بازخوانی نقش «لمپن ها» به عنوان یک طبقه حاشیه ای در بطن قدرت
مقدمه
مفهوم «لمپن» در علوم اجتماعی، به ویژه در سنت مارکسیستی، به لایه ای از جامعه اطلاق می شود که فاقد نقش مولد اقتصادی بوده، در حاشیه ساختار تولید قرار دارد و اغلب به فعالیت های غیررسمی یا غیرقانونی مشغول است. کارل مارکس این گروه را «لمپن پرولتاریا» نامید و آن را به عنوان نیرویی غیرقابل پیش بینی، فاقد آگاهی طبقاتی و مستعد استفاده ابزاری توسط نیروهای سیاسی مسلط توصیف کرد. در ایران معاصر، این واژه صرفا به معنای سنتی اش محدود نمی شود، بلکه به اشکال جدیدی از گروه های اجتماعی و اقتصادی اطلاق می گردد که با وجود حاشیه ای بودن از نظر تولید و فرهنگ، نقشی غیرمنتظره در مرکز قدرت ایفا می کنند.
مسئله اصلی این یادداشت، بررسی این است که چگونه «لمپن ها»- به عنوان یک طبقه یا قشر اجتماعی- توانسته اند از موقعیت حاشیه ای به جایگاهی تاثیرگذار در عرصه قدرت و سیاست در ایران معاصر برسند. رویکرد این نوشته ترکیبی از تحلیل مفهومی و بررسی نمونه های واقعی است تا نشان دهد این پدیده چه پیامدهایی برای ساختار اجتماعی، فرهنگ عمومی و توسعه کشور دارد.
1- مرور مفهومی و پیشینه علمی
واژه «لمپن» از ریشه آلمانی Lumpen به معنای «کهنه پاره» یا «پاره لباس» گرفته شده و نخستین بار در آثار مارکس برای توصیف بخشی از طبقه کارگر که فاقد انسجام و آگاهی طبقاتی بود، به کار رفت. این گروه، به دلیل بی ثباتی شغلی، پراکندگی و وابستگی اقتصادی، به راحتی می توانست تحت نفوذ طبقات فرادست قرار گیرد. در ادبیات معاصر علوم اجتماعی، لمپن ها به عنوان «کنشگران حاشیه ای» نیز شناخته می شوند که می توانند نقش مخرب یا غیرمولد در ساختار اقتصادی و سیاسی ایفا کنند.
در تجربه کشورهای پیرامونی، پدیده «لمپن بورژوازی» نیز مطرح شده است؛ یعنی گروهی از سرمایه داران که از فعالیت های مولد فاصله دارند و بیشتر از طریق رانت، واسطه گری یا پیوند با قدرت سیاسی، ثروت می اندوزند. این مفهوم به ما کمک می کند تا لمپن ها را نه فقط در طبقات فرودست، بلکه در اشکال فرادستی و حتی دولتی شده نیز مشاهده کنیم.
در ایران، مطالعات محدودی به شکل نظام مند به بررسی لمپن ها پرداخته اند. پژوهشگرانی مانند آبراهامیان به نقش نیروهای حاشیه ای در تحولات سیاسی قرن بیستم پرداخته اند، اما کمتر به اشکال نوین و پساانقلابی این پدیده توجه شده است.
2- تحلیل و تبیین
تحول لمپن ها در ایران معاصر را می توان در سه سطح بررسی کرد:
الف) لمپن های سنتی: این گروه شامل افراد یا شبکه هایی است که در فعالیت های غیررسمی یا بعضا غیرقانونی همچون قاچاق خرد، کارهای روزمزدی بی ثبات یا واسطه گری کوچک مقیاس مشغول اند. نقش آن ها در سیاست معمولا محدود و مقطعی است، اما در بزنگاه های خاص همچون کودتای 28 مرداد 1332، می توانند در بسیج خیابانی یا حمایت از نیروهای خاص نقش آفرین شوند.
ب) لمپن های نوین شهری: این قشر در کلان شهرها و شهرهای بزرگ، با فرهنگ مصرف گرایانه، نمایش تجمل و بهره گیری از فرصت های اقتصادی غیرمولد شناخته می شوند. آن ها گاه در بازارهای خاکستری (مانند خرید و فروش ارز یا کالاهای کمیاب) فعالیت می کنند و به دلیل پیوندهای غیررسمی با ساختار قدرت، از مصونیت نسبی برخوردارند.
ج) لمپن های فرادست یا لمپن بورژوازی: این گروه که در ادبیات توسعه نیز مورد اشاره است، در حوزه های کلان اقتصادی فعال اند، اما فعالیت شان غالبا مبتنی بر رانت، انحصار یا قراردادهای شبه دولتی است. این بخش از لمپن ها در سیاستگذاری و تخصیص منابع ملی نقش مستقیم دارند و می توانند مسیر توسعه را به نفع خود بازتعریف کنند.
چند عامل به رشد و نفوذ لمپن ها در ایران کمک کرده است:
1. اقتصاد نفتی و رانتی: تمرکز ثروت در منابع غیرمولد، زمینه را برای توزیع غیرشفاف آن فراهم می کند.
2. ضعف نهادهای نظارتی: نبود شفافیت و پاسخگویی باعث می شود که فعالیت های لمپنی بدون کنترل موثر پیش بروند.
3. فرسایش طبقه متوسط مولد: با کاهش توان اقتصادی این طبقه، فضای اجتماعی برای نفوذ فرهنگ و اقتصاد لمپنی بازتر می شود.
4. پیوند با شبکه های قدرت: لمپن ها می توانند با ایفای نقش های خاص (مثلا کنترل خیابانی یا بسیج گروهی) جایگاه خود را تثبیت کنند.
3- نمونه ها و شواهد کاربردی
برای درک بهتر این پدیده، می توان چند نمونه از ایران معاصر را مرور کرد:
1. حضور لمپن ها در بزنگاه های سیاسی: در برخی رویدادهای سیاسی دهه های گذشته، گروه های حاشیه ای شهری به عنوان نیروهای فشار یا پشتیبان قدرت ظاهر شده اند. این گروه ها گاه برای ایجاد رعب یا نمایش حمایت مردمی به کار گرفته شده اند:
2. نفوذ در اقتصاد شهری: در بخش هایی چون بازار مسکن، واردات خودروهای لوکس یا بازار ارز، شبکه هایی فعال اند که با وجود نداشتن نقش تولیدی، سودهای کلان می برند.
3. نمایش فرهنگی در رسانه ها: فرهنگ لمپنی با نمایش تجمل، ضدیت با ارزش های کار مولد و عادی سازی رفتارهای خشونت آمیز یا تحقیرآمیز در بخشی از رسانه ها و شبکه های اجتماعی بازتولید می شود.
این نمونه ها نشان می دهد که لمپن ها در ایران امروز فقط یک قشر منفعل نیستند، بلکه در عرصه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به بازیگری فعال تبدیل شده اند.
نتیجه گیری
بررسی پدیده لمپن ها در ایران معاصر نشان می دهد که این گروه، با وجود خاستگاه حاشیه ای، توانسته است به واسطه ساختار اقتصادی رانتی، ضعف نهادهای نظارتی و پیوند با شبکه های قدرت، به جایگاهی تاثیرگذار در بطن سیاست و اقتصاد دست یابد. پرسش آغازین این یادداشت(چگونه یک طبقه حاشیه ای به قلب قدرت راه یافته است؟) را می توان این گونه پاسخ داد: ساختارهای اقتصادی و سیاسی موجود، به جای حذف یا مهار این گروه ها، به آن ها امکان رشد و نفوذ داده است.
پیامد این وضعیت، تشدید شکاف طبقاتی، تضعیف تولید ملی و فرسایش اعتماد اجتماعی است. برای مواجهه با آن، نیاز به اصلاحات ساختاری در نظام اقتصادی، تقویت نهادهای نظارتی و بازسازی فرهنگ کار مولد وجود دارد.
