نکاتی پیرامون مفهوم اشتغال و علت برداشت های اشتباه احتمالی از آن

15 شهریور 1404 - خواندن 7 دقیقه - 113 بازدید

امروز در مورد کار کردن صحبت می کنیم و طبعا سوالی که قصد پرسش و در عین حال پاسخ به آن را دارم این است که اساسا چرا کار می کنیم؟ چرا هر روز صبح خودمان را از رختخواب بیرون می کشیم و به جای آن که به دنبال ماجراجویی های متنوع دیگر باشیم متعهدانه به سر کار می رویم؟

شاید اکثرا همین سوال را از خودمان بپرسیم، البته بدیهی می باشد که همه ما باید به فکر امرار معاش روزانه خود نیز باشیم اما اصولا هیچ کس فکر نمی کند که تنها این عبارت بتواند پاسخ به سوال چرا کار می کنیم باشد. اصولا و برای بسیاری از افراد نوع کاری که انجام می دهند چالش برانگیز، جذاب، محرک و معنادار بوده و در عین حال تا حدودی نیز ممکن است شخصا مهم و حائز اهمیت باشد.

و لذا اگر اساسا پولی دریافت نکنیم یعنی کاری را انجام نمی دهیم. اما اصولا این موضوع علت اصلی کاری که در حال انجام آن هستیم نمی باشد. ضمن این که ما اساسا خودمان نیز این گونه فکر می کنیم که پاداش های مادی دلیل بسیار بدی برای انجام کاری است که انجام می دهیم. و لذا وقتی در مورد کسی می گوییم که وی در ازای دریافت مقدار مشخصی از پاداش مادی، کاری را انجام می دهد تصور چندان جالبی در خصوص این امر نخواهیم داشت.

سوالی که در این جا مطرح می شود این موضوع می باشد که چرا برای اکثریت قریب به اتفاق مردم روی کره زمین، کار و وظیفه ای را که انجام می دهند فاقد هر یک از ویژگی های جذابی است که ما را هر روز صبح از خواب بیدار کرده و به محل کار می کشاند؟ چگونه است که ما به اکثریت مردم روی کره زمین اجازه می دهیم تا کارهایی یکنواخت و بی معنی و در عین حال کسالت آور را انجام دهند؟ و ضمن این که چرا اساسا با توسعه نظام سرمایه داری، شیوه ای از تولید کالاها و خدمات ایجاد شد که در آن تمامی رضایت های غیرمادی که ممکن بود در ازای انجام کار مربوطه انجام شود حذف گردید؟ و طبعا کارکنان و کارگرانی که این نوع کار را پذیرفته و انجام می دهند نیز چه در محیط کارخانه ها و یا در انبارهای محل تحویل، آن کار و وظیفه نوعی را در ازای دریافت دستمزدی معین انجام می دهند، زیرا که اساسا دلیل دیگری را برای انجام دادن این شیوه کاری تعریف شده نمی توان متصور بود.

خوب در اینجا باید پرسید که علت چیست؟ و در پاسخ به این سوال مهم جوابی را نمی توان یافت جز پدیده گسترش روزافزون تکنولوژی و یا آن طور که در منابع علمی معتبر نام برده شده است تکنولوژی ایده ها. به عبارت دیگر علم علاوه بر خلق بسیاری از چیزها، ایده های گوناگون را نیز خلق می نماید. و در حقیقت علم راه های متنوع فهمیدن و درک کردن را خلق می کند و اساسا در حوزه علوم اجتماعی نیز راه های فهمیدنی که خلق می شوند همان راه های فهمیدن خودمان می باشند. و لذا تشریح آن مفاهیم تاثیر عظیمی بر نحوه تفکرات ما، شکل گیری آرزوها و نحوه عملکرد ما را نیز دارند. مثلا و به عنوان نمونه اگر فرض نماییم که پدیده فقر خواست خدا بوده است دعا می نماییم و یا اگر فکر کنیم که فقر ما نتیجه و حاصل بی کفایتی خودمان می باشد در ناامیدی فرو می رویم و همچنین اگر تصور کنیم که فقر ما نتیجه ظلم و سلطه دیگری می باشد آنگاه شورش می نماییم. و لذا این مسئله که پاسخ ما به فقر تسلیم باشد و یا انقلاب، بستگی به این مورد دارد که چگونه منابع و مسئله فقر خود را درک کرده ایم. و بنابراین این نقشی می باشد که ایده های گوناگون در شکل دهی به ذهن و تفکرات ما به عنوان انسان ایفا می نمایند. و درست به همین دلیل می باشد که فناوری ایده ها نیز ممکن است عمیق ترین و در عین حال مهم ترین فناوری باشد که علم به ما عرضه می دارد.

اساسا در ارتباط با مفهوم فناوری ایده نکته خاص و مهمی وجود دارد که آن را از حوزه مفهوم عمیق فناوری اشیا متفاوت می نماید. مثلا در مورد اشیا اگر فناوری مورد استفاده بنا به هر دلیلی ناقص باشد طبیعی است که آن فناوری ناقص به مرور زمان ناپدید می گردد. اما این مسئله در مورد ایده ها و نوع عملکرد آنها صادق نمی باشد. حقیقت این است که ایده های نادرست در مورد انسان ها از میان نمی روند حتی اگر بسیاری از مردم نیز به نادرستی آنها اذعان داشته باشند. چرا که اگر تنها بخش کوچکی از مردم یک جامعه باور نمایند که ایده های مطرح شده درست می باشند، آنگاه شیوه های زندگی و نهادهایی را ایجاد می نمایند که دقیقا با همان ایده های بسیار نادرست از منظر اکثریت، سازگاری حداکثری داشته باشند.

بنابراین اینگونه بود که انقلاب صنعتی یک سیستم عمدتا کارخانه ای را پایه ریزی نمود که در محتوای آن اساسا نمی توانستید چیزی به مفهوم غیرمادی آن را از کار روزانه تان به دست آورید البته به جز دستمزد معینی که در پایان روز آن را دریافت می کردید. علت این بود که در آن زمان یکی از بانیان اصلی انقلاب صنعتی یعنی آدام اسمیت، متقاعد شده بود که انسان ها ذاتا و اساسا تنبل می باشند و هیچ کاری را مگر آن که برایشان ارزشمند باشد انجام نمی دهند. بنابراین ما یک سیستم کارخانه ای مبتنی بر آن دیدگاه و برداشت نادرست را در طبیعت انسانی ایجاد نمودیم. و لذا زمانی که آن سیستم تولیدی خاص در جهت عملکرد افراد استقرار یافت حقیقتا هیچ راه دیگری جز تطابق هر چه بیشتر با دیدگاه اولیه آدام اسمیت وجود نداشت. بنابراین این مثال و مثال هایی از این قبیل صرفا نمونه هایی برای بیان این واقعیت می باشند که چگونه ایده های نادرست می توانند شرایطی را ایجاد نمایند تا در نهایت آن ایده های عمدتا نادرست مبتنی بر طبیعت انسانی، تبدیل به واقعیت سازوکار نهادهای مربوطه گردند.

سال ها پیش انسان شناس برجسته کلیفورد گیرتز اذعان نمود که انسان ها حیوانات ناتمام هستند و منظور درست وی از این عبارت بیان این مطلب بود که تنها طبیعت انسان است که طبیعتی انسانی دارد و تا حد زیادی نیز محصول جامعه ای می باشد که در آن زندگی می کند. این طبیعت بشری یعنی همان طبیعت انسانی ما بسیار بیشتر از آن چه که کشف شده است، خلق شده است. و در حقیقت ما خود طراح اصلی سازوکار شیوه کار و زندگی خود می باشیم. و لذا به عنوان نتیجه حاصل از بحث فوق، هر انسانی باید چنین سوال مهمی را با خود و در راستای اهداف خود مطرح نماید که دقیقا می خواهد به طراحی و یا رشد چه نوع طبیعت انسان گونه ای مبادرت ورزد.