سید حسین هاشمی زادگان منشادی
دانشجوی پست دکترای مدیریت حرفه ای کسب و کار دانشگاه تربیت مدرس تهران
1 یادداشت منتشر شدههنر، سیاست و بحران فهم امید: مطالعه موردی حکمرانی موسیقی در ایران پس از انقلاب
ORCID:0009-0003-9663-2714
چکیده
این مقاله به تحلیل سیاست گذاری های فرهنگی در جمهوری اسلامی ایران در حوزه موسیقی، با تمرکز بر لغو کنسرت خیابانی همایون شجریان به عنوان یک مطالعه موردی، می پردازد. در شرایطی که جامعه ایران با چالش هایی نظیر فرسایش سرمایه اجتماعی و ناامیدی عمومی روبروست، رویدادهای فرهنگی جمعی می توانند به مثابه فرصتی برای بازسازی اعتماد و نشاط اجتماعی عمل کنند. با این حال، لغو این رویداد نشان دهنده تداوم یک رویکرد امنیتی-محور است که از آن به عنوان «بحران فهم امید» یاد می شود. این پژوهش با بررسی ریشه های تاریخی محدودیت های موسیقی پس از انقلاب اسلامی، به تبیین پارادوکس کنونی می پردازد: از یک سو، استفاده گسترده از موسیقی های پیش از انقلاب در تولیدات شبکه نمایش خانگی و سینما، و از سوی دیگر، اعمال محدودیت های سخت گیرانه بر اجرای زنده و عمومی. نتایج این تحلیل نشان می دهد که این تضاد، ریشه در یک دوگانگی ساختاری در نظام حکمرانی فرهنگی دارد و منجر به «فرصت سوزی فرهنگی» شده است؛ فرصت هایی که می توانست برای تقویت همبستگی ملی، بازتعریف فضاهای عمومی و آشتی اجتماعی مغتنم شمرده شود.
کلمات کلیدی: امید، ایران، پارادوکس فرهنگی، حکمرانی فرهنگی، سرمایه اجتماعی، فضای عمومی، موسیقی، سیاست گذاری فرهنگی
۱. مقدمه
در تابستان ۱۴۰۴ (برابر با سال ۲۰۲۵ میلادی)، خبر لغو کنسرت خیابانی همایون شجریان در تهران، که قرار بود با هدف ایجاد نشاط اجتماعی و به صورت رایگان در یکی از میادین اصلی شهر برگزار شود، بازتاب گسترده ای در فضای عمومی و رسانه ای ایران داشت. این رویداد، فراتر از یک تصمیم اداری یا امنیتی صرف، به نمادی از یک چالش عمیق تر در نظام سیاست گذاری فرهنگی ایران تبدیل شد: چالش مواجهه با «امید» به مثابه یک کنش اجتماعی و یک عامل بالقوه برای همبستگی ملی. این مقاله استدلال می کند که لغو این برنامه و موارد مشابه، نشانه ای از یک «بحران فهم امید» در ساختار حکمرانی است؛ بحرانی که در آن، هرگونه تجمع غیرسیاسی و خودجوش مردمی که پتانسیل ایجاد همبستگی، نشاط جمعی و بیان هویت مشترک را دارد، با نگاهی تهدیدمحور ارزیابی می شود.
جامعه ایران در سال های اخیر با پدیده هایی چون فرسایش سرمایه اجتماعی، افزایش نرخ مهاجرت نخبگان و نسل جوان، گسترش ناامیدی و سرخوردگی عمومی، و کاهش اعتماد به نهادهای رسمی دست وپنجه نرم می کند. در چنین شرایطی، هنر، و به ویژه موسیقی، به عنوان یک زبان جهانی و قدرتمند، می تواند کارکردی ترمیمی داشته باشد و به بازسازی پیوندهای اجتماعی، تقویت حس تعلق و بازگشت امید در میان شهروندان کمک کند. با این حال، رویکرد حاکم بر سیاست گذاری فرهنگی، به جای بهره گیری از این ظرفیت، اغلب در مسیری متضاد گام برمی دارد. این مقاله با تحلیل رویداد لغو کنسرت خیابانی شجریان و قرار دادن آن در بستر تاریخ سیاست گذاری فرهنگی ایران، به دنبال پاسخ به این پرسش های اساسی است: ریشه های تاریخی و ایدئولوژیک سخت گیری ها و محدودیت های اعمال شده بر موسیقی پس از انقلاب اسلامی ایران در چه بوده اند؟ پارادوکس کنونی میان آزادسازی نسبی موسیقی در رسانه های خصوصی (مانند شبکه نمایش خانگی) و تداوم محدودیت ها و ممنوعیت ها در فضاهای عمومی و اجرای زنده از کجا نشئت می گیرد؟ و در نهایت، این رویکرد متناقض چه پیامدها و فرصت سوزی های اجتماعی و سیاسی برای جامعه ایران به همراه داشته است؟
۲. مبانی نظری و پیشینه تاریخی: دوگانگی موسیقی در ایدئولوژی پس از انقلاب
بررسی تاریخچه مواجهه با موسیقی در ایران پس از انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، تصویری از یک فرایند پیچیده، متغیر و غالبا متناقض را پیش روی ما قرار می دهد. این مواجهه از همان ابتدا با نوعی دوگانگی و تعارض بنیادین میان دیدگاه های ایدئولوژیک و نیازهای فرهنگی و اجتماعی جامعه همراه بوده است.
۲.۱. طرد اولیه و انگ «لهوی»:
در سال های نخست پس از انقلاب، رویکرد غالب در میان بخش های تاثیرگذار حاکمیت، بر طرد تقریبا کامل موسیقی به عنوان پدیده ای «لهوی»، «بی ارزش» و نمادی از «فرهنگ منحط غربی» و «فساد» بنا نهاده شده بود. این نگاه که ریشه در برخی تفاسیر فقهی خاص از احکام موسیقی داشت، منجر به توقف گسترده فعالیت های موسیقی رایج، تعطیلی آموزشگاه های موسیقی، ممنوعیت پخش موسیقی از رادیو و تلویزیون دولتی، و حتی ممنوعیت خرید و فروش سازهای موسیقی در مقاطعی شد. موسیقی، به تبعیت از برخی فتواها، ابزاری برای انحراف جوانان از مسیر «صراط مستقیم» و ترویج «فسق و فجور» تلقی می شد.
۲.۲. ظهور موسیقی «متعهد» و مرزگذاری ایدئولوژیک:
با گذشت زمان و به ویژه در دوران پرالتهاب جنگ ایران و عراق (۱۳۵۹-۱۳۶۸)، نیازهای ایدئولوژیک و تبلیغاتی نظام نوپا، فضایی را برای نوعی موسیقی «متعهد»، «حماسی» و «ارزشی» باز کرد. این نیاز باعث شد تا میان موسیقی «حرام» (موسیقی غنا که منجر به لهو و لعب و فساد می شد) و موسیقی «حلال» (موسیقی انقلابی، ایثارگرانه و در خدمت اهداف نظام) تمایز قائل شوند. این تفکیک، که در دیدگاه های آیت الله خمینی، رهبر انقلاب، نیز بازتاب داشت، سنگ بنای یک سیاست دوگانه در حوزه موسیقی را گذاشت. بر این اساس، موسیقی فی نفسه مطرود و ممنوع نبود، بلکه محتوا، مضمون، کیفیت هنری و کارکرد اجتماعی آن بود که تعیین کننده وضعیت قانونی و شرعی آن تلقی می شد.
۲.۳. تولد «منطقه خاکستری» و ابهام قانونی:
این تفکیک میان موسیقی «لهو» و «ارزش» هرچند راه را برای تولیدات موسیقی انقلابی، سرودهای حماسی، و همچنین تداوم محدود و کنترل شده موسیقی سنتی و ارکسترال (با تاکید بر مضامین ملی و مذهبی) گشود، اما در عمل یک «منطقه خاکستری» بسیار بزرگ و مبهم را در عرصه موسیقی به جا گذاشت. سرنوشت بخش عمده ای از موسیقی، به ویژه موسیقی پاپ، موسیقی تلفیقی، و تمامی انواع اجراهای زنده عمومی، به تفسیر، سلیقه، و گاهی اوقات تشخیص های امنیتی مدیران فرهنگی و نهادهای نظارتی گره خورد. این ابهام قانونی و ایدئولوژیک، زمینه ساز برخوردهای سلیقه ای، غیرشفاف، و گاهی متناقض با هنرمندان و اهالی موسیقی شد که تا به امروز نیز ادامه یافته و به یکی از اصلی ترین موانع توسعه پایدار فرهنگی و هنری در کشور تبدیل شده است. این وضعیت، هنرمندان را همواره در معرض ریسک و عدم قطعیت قرار داده و خلاقیت آن ها را محدود کرده است.
۳. پارادوکس معاصر: از حضور در رسانه تا ممنوعیت در خیابان
یکی از شگفت انگیزترین و در عین حال تامل برانگیزترین تحولات فرهنگی در دهه اخیر ایران، بازگشت گسترده و پررنگ موسیقی های ساخته شده و اجرا شده پیش از انقلاب اسلامی به فضای رسانه ای رسمی کشور، به ویژه در تولیدات تصویری است. این پدیده، در کنار تداوم محدودیت های شدید بر اجرای زنده و عمومی موسیقی، یک پارادوکس عمیق و روشنگر را در سیاست گذاری فرهنگی ایران آشکار می سازد.
۳.۱. مجاز شدن مصرف فردی و نوستالژیک:
امروزه در بسیاری از فیلم های سینمایی، سریال های شبکه نمایش خانگی، و حتی آگهی های بازرگانی، ترانه ها و قطعات موسیقی متعلق به خوانندگان و گروه هایی که در سال های پس از انقلاب به دلایل مختلف ممنوع الفعالیت شده یا حتی آثارشان قاچاق تلقی می شد، به وفور استفاده می شود. از عارف و گوگوش گرفته تا دیگر هنرمندان نسل طلایی موسیقی پاپ و کلاسیک ایران، آثارشان به شکلی گسترده بازنشر شده و مورد استقبال قرار می گیرند. این پدیده نشان دهنده یک تغییر کارکردی بنیادین است: موسیقی از یک ابزار فرهنگی «ممنوعه» و «خطرناک» که باید از دسترس عموم دور نگه داشته شود، به یک عنصر «نوستالژیک»، «تجاری» و «کالای مصرفی» برای جذب مخاطب در یک بازار رقابتی فرهنگی تبدیل شده است. این استفاده گسترده، نوعی «مجوز مصرف» را برای شهروندان در فضای خصوصی، خانگی و فردی صادر می کند و نشان می دهد که حاکمیت، توانایی یا تمایلی به حذف کامل این بخش از تاریخ فرهنگی کشور را ندارد.
۳.۲. ممنوعیت تجربه جمعی و ابراز عمومی:
با این حال، همین رویکرد، در مواجهه با «اجرای عمومی» و «تجربه جمعی» موسیقی، کاملا معکوس عمل می کند. لغو کنسرت خیابانی همایون شجریان، که با هدف ایجاد نشاط اجتماعی و به صورت رایگان برگزار می شد، یا ممانعت از برگزاری کنسرت های در فضاهای باز و عمومی، گواه این مدعاست. نظام حکمرانی فرهنگی، میان «مصرف فردی» و «تجربه جمعی» تمایز قائل می شود. موسیقی در خلوت، در فضای شخصی، به عنوان یک کالای مصرفی یا یادآور خاطرات گذشته، قابل تحمل، بلکه حتی سودآور است؛ اما وقتی قرار است در یک فضای عمومی مانند میدان آزادی، یا در یک گردهمایی غیررسمی، به یک «کنش جمعی»، یک «زبان مشترک» و منشا «همبستگی» و «ابراز احساسات عمومی» تبدیل شود، به سرعت به یک مسئله «امنیتی»، «بحران زا» و «خطرناک» بدل می گردد.
۳.۳. هراس از «ما»ی اجتماعی مستقل:
این پارادوکس ریشه در هراس ساختاری از شکل گیری هر نوع «ما»ی اجتماعی مستقل، خودجوش، و دارای هویت جمعی دارد که خارج از کنترل، تعریف، نظارت و هدایت رسمی حاکمیت باشد. خیابان، در این نگاه، یا باید صحنه برگزاری راهپیمایی ها و مراسم رسمی باشد، یا میدان اعتراض و درگیری؛ اما کارکرد سوم آن، یعنی فضایی برای «زیست جمعی»، «شادی عمومی»، «ابراز هویت مشترک»، «گفتگو» و «آشتی»، به رسمیت شناخته نمی شود و به شدت مورد سوءظن قرار می گیرد. این رویکرد، فضاهای عمومی را از ظرفیت های مدنی و فرهنگی تهی کرده و به تدریج آن ها را به مناطقی بیگانه و ناامن برای شهروندان تبدیل می کند.
۴. فرصت سوزی فرهنگی: پیامدهای اجتماعی و سیاسی
رویکرد متناقض، امنیتی و محدودکننده نظام سیاست گذاری فرهنگی ایران در قبال موسیقی، به ویژه در حوزه اجرای عمومی و تجارب جمعی، هزینه های اجتماعی و سیاسی قابل توجهی را برای کشور به همراه داشته است. این هزینه ها را می توان در قالب یک «فرصت سوزی فرهنگی» تحلیل کرد که پیامدهای بلندمدت و مخربی برای انسجام ملی و توسعه پایدار دارد.
۴.۱. تخریب سرمایه اجتماعی و تضعیف اعتماد عمومی:
رویدادهای فرهنگی جمعی، مانند کنسرت های عمومی، جشنواره های هنری، و گردهمایی های مردمی با محوریت هنر، کارخانه های تولید «سرمایه اجتماعی» هستند. این رویدادها با فراهم آوردن فضایی برای تجربه مشترک، تقویت حس تعلق به یک جامعه، ایجاد ارتباطات افقی میان شهروندان، و افزایش اعتماد متقابل، به بازسازی و تقویت پیوندهای اجتماعی یاری می رسانند. زمانی که این فرصت ها به دلیل رویکرد امنیتی و سوءظن حاکمیت از بین می روند، جامعه به سمت اتمیزه شدن (فردی شدن افراطی)، انزوا، و کاهش اعتماد متقابل سوق داده می شود. این امر، جامعه را در برابر بحران های اجتماعی و اقتصادی آسیب پذیرتر کرده و فرصت بازسازی اعتماد عمومی و انسجام اجتماعی را از بین می برد.
۴.۲. از دست دادن ابزار موثر آشتی ملی و کاهش شکاف های اجتماعی:
هنر، و به ویژه موسیقی، زبانی جهانی و فراگیر است که می تواند فراتر از مرزهای ایدئولوژیک، سیاسی و فرهنگی عمل کند و به بستری برای گفتگو، تفاهم و هم زیستی تبدیل شود. در جامعه ای که دچار شکاف های عمیق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است، یک کنسرت بزرگ در فضای عمومی می تواند کارکردی فراتر از صرفا سرگرمی داشته باشد؛ این رویداد می تواند به میدانی برای «آشتی ملی»، «دیدار متقابل» و «هم زیستی مسالمت آمیز» سلایق و دیدگاه های مختلف تبدیل شود. هنرمندانی مانند همایون شجریان، که از مقبولیت گسترده در میان طیف های مختلف جامعه برخوردارند، می توانند نقشی کلیدی در کاهش تنش ها و پر کردن شکاف ها ایفا کنند. لغو چنین فرصت هایی، به معنای تداوم بخشیدن به قطبی سازی جامعه، افزایش فاصله ها، و از دست دادن یکی از موثرترین و کم هزینه ترین ابزارهای «دیپلماسی فرهنگی داخلی» و «ترمیم اجتماعی» است.
۴.۳. بحران معنا، هویت و بیگانگی با فضای عمومی:
وقتی فضاهای عمومی، به ویژه خیابان ها و میدان های شهری، از کارکرد فرهنگی، اجتماعی و تفریحی خود تهی می شوند و صرفا به مناطقی برای تردد، سیاست ورزی محدود، یا گذران صرف امور روزمره تقلیل می یابند، شهروندان، به ویژه نسل جوان، احساس بیگانگی و گسست از این فضاها پیدا می کنند. این رویکرد، خیابان را از محلی برای «زندگی کردن»، «با هم بودن»، «ابراز وجود» و «تجربه هویت» به محلی برای «زنده ماندن» و «تحمل اجبار» تبدیل می کند. این امر به بحران معنا، سردرگمی هویتی، و سرخوردگی در میان نسل جوان دامن می زند و می تواند زمینه ساز گرایش به انفعال، ناامیدی، یا حتی گرایش به رفتارهای رادیکال و مخرب شود.
۵. نتیجه گیری
لغو کنسرت خیابانی همایون شجریان، بیش از آنکه یک تصمیم مدیریتی مقطعی و صرفا اداری باشد، بازتابی از یک بحران عمیق تر در فهم حاکمیت از جامعه، فرهنگ، و مفهوم «امید» در ایران امروز است. تحلیل ریشه های تاریخی مواجهه با موسیقی پس از انقلاب اسلامی و بررسی روندهای معاصر، نشان می دهد که سیاست گذاری فرهنگی در این حوزه، همواره در یک کشاکش میان «کنترل ایدئولوژیک» و «پاسخگویی به نیازهای فرهنگی و اجتماعی» در نوسان بوده است. پارادوکس کنونی، که خود را در قالب آزادی نسبی مصرف فردی موسیقی و در مقابل، محدودیت شدید در تجربه جمعی و اجرای عمومی نشان می دهد، محصول همین ناتوانی ساختاری در حل این تضاد بنیادین و حرکت به سمت یک رویکرد متعادل و جامع نگر است.
حاکمیت با امنیتی سازی و اولویت دادن به پارانوئید فرهنگی در قبال کنش های فرهنگی امیدبخش و خودجوش مردمی، نه تنها فرصت های طلایی و بی بدیلی را برای بازسازی سرمایه اجتماعی، تقویت همبستگی ملی، و ایجاد زمینه های آشتی اجتماعی از دست می دهد، بلکه ناخواسته به تقویت روایت های نیروهای تندرو داخلی و همچنین اپوزیسیون برانداز خارجی کمک می کند. هر دو گروه از جامعه ای منفعل، ناامید، و فاقد انسجام سود می برند.
بازنگری در این رویکرد و به رسمیت شناختن «حق امید»، «حق شادی»، و «حق زیست جمعی» شهروندان، نه یک تهدید امنیتی، بلکه یک ضرورت استراتژیک حیاتی برای آینده ایران است. درک این نکته که جامعه ای که در خیابان هایش امکان آواز خواندن، خندیدن و با هم بودن را دارد، کمتر به سمت خشونت، انفعال، و یاس گرایش پیدا می کند، شاید اولین و مهم ترین گام برای خروج از این «بحران فهم امید» و حرکت به سوی ساختن جامعه ای پویا، خلاق و امیدوار باشد. هنر و موسیقی، ابزاری برای کنترل نیستند، بلکه کانال هایی برای بروز احساسات، شکل گیری هویت و تقویت ارتباط انسانی هستند که حاکمیت باید از آن ها به عنوان فرصت، نه تهدید، استفاده کند.
منابع
- حسینی، سید ابراهیم (۱۳۹۸). سرمایه اجتماعی و سیاست گذاری فرهنگی در ایران. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. (این منبع به بررسی نظری و تجربی مفهوم سرمایه اجتماعی و ارتباط آن با سیاست گذاری فرهنگی در بستر جامعه ایران می پردازد و به درک اهمیت رویدادهای فرهنگی در بازسازی آن کمک می کند.)
- محمدی، علی (۱۴۰۱). پارادوکس های فرهنگ رسمی: مطالعه ای در باب موسیقی پس از انقلاب. فصلنامه تحقیقات فرهنگی ایران، ۱۵(۳)، صفحات ۴۵-۶۷. (این مقاله به شکل تخصصی به تحلیل تناقضات و چالش های سیاست گذاری فرهنگی در حوزه موسیقی پس از انقلاب اسلامی ایران می پردازد و چارچوب نظری مقاله ی حاضر را تکمیل می کند.)
- صادقی، کاوه (۱۳۹۵). فضای عمومی، کنش اجتماعی و سیاست شهری در تهران معاصر. (رساله دکتری). دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران. (این پژوهش به درک مفاهیم فضای عمومی، نقش آن در کنش های اجتماعی و تاثیر سیاست های شهری بر شکل گیری یا محدودیت این فضاها کمک می کند که برای تحلیل لغو کنسرت در فضای عمومی ضروری است.)
- Beeman, W. O. (2008). The "Great Satan" vs. the "Mad Mullahs": How the United States and Iran Demonize Each Other. University of Chicago Press. (این اثر به تحلیل روابط و گفتمان های تقابلی میان ایران و آمریکا می پردازد که می تواند به درک چارچوب های ایدئولوژیک و امنیتی حاکم بر سیاست گذاری فرهنگی در ایران کمک کند.)
- Nooshin, L. (2015). Iranian Classical Music: The Discourses and Practice of Creativity. Ashgate Publishing. (این کتاب به بررسی ابعاد تاریخی، فرهنگی و اجتماعی موسیقی کلاسیک ایران می پردازد و می تواند زمینه ای برای درک عمق تاریخی و فرهنگی موسیقی در ایران و نحوه مواجهه با آن را فراهم آورد.)