ده سال از دست رفته؛ روایت یک ملت از امید تا سراب
ده سال از دست رفته؛ روایت یک ملت از امید تا سراب
سال ۱۳۹۴، با امضای توافقی به نام برجام، امیدی تازه در دل مردم ایران جوانه زد. وعده ها بزرگ بودند: لغو تحریم ها، بازگشت سرمایه گذاران، رونق اقتصادی، و تعامل سازنده با جهان.

آغاز یک رویا با وعده های بزرگ
در سال ۱۳۹۴، با انعقاد توافقی موسوم به «برجام»، فضای عمومی کشور به ناگاه رنگ امید گرفت. دولت وقت، با بهره گیری از ظرفیت های رسانه ای و تبلیغات گسترده، این توافق را «فتح الفتوح» خواند و وعده داد که تحریم های بین المللی به صورت یک باره و کامل لغو خواهند شد. در گفتمان رسمی، برجام نه تنها راهی برای خروج از انزوای اقتصادی، بلکه مسیری برای بازگشت ایران به مدار تعامل جهانی معرفی شد.
این تصویرسازی، با تکیه بر مفاهیم جذابی چون «تعامل سازنده»، «عادی سازی روابط» و «جذب سرمایه گذاری خارجی»، توانست بخش قابل توجهی از افکار عمومی را با خود همراه کند. مردم، خسته از سال ها فشار اقتصادی، به این وعده ها دل بستند. اما آنچه در عمل رخ داد، چیزی جز سراب نبود.
واقعیت های تلخ پس از توافق
خیلی زود، شکاف میان وعده های دیپلماتیک و واقعیت های میدانی آشکار شد. تحریم ها نه تنها لغو نشدند، بلکه در مواردی با شدت بیشتری اعمال شدند. سرمایه گذاری خارجی به کشور نیامد، رشد اقتصادی متوقف شد، و شاخص های معیشتی مردم دچار افت محسوس گردید. در حالی که دولت از «دور کردن سایه جنگ» سخن می گفت، حملات نظامی به خاک ایران در زمان اجرای توافق صورت گرفت و طرف مذاکره یعنی ایالات متحده خود وارد میدان شد.
در دل توافق، سازوکارهایی تعبیه شده بود که نه تنها تضمینی برای لغو تحریم ها ارائه نمی داد، بلکه زمینه ساز بازگشت خودکار آن ها نیز بود. این تناقض بنیادین، نشان دهنده ی ضعف حقوقی و فقدان موازنه در طراحی توافق بود؛ ضعفی که در آن زمان، با پوشش رسانه ای و روایت سازی سیاسی، از دید افکار عمومی پنهان ماند.
مکانیسم ماشه؛ نماد یک شکست حقوقی
فعال شدن مکانیسم ماشه توسط سه کشور اروپایی در شهریور ۱۴۰۴، بار دیگر نگاه ها را به ماده ۳۷ برجام و مفاد قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت معطوف کرد. این سازوکار، که امکان بازگشت خودکار تحریم ها را بدون نیاز به اجماع یا رای گیری فراهم می کند، از ابتدا در متن توافق گنجانده شده بود. با این حال، تیم مذاکره کننده و ساختار اجرایی وقت، نه تنها آن را نادیده گرفتند، بلکه با پروپاگاندای رسانه ای، ضعف های حقوقی توافق را پنهان کردند.
اکنون، با یک اعلان ساده از سوی اروپا، قطعنامه های گذشته علیه ایران در آستانه بازگشت اند. این اتفاق، نه تنها شکست حقوقی یک توافق بین المللی را نشان می دهد، بلکه نماد فروپاشی اعتماد عمومی به سازوکارهای دیپلماسی وابسته و غیرمتوازن است.
دروغ هایی که اعتماد عمومی را سوزاندند
دولت وقت و تیم مذاکره کننده، بارها تاکید کردند که «تمامی قطعنامه ها لغو شده اند» و «تحریم ها برداشته می شود». اما با گذشت زمان، نه تنها تحریم ها باقی ماندند، بلکه روایت رسمی نیز دچار تغییر شد: «هدف برجام اقتصادی نبود، بلکه امنیتی بود.» این تغییر روایت، نشانه ای از بی پشتوانه بودن وعده ها و تلاش برای توجیه ناکامی هاست.
نتیجه ی این روند، آسیب جدی به سرمایه ی اجتماعی و شکل گیری حس فریب خوردگی در جامعه بود. مردم، که با اعتماد به نهادهای رسمی وارد این مسیر شده بودند، حالا با واقعیتی مواجه اند که نه تنها با وعده ها تطابق ندارد، بلکه نشان دهنده ی فقدان شفافیت در فرآیند تصمیم گیری است.
ده سال فرصت سوزی؛ هزینه های ملی و تاریخی
از سال ۱۳۹۴ تا ۱۴۰۴، جمهوری اسلامی ایران نه تنها از منافع اقتصادی توافق بهره مند نشد، بلکه آسیب های غیرقابل بازگشتی را متحمل شد. بتن ریزی در قلب راکتور اراک، ارائه اطلاعات حساس به آژانس بین المللی انرژی اتمی، و توقف بخش هایی از برنامه هسته ای، از جمله این خسارت هاست. در این مدت، رشد اقتصادی نزدیک به صفر بود و نسل جوانی که با امید وارد دهه ۹۰ شد، با ناامیدی وارد دهه ۱۴۰۰ شد.
این دهه، دهه ی از دست رفته ی یک ملت بود؛ قربانی وعده های بی پشتوانه، دیپلماسی نمایشی، و سیاست ورزی بی پاسخگو. اکنون، در شرایطی که ساختار اجرایی کشور با چالش های جدیدی مواجه است، تکرار همان الگوهای گذشته، ولو با چهره های جدید، می تواند مخاطراتی جدی برای آینده ی نظام ایجاد کند.
فصل پاسخگویی؛ نه فراموشی
اکنون زمان آن رسیده که مسئولان وقت، از جمله روحانی، ظریف، عراقچی، صالحی و دیگران، به پرسش های جامعه پاسخ دهند. چرا ضعف های توافق را پنهان کردند؟ چرا منتقدان را تخریب کردند؟ چرا بابت توافقی که منافع آن محقق نشد، پاداش های کلان دریافت کردند؟ اگر امروز پاسخگویی صورت نگیرد، فردا همان مسیر تکرار خواهد شد.
مطالبه گری انقلابی، یعنی بازخوانی صادقانه ی مسیر طی شده، شفاف سازی نقاط ضعف، و جلوگیری از بازتولید اشتباهات گذشته. این مطالبه، نه از سر انتقام، بلکه از سر دغدغه برای حفظ استقلال، عزت ملی، و منافع راهبردی کشور است.
دروغ به مردم، نباید کم هزینه باشد.
اکنون فصل پاسخگویی است، نه فراموشی. باید از مسئولان وقت پرسید: چرا ضعف ها را پنهان کردید؟ چرا منتقدان را تخریب کردید؟ چرا هزینه ی دروغ ها را نپرداختید؟ اگر امروز پاسخ ندهند، فردا دوباره همان مسیر تکرار می شود. دروغ به مردم، نباید کم هزینه باشد.