سوسیلیسم وانحرافات
10 شهریور 1404 - خواندن 6 دقیقه - 54 بازدید
سوسیالیسم خودش یک مکتب فکری و اقتصادیه که بر مالکیت جمعی یا دولتی ابزار تولید تاکید می کنه و هدفش هم برابری بیشتر در جامعه ست. اما وقتی از “انحرافات سوسیالیسم” صحبت می کنیم، معمولا به برداشت ها، اجراها یا نتایجی اشاره داریم که از اصول اصلی سوسیالیسم فاصله می گیرن یا به شکلی نامطلوب عمل می کنن.
ممکنه این انحرافات به دلایل مختلفی اتفاق بیفتن، مثلا:
- توتالیتاریسم و دیکتاتوری: در برخی موارد، حکومت هایی که ادعای سوسیالیستی بودن داشتن، به سمت تمرکز شدید قدرت و سرکوب مخالفان پیش رفتن. این با ایده ی اصلی سوسیالیسم که بر آزادی و مشارکت مردمی تاکید داره، در تضاده.
- اقتصاد ناکارآمد: گاهی اوقات، برنامه ریزی مرکزی بیش از حد و عدم توجه به انگیزه های فردی و مکانیسم بازار، منجر به ناکارآمدی اقتصادی، کمبود کالاها و خدمات و عدم نوآوری شده.
- فساد و رانت خواری: در سیستم هایی که دولت نقش بسیار بزرگی در اقتصاد داره، امکان بروز فساد و رانت خواری بیشتر میشه و این با هدف برابری سوسیالیسم در تضاده.
- سانسور و محدودیت آزادی های فردی: برخی رژیم های سوسیالیستی، به بهانه حفظ انقلاب یا منافع جمعی، آزادی های فردی، بیان و اندیشه رو محدود کردن.
- سوسیالیست ها برای این که سوسیالیزم خود را علمی معرفی کنند به این قناعت کرده اند که کاپیتالیسم که خود او از نظر ما انحرافی است از عدالت و سازمان معتدل اجتماعی خواه ناخواه به او منتهی می شود از راه این که راه حل دیگری برای مشکلات کاپیتالیسم جز بهم ریختن مبانی حقوقی آن نیست. اولا این که کاپیتالیسم خواه ناخواه به سوسیالیزم منتهی شود و نتواند به حیات خود ادامه دهد، هر چند مورد ادعای سوسیالیست هاست ولی عملا خلاف آن دیده شده است، پس صد در صد مورد قبول نیست. آری، از نظر ما هر انحرافی آخر کار باید به اعتدال گراید. و ثانیا چرا علمی بودن سوسیالیزم فقط از این راه باشد که قوانین انهدام کاپیتالیسم و انجراء قهری به مالکیت اشتراکی ابزار تولید را بیان می کند؟ چرا از راه حقوقی و مبانی طبیعی اجتماع انسانی نباشد؟ از نظر اول آنقدر علمی است که کاپیتالیزم علمی است، آنقدر درست است که کاپیتالیزم در ظرف خود درست است، آنقدر حق و قابل دفاع است که کاپیتالیزم در مرحله خود قابل دفاع است، و چنان که قبلا گفتیم، بر فرض صحت این نظریه، سوسیالیزم علم نخواهد بود، حداکثر این است که بگوییم مارکس یکی از قوانین اجتماعی و تاریخی را کشف کرده است، مارکسیسم یک مسلک در فلسفه تاریخ خواهد بود نه یک مسلک اجتماعی.
مسئله عمده این است که آیا ما سوسیالیزم یا هر مسلک اجتماعی بشر را از قبیل ظهور یک حالت خاص و یک پدیده طبیعی بدانیم از قبیل حالت "جوجه ای" یا "مرغی" یا "تخم مرغی"، یا حالت جوانه ای یک شاخه و رشد کردن او و شکوفه دادن او و میوه دادن او؟ یا باید آن را از قبیل یک قانون طبیعی ثابت از قبیل قانون ترکیبات شیمیایی یا قوانین حیاتی و قوانین تکامل بدانیم، و حداقل این است که آن را یک علم دستوری بدانیم نه علم توصیفی و بیانی. از نظر ما زندگی اجتماعی بشر یک سلسله قوانین ثابت دارد که همان قوانین، قوانین تکامل زندگی بشری است. گذشته از عوامل ناخود آگاهی که بشر را به سوی تکامل قهرا هدایت می کند مانند تکامل صنعتی ابزار تولید و غیره خود بشر نیز باید یک راه علمی را با دستور و برنامه و اختیار اجرا کند. آیا نمی توان برای جامعه بشری فرمولهای ثابت هدایت کننده و پیش برنده ای قبول کرد که بشر با برنامه و اندیشه و اراده باید آن را عملی سازد؟!
جبر تاریخ به شکلی که مارکسیست ها گفته اند مورد انکار سوسیالیست های دیگر است، و ما اصل جبر تاریخ را قبول داریم ولی نه به صورت جبر اقتصادی بلکه به صورت جبر فلسفی.
معلوم شد سوسیالیزم علمی منحصر به سوسیالیزم مارکس نیست، بلکه سوسیالیزم مارکس بر فرض صحت تئوریهای مارکسیسم ربطی به علم و علمی ندارد. مارکسیسم بر فرض صحت و درستی، یک نوع تفسیر خاص برای تاریخ است، یعنی یک فلسفه خاص برای تاریخ است مبتنی بر ماتریالیسم و تضاد یا ماتریالیسم دیالکتیک.
روی این فلسفه، اجتماع بشری جبرا و قهرا بر طبق اصالت ماده در زندگی بشر و محرکیت اقتصاد برای تاریخ، و بر طبق اصالت ماده در زندگی بشر و محرکیت اقتصاد برای تاریخ، و بر طبق اصول تنازع و مبارزات طبقاتی، مسیری را طی می کند و این خط سیر از اشتراک اولیه شروع و به سوسیالیسم ختم می شود. این فلسفه، راه علمی وصول به سوسیالیسم را بیان می کند کما این که راه علمی وصول و عبور از کاپیتالیسم را نیز بیان می کند، ولی به هیچ وجه خود سوسیالیسم را به صورت یک علم توصیفی اقتصادی و اجتماعی یا علم فنی اقتصادی اجتماعی یا علم دستوری و اخلاقی اقتصادی یا اجتماعی بیان نمی کند و اگر جبر تاریخ مارکس و ماتریالیسم دیالکتیک وی در مورد اجتماع مردود شناخته شود دیگر اثری از علمی بودن نظرات وی نیست. چیزی که در سوسیالیزم مارکس دیده نمی شود اتکاء به حقوق طبیعی است، و این از آن جهت است که به ماتریالیسم دیالکتیک متکی است و روی اصول ماتریالیسم دیالکتیک نمی تواند به حقوقی طبیعی و ثابت متکی باشد و به همین جهت هرگز سوسیالیسم مارکس نمی تواند علمی باشد.