هویت در نظریه کرنبرگ، ساختاری درونی یا بازتابی از بیرون؟

22 شهریور 1404 - خواندن 5 دقیقه - 326 بازدید

هویت در نظریه کرنبرگ، ساختاری درونی یا بازتابی از بیرون؟


هویت در نظریه کرنبرگ، ساختاری درونی است، همچون شالوده ای که تمام ساختمان روان بر آن استوار است. کرنبرگ هویت را پیش شرط بنیادین انسجام شخصیت می داند؛ نیرویی که فرد را قادر می سازد در میان کشاکش امیال، اضطراب ها و روابط انسانی، تداوم و یگانگی خود را حفظ کند. برخلاف آنچه برخی رویکردهای جامعه محور مطرح می کنند، هویت در نگاه کرنبرگ نه ماحصل صرف تعاملات بیرونی، که محصول فرآیندهای درونی روان است؛ امری که در ژرف ترین لایه های ناهشیاری فرد ریشه دارد و کیفیت آن تعیین می کند که شخصیت، استوار و یکپارچه باشد یا گسسته و بی ثبات.


هویت و آسیب شناسی شخصیت


در پژوهش های اخیر، میان اختلال هویت و انواع گوناگون آسیب شناسی شخصیت، پیوندی ناگسستنی یافته اند. دیده شده است که بی ثباتی هویتی فقط نشانگان اختلال شخصیت مرزی نیست، بلکه ویژگی مشترک بسیاری از اختلالات شخصیت است. در روان پزشکی امروز، مدل های تشخیصی نوین نیز هویت را یکی از محورهای بنیادین در درک آسیب های روانی دانسته اند. آنجا که هویت ازهم گسیخته باشد، تصویر فرد از خود ناپایدار می شود، رفتارهایش دچار نوسان های شدید می شود و در روابطش ثبات و دوام رنگ می بازد.



نقش هویت در تحول روان شناختی


هویت از همان سال های نخست زندگی، در روندی پیچیده و پرفرازونشیب شکل می گیرد. اریکسون روزگاری گفته بود که نوجوانی، میدان اصلی نبرد برای دستیابی به هویتی منسجم است، اما کرنبرگ این فرآیند را طولانی تر و ریشه دارتر می بیند. به باور او، ساختار هویتی فرد، نه در یک برهه، که در سراسر کودکی و نوجوانی، زیر تاثیر تجارب عاطفی، تعاملات اولیه و تعارض های درونی، به تدریج قوام می یابد یا به تزلزل می افتد.


مولفه های بنیادین هویت


پژوهشگران، برای این ساختار درونی، اجزای متعددی برشمرده اند: از آگاهی فرد نسبت به تصویر بدنی خود و ادراک هویت جنسی اش گرفته، تا چگونگی تجربه ی نقش های جنسیتی در فرهنگ خویش، تصوری از تداوم و پیوستگی «خود» در موقعیت های مختلف، توانایی شناخت و پذیرش ویژگی های مثبت و منفی خویش، و درکی که از تعلق فرهنگی و قومی دارد. از دیگر عناصر بنیادین هویت، نظام ارزشی فرد است؛ آنچه رفتار او را در برابر پاداش و مجازات شکل می دهد، حس گناه و پشیمانی را در او برمی انگیزد و آرمان هایش را معنا می بخشد.به نقل از سلمان اختر روانکاو نژاد و فرهنگ، حتی وقتی پنهان اند، همچون سایه ای بر روان ما سنگینی می کنند.»


چرا انسجام هویت مهم است؟


کرنبرگ هویت یکپارچه را شرط ضروری سلامت روان می داند، چراکه فرد را قادر می سازد خود و دیگران را در دوگانه ی مطلق «خوب» و «بد» نشناسد، بلکه در تمامیت پیچیده ی انسان بودنشان ببیند. در مقابل، آن که از چنین انسجامی بی بهره باشد، با کوچک ترین نشانه ی ناکامی یا تهدید، دچار نوسانات شدید هیجانی می شود و به آسانی کسانی را که تا دیروز آرمانی می پنداشت، طرد و تخریب می کند. این پدیده، که به روشنی در اختلال شخصیت مرزی دیده می شود، نشان از ناتوانی فرد در پذیرش تعارض های درونی خود و دیگران دارد.


هویت یکپارچه و پایداری روانی


در روان درمانی روانکاوانه، یکی از اهداف اصلی، کمک به بیمار برای دستیابی به چنین یکپارچگی ای در ساختار هویتی اوست. اگر فرد با تمام حواسش بیاموزد که انسان، آمیزه ای از ضعف ها و قوت هاست و هیچ رابطه ای خالی از تعارض نیست، از دام نوسانات شدید در احساس و قضاوت رها می شود. هویت یکپارچه، فرد را در برابر تلاطم های عاطفی مقاوم تر می سازد و به او این امکان را می دهد که، حتی در مواجهه با بحران ها، تداوم و ثبات خود را حفظ کند.


آنچه از اندیشه ی کرنبرگ برمی آید، این است که انسجام هویت، مرز باریک میان سلامت و آسیب روانی است. آن که این انسجام را در خود پرورده باشد، در روابطش پایداری خواهد داشت و از احساس تهی بودگی و بی هدفی رنج نخواهد برد. اما در غیاب آن، فرد در شناخت خود و دیگران سرگردان می شود، و در نوسان میان احساس برتری و بی ارزشی، آرامش درونی اش را نیز از کف می دهد.


از منظر روان کاوی کرنبرگ، انسان کاملا سالم افسانه ای بیش نیست.

 در بهترین حالت، ما بر سطح نوروتیک ایستاده ایم. 

«زیست انسانی چیزی نیست جز زندگی در درجات گوناگون اختلال»


هدف روان درمانی این است که کمتر دفاعی باشیم؛

اینکه سلاح هایمان را زمین بگذاریم و شجاعت زخمی شدن پیدا کنیم.

برای همین، یکی از مهم ترین وظایف درمان این است که محیطی امن ایجاد کند؛ 

تا مطمئن باشیم در نقاط آسیب پذیرمان مورد حمله قرار نخواهیم گرفت.