خانواده بوروژوایی و تربیت عقلانی فرد تابع
خانواده بورژوایی در تاریخ جوامع مدرن به مثابه نهاد اجتماعی ای شکل گرفته است که در خدمت حفظ و توسعه سرمایه و مناسبات اقتصادی و اجتماعی طبقه بورژوا عمل می کند. این نوع خانواده، برخلاف خانواده های سنتی یا قبیله ای، با ویژگی های خاصی چون مالکیت خصوصی، تقسیم کار جنسیتی و تاکید بر ارزش های فردگرایی و عقلانیت ابزاری شناخته می شود. خانواده بورژوایی مکانی است که در آن ارزش های اخلاقی، فرهنگی و عقلانی مطابق با منافع اقتصادی و اجتماعی طبقه حاکم آموزش داده می شوند و بدین ترتیب، روند بازتولید نظام سرمایه داری تضمین می شود. یکی از مهم ترین ابعاد خانواده بورژوایی، تربیت عقلانی فرد تابع است که به معنای شکل دهی به ذهنیت و رفتار اعضای خانواده به گونه ای است که آنان را آماده پذیرش نظم اجتماعی و نقش های از پیش تعیین شده می کند. این تربیت مبتنی بر عقلانیت ابزاری و صوری است که بر کارایی، نظم، انضباط و پذیرش هنجارهای اجتماعی تاکید دارد و از فرد می خواهد که در چارچوب قواعد و مقررات اجتماعی عمل کند بدون آنکه به نقد یا تغییر آنها بیندیشد. این نوع عقلانیت، فرد را به تابعی قابل کنترل و مطیع تبدیل می کند که در ساختار سرمایه داری به عنوان نیروی کار و مصرف کننده عمل می کند. در خانواده بورژوایی، نقش جنسیتی به شدت برجسته است؛ مرد به عنوان نان آور و زن به عنوان مدیر خانواده و مسئول تربیت فرزندان شناخته می شود. این تقسیم کار جنسیتی، علاوه بر تثبیت سلسله مراتب قدرت در داخل خانواده، بازتولید نابرابری های جنسیتی و ساختارهای سلطه را نیز تسهیل می کند. تربیت عقلانی فرزندان، به ویژه از طریق مادری که نقش انتقال دهنده فرهنگ و اخلاق خانواده را بر عهده دارد، به گونه ای طراحی می شود که آنها را در چارچوب هنجارهای جنسی، اجتماعی و اقتصادی طبقه بورژوا قرار دهد. از منظر مارکس و نظریه های انتقادی، این فرآیند تربیتی در خانواده بورژوایی بخشی از بازتولید ایدئولوژیک نظم سرمایه داری است. خانواده به عنوان کانونی که افراد در آن نخستین تجربه های اجتماعی و فرهنگی خود را کسب می کنند، نقش مهمی در نهادینه سازی عقلانیت سلطه گر و تحمیل هنجارهای بورژوایی دارد. آموزشهایی که در این محیط ارائه میشود، افراد را به پذیرش جایگاه های اجتماعی و اقتصادی موجود هدایت می کند و از آنها انسان هایی می سازد که به طور ناخودآگاه در حفظ و استمرار نظام سرمایه داری سهیم هستند. عقلانیت تربیتی خانواده بورژوایی، غالبا با تاکید بر انضباط، برنامه ریزی دقیق زمان، کنترل رفتار و آموزش ارزش های اخلاقی متناسب با منطق بازار همراه است. این نوع تربیت، بر افزایش بهره وری فرد، مسئولیت پذیری شخصی و پذیرش رقابت به عنوان اصلی ترین روش تعامل اجتماعی تاکید دارد. کودکانی که در چنین خانواده هایی رشد می کنند، به تدریج به پذیرش نظم اجتماعی موجود عادت می کنند و توانایی نقد و تغییر آن را از دست می دهند، زیرا تربیت آنها بر اساس تامین منافع طبقه حاکم و حفظ ساختارهای قدرت تنظیم شده است. نظام آموزشی و فرهنگی بیرون از خانواده نیز با تقویت این نوع عقلانیت تربیتی همراه است و خانواده بورژوایی به مثابه حلقه نخستین این زنجیره عمل می کند. مدارس، رسانه ها و نهادهای فرهنگی با بازتولید ارزشها و هنجارهای سرمایه داری، تربیت عقلانی فرد تابع را تکمیل می کنند و از این طریق، هژمونی فرهنگی طبقه بورژوارا تضمین می نمایند. این روند موجب می شود که کنترل اجتماعی و اقتصادی نه فقط از طریق زور یا اجبار بلکه به وسیله پذیرش داوطلبانه عقلانیت حاکم تحقق یابد. از سوی دیگر، خانواده بورژوایی با محوریت عقلانیت تابع، اغلب به صورت نهادی محافظه کار عمل میکند که از تغییرات اجتماعی و تحولات رادیکال جلوگیری میکند. این محافظه کاری، از طریق آموزش های فرهنگی و اخلاقی و همچنین ساختارهای عاطفی و روانی خانواده، به تثبیت موقعیت طبقه حاکم و بازتولید شرایط سلطه می انجامد. این ویژگیها خانواده بورژوایی را به یکی از مهم ترین مکان های بازتولید قدرت و سلطه اجتماعی تبدیل کرده است. در عین حال، نقدهای فمینیستی و فرهنگی بر خانواده بورژوایی نشان داده اند که این نهاد نه تنها بازتولیدکننده عقلانیت تابع و نظم سرمایه داری است بلکه یکی از مراکز اصلی تولید و بازتولید نابرابری های جنسیتی، خشونت های خانگی و محدودیت های فردی به ویژه برای زنان و کودکان نیز به شمار می رود. این انتقادات، ضرورت بازاندیشی در ساختار خانواده و مدلهای تربیتی را به شدت مطرح میکنند و بر اهمیت تربیت انتقادی، آزادی فردی و برابری تاکید دارند.
پایان