزی است که آنتونی اسمیت در نظریه هویت ملی از آن به عنوان نقش روایت های تاریخی در بازسازی هویت جمعی یاد می کند.

شهریار با اشاره به نمادهایی چون فاتح قسطنطنیه، غرور ملی را زنده می کند و نشان می دهد که گذشته می تواند الهام بخش آینده ای روشن باشد:

گورورم فاتحی ائتمکده هجوم
اوخونوب فاتحه ی دولت روم

بیت بالا یادآور این نکته است که فتح و پیروزی، نه صرفا در معنای نظامی، بلکه به عنوان غلبه فرهنگی و معنوی نیز معنا دارد. او فتح را یاد می کند تا نشان دهد که هویت جمعی زمانی می تواند بارور شود که با همبستگی و ایمان همراه باشد.

یکی دیگر از ابعاد شعر شهریار، توجه به مقاومت فرهنگی است. وی در برابر امواج جهانی سازی و سلطه فرهنگی، با بازگشت به ریشه ها و تاکید بر زبان مادری و نمادهای ملی، نوعی ضد هژمونی فرهنگی می سازد. این همان مفهومی است که گرامشی آن را هژمونی فرهنگی می نامد. شعر شهریار در واقع بستر مقاومت فرهنگی است؛ مقاومتی که به جای جنگ، بر پایه فرهنگ و زبان شکل می گیرد. وقتی او از زبان ترکی برای بیان مضامین جهانی بهره می گیرد، نشان می دهد که زبان مادری می تواند حامل ارزش های جهانی باشد، بی آنکه در حصار محلی گرایی گرفتار شود.

او می گوید:

منده آزر بالاسی تورک اوغلو،
قوناغام دوغما قارینداشلاریما

این ابیات، نوعی اعلام هویت است؛ هویتی که ریشه در زمین و خون دارد، اما دست به سوی برادری و مهمان نوازی دراز می کند. در اینجا، هویت نه یک دیوار، بلکه پلی است برای ارتباط. شهریار نشان می دهد که تاکید بر ریشه ها به معنای جدایی نیست، بلکه می تواند مقدمه ای برای پیوندهای عمیق تر باشد. شعر شهریار همچنین مملو از استعاره ها و تصاویر شاعرانه ای است که مفاهیم اجتماعی و سیاسی را به زبان هنر ترجمه می کند. وقتی او از سیمرغ سخن می گوید، در واقع آرمان گرایی و پرواز جمعی را به تصویر می کشد:

دنیزی قالدیریب آلمیش بئلینه
سانکی سیمرغ خیالیم اوجالیر

این تصویر، نمادی از آرزوهای جمعی است؛ آرزوهایی که ملت ها را به حرکت وا می دارد. در نظریه های مارکسیستی، آرمان ها نیرویی برای تحول اجتماعی به شمار می آیند. شعر شهریار نیز در همین راستا قرار می گیرد: او با تصویر سیمرغ، میل به آزادی و پرواز جمعی را در ذهن مخاطب زنده می کند.

از سوی دیگر، شهریار به روشنی به نقش خون و شهادت در تاریخ ملت ها اشاره می کند:

بوردا داشدان چوخ ایگیت لر سوموگو
چشمه دن بوللو شهیدلر قانی دیر

این ابیات یادآور آن است که هویت ملی تنها بر پایه نمادها و خاطرات ساخته نمی شود، بلکه بر خون و فداکاری نیز استوار است. شهادت، به عنوان مفهومی عمیق در فرهنگ اسلامی و ملی، یکی از ستون های همبستگی اجتماعی است. شهریار با یادکردن از شهیدان، بر این نکته تاکید می کند که اتحاد ملی بدون ایثار امکان پذیر نیست.

یکی دیگر از عناصر هویت ملی در شعر شهریار، غیرت است.

هر یئرین توپراغی بیر شی بئسلر
بورا دا دوغروسو غیرت کانی دیر

این غیرت، همان وفاداری به ارزش ها و آمادگی برای دفاع از سرزمین است؛ مفهومی که در نظریات اجتماعی معاصر، به عنوان بخشی از سرمایه نمادین ملت ها شناخته می شود. غیرت در شعر شهریار، نه نشانه تعصب کور، بلکه نماد وفاداری به ریشه ها و ارزش های مشترک است.

شعر سفر خیالی با نمادهای نور و تاریکی نیز درآمیخته است. خورشید و هلال در برابر توفان ها و ظلمت ها ایستاده اند. این تقابل، بازتابی از نبردهای تاریخی ملت ها با ظلم و استبداد است. به بیان فوکو، قدرت و گفتمان همواره در تنشی دائمی اند؛ شعر شهریار دقیقا چنین تنشی را بازنمایی می کند:

بیر هیلال پارلیاراق اولدو گونش
بیر ساچاخلی گونش، ایحلام آدلی

هلالی که به خورشید تبدیل می شود، نمادی از پیروزی امید بر ناامیدی و روشنایی بر تاریکی است. این تصویر شاعرانه، در واقع بیانی از امید اجتماعی است؛ همان امیدی که جامعه شناسانی چون گیدنز و باومن آن را نیروی محرک تغییر اجتماعی می دانند. همه این مضامین در کنار هم، نشان می دهد که شعر شهریار چگونه توانسته است همزمان رسانه ای برای انتقال مفاهیم اجتماعی باشد و در عین حال، هنری اصیل و شاعرانه باقی بماند. او توانسته است به زبان شعر، همبستگی اجتماعی را تقویت کند، هویت ملی را بازتولید نماید و مقاومت فرهنگی را در برابر سلطه های بیرونی زنده نگه دارد.

اکنون می توان با نگاهی جامع تر دریافت که شعر استاد شهریار تنها یادگاری از یک شاعر بزرگ نیست، بلکه گنجینه ای زنده و جاری در حافظه جمعی ملت هاست. سفر خیالی به مخاطب می آموزد که ادبیات می تواند هم رسانه باشد و هم فلسفه، هم روایت تاریخی باشد و هم افقی برای آینده. در جهانی که گاه مرزها بیش از پیوندها برجسته می شوند، شعری از شهریار یادآوری می کند که زبان و فرهنگ می توانند دیوارها را بشکنند و دل ها را به هم نزدیک سازند.

شهریار در جایگاه شاعر وحدت، نشان داد که می توان همزمان عاشق سرزمین خویش بود و دست دوستی به سوی برادران دیگر دراز کرد. او به ما یاد داد که غرور ملی با برادری منافاتی ندارد، و هویت تاریخی می تواند بستری برای گفت وگوی فرهنگی و اجتماعی باشد. او با نمادهایی چون هلال، ایاصوفیه، مولانا و فاتحان گذشته، نقشه ای از هویت مشترک ترسیم کرد؛ نقشه ای که نه تنها گذشته را به یاد می آورد، بلکه آینده ای روشن تر را نوید می دهد. شعر او سندی است بر اینکه فرهنگ و ادبیات، سرمایه های فراملی اند که می توانند ملت ها را در یک حافظه و آرمان مشترک گرد هم آورند.

به همین دلیل است که می توان شهریار را شاعر اتحاد نامید؛ شاعری که کلماتش از مرزها گذشتند و در دل میلیون ها نفر در ایران، ترکیه، آذربایجان و دیگر نقاط جهان طنین انداز شدند. شعر او نمونه ای است از این حقیقت که ادبیات نه تنها بازتاب جامعه است، بلکه می تواند جامعه را تغییر دهد.

اگر امروز نیازمند الگویی برای همبستگی و مقاومت فرهنگی هستیم، شهریار همچنان راه را نشان می دهد؛ با صدای آرام اما مقتدر شعر، با هلالی که خورشید می شود، با سیمرغی که پرواز می کند، و با پیامی جاودانه که می گوید: اتحاد، نه یک شعار سیاسی، بلکه حقیقتی فرهنگی و انسانی است.

[1] Cultural hegemony