تئوری حسابداری قسمت دوم
تئوری حقوق مازاد (باقی مانده):
این تئوری توسط یکی از نظریه پردازان در علم حسابداری بیان شده است که نام وی استابس است و بر اساس میزان ریسک پذیری سهامداران عادی پایه ریزی شده است. هدف این دیدگاه، بر این اساس است که به اطلاعات بهتری را به دارندگان سهام اعطا می کند و باعث می شود که آن ها برای سرمایه گذاری ها تصمیم درست را اخذ نمایند.
لازم به ذکر است که با توجه به روند ارزش حقوق مازاد، توانایی تعیین کردن ارزش سرمایه گذاری ها حاصل می شود که این روند بر اساس ارزش جاری پیش می رود. در این خصوص، یکی از تئوریسین های حسابداری به نام ویلیام پی تون حقوق باقی مانده را به عنوان یکی از چند حقوقی که از دیدگاه تئوری تفکیک شخصیت شناسایی شده اند، تلقی می کند. وی تاکید زیادی بر وجود ارتباط نزدیک بین حقوق باقی مانده و چگونگی رفتار حسابداران دارد و دلیل خود را این گونه ذکر می کند که:
“ماهیت حقوق باقی مانده به صورتی است که نحوه کار حسابداران روی آن به طور مستقیم، تاثیر گذار خواهد بود”
تاثیر این موضوع در موارد زیر منعکس می شود:
- تغییرات در شیوه ارزش یابی دارایی ها
- تغییرات در سود
- تغییرات در سود انباشته
- تغییرات در منافع سایر صاحبان سرمایه
- حقوق باقی مانده جایگاهی بین تئوری مالکیت انفرادی و تئوری تفکیک شخصیت را دارا است که بر این اساس، معادله حسابداری به صورت زیر تعریف می شود:
حقوق خاص – مجموع دارایی ها = حقوق باقی مانده
حقوق خاص: به حقوق صاحبان سهام ممتاز و حقوق مربوط به بستانکاران، حقوق خاص گفته می شود.
زمانی که زیان شرکت زیاد گردد و بیشتر از سود شود، و یا شرکت در وضعیت ورشکستگی باشد، ممکن است به سهامداران عادی هیچ گونه سهمی تعلق نگیرد و تنها صاحبان اوراق قرضه یا سهام ممتاز، صاحب حقوق باقی مانده تلقی شوند.
هدف این تئوری این است که اطلاعات بهتری برای صاحبان سهام عادی ارائه شود و این اطلاعات برای تصمیمات سرمایه گذاری مفید واقع شود. در شرکت های سهامی که عمر آن ها نامحدود است، ارزش جاری سهام عادی به سودهای پرداختی صاحبان سهام در آینده وابسته است.
سود پرداختی آتی، به میزان دریافتی های شرکت، بستگی دارد که باید تعهدات قراردادهای خاص، الزامات مربوط به سرمایه گذاری های مجدد و حقوق خاص از آن کسر گردد. لازم است که صورت سود و زیان و صورت حساب سود انباشته ترکیبی، نشان دهنده سود متعلق به صاحبان سهام باقی مانده باشند که پس از کسر تمامی موارد، سود پرداختی صاحبان سهام ممتاز را نیز در بر دارد. همچنین ضروری است که حقوق صاحبان سهام عادی در ترازنامه ثبت گردد که جدا از حقوق صاحبان سهام ممتاز و سایر صاحبان حقوق خاص است.
سایر نگرش ها در مورد باقی مانده:
در مورد مفهوم باقی مانده، نگرش های متفاوتی وجود دارد که در ادامه شرح داده می شوند:
نگرش اول:
بر اساس این نگرش، از آن جایی که ادعای صاحبان سهامی عادی دریافت سود سهام در زمان اعلام آن است، لذا تمام حقوق باقی مانده سرمایه، هیچ ربطی به سهامداران عادی نداشته و به آن ها تعلق نمی گیرد.
لذا سرمایه اولیه تامین شده توسط سهامداران و سودهای انباشته جز درآمد شرکت محسوب می شود و این مفهوم برای سود سهام پرداختی بر اساس رویکرد تفکیک شخصیت صورت می گیرد.
نگرش دوم:
بر اساس این نگرش، ممکن است که حقوق باقی مانده با این شرط که هیچ شخص مورد نظری به طور خاص نسبت به جذب آن ادعا ندارد، به عنوان منافع مساوی در دارایی های سازمان تعریف گردد که اثر هر رویداد اقتصادی بر این دارایی ها را جذب می کند.
نقش حقوق باقی مانده:
از حقوق باقی مانده، برای سایر سرمایه گذاران و اعتبار دهندگان به عنوان حفاظ استفاده می شود که دارای آخرین اولویت در دریافت سود و یا در زمان تسویه هستند و بیشترین ریسک را در شرکت متحمل می شوند.
پس می توان نتیجه گرفت که منافع در نظر گرفته شده در شرکت، برای آن ها نقش حفاظ را ایفا می کند مانند سهامداران ممتاز و صاحبان اوراق قرضه. حقوق باقی مانده برای تسویه، یک حاشیه ایمنی و همچنین مبلغ تغییر دوره ای برای تداوم فعالیت یک حاشیه ایمنی محسوب می شود.
ایمنی برای تمام افراد از جمله دارندگان حقوق مهم است که از دیدگاه سرمایه گذاران دارای اهمیت خاصی است.
موضع FASB:
در برخورد با حقوق مالکانه FSAB به صورت زیر تعریف می شود:
“مازاد منافع حاصل شده از دارایی های یک واحد اقتصادی که پس از کسر بدهی های آن واحد اقتصادی، باقی می مانند”
این موضوع در تئوری حقوق باقی مانده FASB، از جایگاه مهمی برخوردار است که در سازمان های غیر انتفاعی، به عنوان خالص دارایی ها (تفاوت بین دارایی و بدهی)، تعریف می گردد که در این سازمان ها، از اصطلاحات خالص دارایی و حقوق مالکانه به جای هم استفاده می شود.
تئوری تفکیک شخصیت (واحد اقتصادی):
تئوری تفکیک شخصیت، بر اساس نظریه پرفسور پی تون و در سال 1992 میلادی مطرح شد که بر پایه این تئوری، واحد انتفاعی و صاحبان آن از یکدیگر متمایز جدا می شوند.
معادله حسابداری از دیدگاه تئوری شخصیت:
جمع دارایی ها = جمع بدهی ها + حقوق صاحبان سرمایه
تئوری وجوه:
تئوری وجوه (The Fund Theory)، در سال 1947 م و در قالب پایان نامه دکتری آقای ویلیام واتر ارائه شد و پس از آن در سال 1974 میلادی به صورت کتاب و با همان عنوان موجود در پایان نامه، به چاپ رسید.
ویلیام واتر در کتاب خود از تئوری های مالکیت انفرادی و تفکیک شخصیت، انتقاد نمود و بر همین اساس، تئوری وجوه را ارائه داد. در این تئوری، توجهی به ارتباط بین مالک و موسسه و شخصیت دادن به شرکت و سازمان نشده است.
اما یک واحد عملیاتی که فعالیت محور است را مبنایی در حسابداری شمرده است که حساب مستقل نام دارد و شامل برخی از دارایی ها و تعهدات مربوط به آن دارایی ها است.
بنا به اعتقاد واتر، استفاده از این تئوری و محدود کردن دارایی ها و بدهی ها و همچنین شناسایی این حوزه ها، دارای مزایای زیر است:
- تهیه گزارش های مالی برای حوزه یا منطق مورد نظر
- شفاف سازی در ارائه اطلاعات مالی
- رعایت عدل و انصاف اطلاعاتی نسبت به کلیه ذینفعان
- جهت گیری
از دیدگاه تئوری وجوه، معادله ترازنامه به صورت زیر است:
جمع دارایی ها = جمع محدودیت های اعمال شده بر دارایی ها
بنابراین می توان نتیجه گرفت که تئوری وجوه، روی دارایی ها متمرکز است زیرا تمرکز اصلی آن بر اداره کردن و تخصیص دادن دارایی ها است.