طالقانی؛ صدای بیدار اسلام در برابر تحریف گران نوین

15 شهریور 1404 - خواندن 4 دقیقه - 35 بازدید

در تاریخ انقلاب اسلامی، چهره هایی هستند که نه فقط با زبان، بلکه با زیست خود، حقیقت را فریاد زدند. سید محمود طالقانی یکی از آن هاست؛ روحانی ای که در روزگار پیچیده ی پیش و پس از انقلاب، مرز میان اسلام ناب و اسلام تحریف شده را با صراحت و شجاعت ترسیم کرد.

طالقانی نه در پی قدرت بود، نه در بند جناح ها. او از جنس مردم بود، از دل محرومان، و برای اعتلای اسلام، نه به سازش تن داد و نه به تندروی. در برابر گروه هایی که با شعارهای پرزرق وبرق عدالت و آزادی، اما با نیت های پنهان براندازی، به میدان آمده بودند، طالقانی ایستاد. او منافقین را نه فقط با منطق دینی، بلکه با صداقت انقلابی رسوا کرد. آن ها که به نام خلق، خلق را قربانی کردند، در برابر طالقانی کم آوردند؛ چون او نه از خلق بریده بود، نه از خالق.



در روزگاری که برخی روشنفکران غرب زده، با ژست های شبه روشنفکری و واژگان پرطمطراق، اسلام را مانع پیشرفت و عقلانیت معرفی می کردند، طالقانی بی اعتنا به این بزک های فکری، از اسلام به مثابه راهی برای آزادی، عدالت و بیداری اجتماعی سخن گفت. آنان که در برابر تمدن غرب، به جای نقد و انتخاب، به تقلید و تسلیم روی آوردند، اسلام را نه از سر فهم، بلکه از سر فرار، کنار گذاشتند. اینان وابستگی را با واژه هایی چون «توسعه»، «مدرنیته» و «عقلانیت» تطهیر کردند، بی آنکه بپرسند عقلانیت بی ریشه، چگونه می تواند جامعه ای ریشه دار را نجات دهد.

طالقانی اما در برابر این موج، ایستاد. او نشان داد که اسلام، اگر از درون فهم شود و نه از بیرون تحقیر، نه تنها در تضاد با عقلانیت نیست، بلکه خود بنیان عقلانیت است؛ نه در تقابل با آزادی است، بلکه سرچشمه ی آن است. او از قرآنی سخن گفت که انسان را به تفکر، انتخاب، و قیام علیه ظلم فرا می خواند؛ نه به انفعال، تقلید، و تسلیم در برابر قدرت های جهانی.

اگر امروز بود، در برابر این همه وادادگی فرهنگی، سیاسی و فکری در برابر غرب، طالقانی سکوت نمی کرد. او نه با شعار، بلکه با روشنگری، با تفسیر آیات، با بازخوانی تاریخ اسلام، و با نقد بی پرده ی وابستگان فکری، پرده از چهره ی این تسلیم طلبی برمی داشت. در روزگاری که برخی نخبگان، به جای بازسازی هویت ملی و دینی، به ترجمه ی بی چون وچرای الگوهای غربی دل بسته اند، طالقانی تفکر مستقل را فریاد می زد؛ تفکری که نه در تقابل با جهان، بلکه در تعامل عزتمند با آن معنا دارد.

او به ما آموخت که آزادی، بدون ریشه ی معنوی، به ولنگاری می انجامد؛ و عقلانیت، بدون ایمان، به ابزاری در خدمت قدرت بدل می شود. طالقانی اگر امروز بود، نه در نشست های بی خاصیت روشنفکری، بلکه در میدان های واقعی جامعه، از اسلام عدالت خواه، عقل محور و مردم مدار دفاع می کرد. و شاید باز هم، همان طور که در برابر منافقین ایستاد، در برابر تحریف گران مدرن نیز بی پروا می ایستاد.

طالقانی در کنار امام ایستاد، نه از سر تعصب، بلکه از سر بصیرت. او امام را نه فقط رهبر سیاسی، بلکه احیاگر اسلام اجتماعی می دانست. و همین ایستادگی بود که برخی مدعیان اصلاحات نمایشی را ناخوش آمد؛ آنان که به جای اصلاح درون، به دنبال بزک بیرون بودند. آنان که شعارهای زیبا می دادند، اما در عمل، به تضعیف نظام و تحریف آرمان ها مشغول بودند.

امروز، در بازخوانی میراث طالقانی، باید از خود بپرسیم: آیا هنوز صدای عدالت خواهی او را می شنویم؟ آیا در میان هیاهوی شعارهای رنگارنگ، کسی هست که چون او، از اسلام برای مردم بگوید، نه از مردم برای قدرت؟ طالقانی معیار است؛ معیاری برای سنجش صداقت ها، برای تمییز میان اصلاح واقعی و بزک سیاسی.

او رفت، اما صدایش ماند؛ صدایی که هنوز هم می تواند چراغ راه باشد، اگر گوش ها بخواهند بشنوند و دل ها بخواهند بفهمند.