افکار فلسفی فردریک چارلز کاپلستون به عنوان کاوشگر فرهنگ ها

25 مرداد 1404 - خواندن 12 دقیقه - 89 بازدید

افکار فلسفی فردریک چارلز کاپلستون به عنوان کاوشگر فرهنگ ها

نویسنده : محمدحسین ایراندوست

مقدمه:

فردریک چارلز کاپلستون (Frederick Charles Copleston)، یکی از برجسته ترین فیلسوفان و تاریخ نگاران فلسفه در قرن بیستم، در ۱۰ آوریل ۱۹۰۷ در شهر تاونتون انگلستان زاده شد[1]. او از خانواده ای آنگلیکان با ریشه های کهن در دوون انگلستان بود، اما در نوجوانی به مذهب کاتولیک گروید و در سال ۱۹۲۵ به جامعه یسوعی (یسوعیان) پیوست. او در خانواده ای انگلیکان بزرگ شد. عمویش، رجینالد استفن کاپلستون، اسقف انگلیکان کلکته بود؛ عموی دیگرش، ارنست کاپلستون، اسقف انگلیکان کلمبو بود. کاپلستون از سال 1920 تا 1925 در کالج مارلبورو تحصیل کرد. در سن هجده سالگی، به مذهب کاتولیک رومی گروید که باعث استرس زیادی در خانواده اش شد[2]. او در سال ۱۹۳۷ به مقام کشیشی رسید و تا پایان عمر به عنوان استاد فلسفه در نهادهایی مانند کالج هیتروپ لندن فعالیت کرد.

پدرش، اگرچه با کاتولیک شدن پسرش مخالف بود، اما به او کمک کرد تا تحصیلاتش را در کالج سنت جان، آکسفورد، جایی که از سال 1925 تا 1929 در آن تحصیل کرد، به پایان برساند. او در سال 1929 از دانشگاه آکسفورد فارغ التحصیل شد.[3] پس از آکسفورد، کاپلستون به عنوان مدرس علوم دینی برای اسقف نشین کلیفتون وارد کالج سنت مری، اسکات شد، اما متوجه شد که این زندگی برای او مناسب نیست.[4]

کاپلستون بیشتر به خاطر مجموعه عظیم "تاریخ فلسفه" (A History of Philosophy) شناخته می شود که ابتدا در نه جلد منتشر شد و بعدها به یازده جلد گسترش یافت. این اثر، که از فلسفه یونان باستان تا فلسفه معاصر را پوشش می دهد، به عنوان یکی از جامع ترین منابع تاریخ فلسفه غرب محسوب می شود و به زبان های متعددی ترجمه شده است. او همچنین در سال ۱۹۴۸مناظره معروفی با برتراند راسل، فیلسوف ملحد، درباره وجود خدا داشت که توجه جهانی را جلب کرد. کاپلستون در ۳ فوریه ۱۹۹۴درگذشت، اما آثارش همچنان منبع الهام برای دانشجویان و پژوهشگران فلسفه است. رویکرد او به فلسفه، ترکیبی از دیدگاه کاتولیک و تحلیل عقلانی بود، و همیشه بر اهمیت گفتگوی بین فرهنگی و تاریخی تاکید داشت.

کاوش در پیوند فلسفه و فرهنگ

یکی از آثار مهم کاپلستون در سال های پایانی عمرش، کتاب "فلسفه ها و فرهنگ ها" (Philosophies and Cultures) است که در سال ۱۹۸۰ توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر شد. این کتاب، که در ایران با ترجمه سید سعیدرضا منتظری و زهرا محرمی توسط نشر ثالث به چاپ رسیده، به بررسی رابطه پیچیده بین فلسفه و فرهنگ در سنت های مختلف جهان می پردازد. کاپلستون در این اثر، فراتر از تاریخ نگاری صرف، به تحلیل چگونگی تاثیر فرهنگ بر شکل گیری فلسفه و بالعکس می پردازد و سوالاتی اساسی مطرح می کند: آیا سنت های فلسفی باستان مرده و منسوخ اند؟ آیا می توان بین فلسفه های شرقی و غربی پلی زد؟ و آیا فلسفه می تواند به ایجاد یک جامعه جهانی کمک کند؟

کتاب با فصلی مقدماتی آغاز می شود که به توصیف رابطه فلسفه با دین، تاریخ و علم اختصاص دارد. کاپلستون استدلال می کند که فلسفه نه تنها محصول فرهنگ است، بلکه می تواند فرهنگ را شکل دهد و حتی فراتر از مرزهای فرهنگی عمل کند. او فلسفه را به عنوان یک فعالیت عقلانی جهانی می بیند که می تواند به درک متقابل بین جوامع کمک کند. فصل دوم کتاب بر فرهنگ هندی تمرکز دارد و به بررسی آیین هایی مانند برهمنیسم و تاثیر آن بر فلسفه هندی می پردازد. کاپلستون توصیف می کند که چگونه مفاهیمی مانند کارما، دارما و مفهوم "یکی" (The One) در فلسفه هند ریشه در فرهنگ و مذهب این سرزمین دارند، اما همزمان قابلیت گفتگوی با فلسفه غربی را دارا هستند.[5]

در فصول بعدی، کاپلستون به سنت های چینی و ژاپنی می پردازد، جایی که فلسفه هایی مانند کنفوسیانیسم، تائویسم و ذن بودیسم را در زمینه فرهنگی شان تحلیل می کند. او تاکید می کند که این فلسفه ها نه تنها بازتاب فرهنگ های محلی اند، بلکه حاوی عناصری جهانی مانند جستجوی هارمونی و اخلاق هستند که می توانند با ایده های غربی مانند اخلاق کانتی یا متافیزیک ارسطویی مقایسه شوند. یکی از ایده های کلیدی کتاب، مفهوم "گفتگوی فرهنگی" است: کاپلستون باور دارد که در دنیای مدرن، با افزایش تعاملات جهانی، فیلسوفان باید سنت های مختلف را مطالعه کنند تا از انزوا خارج شوند. او هشدار می دهد که نادیده گرفتن تاثیر فرهنگ بر فلسفه می تواند منجر به سوءتفاهم شود، اما همزمان، فلسفه را ابزاری برای غلبه بر تفاوت های فرهنگی می داند.[6]

اهمیت این کتاب در آن است که کاپلستون، به عنوان یک فیلسوف غربی و کاتولیک، تلاش می کند تا از دیدگاه های یوروسنتریک فاصله بگیرد و فلسفه های غیرغربی را با احترام بررسی کند. این رویکرد، در زمان انتشار کتاب، نوآورانه بود و به بحث های معاصر درباره چندفرهنگی گرایی و فلسفه تطبیقی کمک کرد. منتقدان کتاب را به دلیل عمق تحلیل و زبان روان ستوده اند، هرچند برخی اشاره کرده اند که تمرکز بر سنت های آسیایی ممکن است جنبه های آفریقایی یا آمریکای لاتین را نادیده گرفته باشد.

افکار فلسفی فردریک کاپلستون در کتاب "فلسفه ها و فرهنگ ها"

همانطور که گفته شد کتاب "فلسفه ها و فرهنگ ها" (Philosophies and Cultures) نوشته فردریک چارلز کاپلستون، که در سال ۱۹۸۰ منتشر شد، بر اساس مجموعه سخنرانی های مارتین دی آرسی در دانشگاه آکسفورد در سال ۱۹۷۸ است. این اثر به بررسی مقایسه ای فلسفه ها در زمینه های فرهنگی مختلف می پردازد و بر نقش فلسفه در ایجاد درک متقابل بین فرهنگ ها تاکید دارد. کاپلستون، به عنوان یک فیلسوف کاتولیک و تاریخ نگار فلسفه، تلاش می کند تا از دیدگاه یوروسنتریک فاصله بگیرد و فلسفه های غیرغربی را با احترام تحلیل کند. در ادامه، به بیان اصلی ترین افکار فلسفی او در این کتاب می پردازیم، با تمرکز بر ساختار کتاب، استدلال های کلیدی و مضامین اصلی آن :

ساختار کتاب و فصل های اصلی

کتاب به صورت ساختاریافته ای سازماندهی شده و شامل فصل هایی است که از مقدمه ای کلی آغاز می شود و سپس به سنت های فرهنگی خاص می پردازد. بر اساس توصیفات موجود، ساختار تقریبی کتاب به شرح زیر است:

1. مقدمه: رابطه فلسفه با فرهنگ، دین، تاریخ و علم :

کاپلستون در این بخش، فلسفه را نه تنها محصول فرهنگ، بلکه عاملی شکل دهنده به آن می بیند. او استدلال می کند که فلسفه یک فعالیت عقلانی جهانی است که می تواند مرزهای فرهنگی را پشت سر بگذارد. فلسفه باید به عنوان ابزاری برای گفتگوی بین فرهنگی عمل کند، زیرا "نمی توانیم وظیفه افزایش درک متقابل بین مردم را تنها به سیاستمداران و تاجران بسپاریم. فیلسوفان، هرچند تعدادشان کم است، باید به آگاهی بیشتر از ذهنیت های دیگر کمک کنند." او سوالاتی مانند "آیا سنت های فلسفی باستان مرده اند؟" و "آیا می توان پلی بین فلسفه های شرقی و غربی زد؟" را مطرح می کند تا نشان دهد فلسفه می تواند به ایجاد جامعه جهانی کمک کند.[7]

2. فرهنگ هندی: برهمنیسم و فلسفه هند :

کاپلستون به بررسی مفاهیمی مانند کارما، دارما و مفهوم "یکی" (The One) می پردازد که ریشه در فرهنگ و مذهب هند دارند. او تاکید می کند که فلسفه هند، با تمرکز بر وحدت وجود (مونизм)، اخلاقی نسبی ارائه می دهد که با فرهنگ محلی همخوانی دارد، اما قابلیت مقایسه با فلسفه غربی را نیز داراست. این فصل نشان دهنده تاثیر فرهنگ بر شکل گیری متافیزیک است.

3. فرهنگ چینی: کنفوسیانیسم و تائویسم :

در اینجا، کاپلستون فلسفه های چینی را در زمینه فرهنگی شان تحلیل می کند. او کنفوسیانیسم را به عنوان فلسفه ای اخلاقی و اجتماعی توصیف می کند که بر هارمونی اجتماعی تاکید دارد، و تائویسم را به عنوان جستجویی برای تعادل طبیعی می بیند. این فلسفه ها بازتاب فرهنگ چینی اند، اما عناصری جهانی مانند اخلاق و هارمونی دارند که می توانند با ایده های غربی مانند اخلاق کانتی مقایسه شوند.

4. فرهنگ ژاپنی: ذن بودیسم و سنت های شرقی :

کاپلستون به ذن به عنوان ترکیبی از بودیسم و فرهنگ ژاپنی می پردازد و آن را نمونه ای از فلسفه ای می بیند که بر تجربه مستقیم و شهود تمرکز دارد. او این سنت را با فلسفه غربی مقایسه می کند تا نشان دهد چگونه فرهنگ بر روش های فلسفی تاثیر می گذارد.

5. گفتگوی فرهنگی و چالش های مدرن :

کاپلستون بر مفهوم "گفتگوی فرهنگی" تاکید دارد و هشدار می دهد که نادیده گرفتن تاثیر فرهنگ بر فلسفه منجر به سوءتفاهم می شود. او باور دارد که در دنیای جهانی شده، فیلسوفان باید سنت های مختلف را مطالعه کنند تا از انزوا خارج شوند. فلسفه می تواند پلی بین شرق و غرب بزند و به غلبه بر تفاوت های فرهنگی کمک کند.

استدلال های کلیدی و افکار فلسفی

کاپلستون در این کتاب، چندین فکر فلسفی اصلی را بیان می کند که ترکیبی از تحلیل تاریخی، مقایسه ای و کاربردی است:

الف- پیوند فلسفه و فرهنگ:

فلسفه محصول فرهنگ است، اما می تواند فراتر از آن عمل کند. کاپلستون استدلال می کند که فرهنگ ها فلسفه های خود را شکل می دهند (مانند مونیسم در شرق در مقابل فردگرایی در غرب)، اما فلسفه می تواند فرهنگ را نقد و تحول بخشد. او فلسفه را به عنوان فعالیتی دیالکتیکی می بیند که بین وحدت و کثرت، فرد و جامعه نوسان دارد.

ب- مقایسه شرق و غرب :

یکی از زمینه ها و مضامین مرکزی، چالش فلسفه شرقی برای غرب است. شرق تمایل به متافیزیک مونیستی (وحدت گرا) و اخلاق نسبی دارد، در حالی که غرب بر ارزش فرد و جدایی واقعیت و ارزش تاکید می کند. کاپلستون می گوید این جدایی در غرب می تواند ارزش انسان را تهدید کند، در حالی که شرق اخلاق را در دیدگاه متافیزیکی و مذهبی جاسازی کرده است. این مقایسه نه برای برتری جویی، بلکه برای گفتگوی سازنده است.

ج- نقش فلسفه در جهان مدرن:

کاپلستون فلسفه را ابزاری برای غلبه بر تفاوت های فرهنگی می بیند. او بر اهمیت مطالعه سنت های غیرغربی برای فیلسوفان غربی تاکید دارد تا از دیدگاه های محدود خارج شوند. این فکر با دیدگاه کاتولیک او همخوانی دارد، که فلسفه را با دین پیوند می زند، اما بدون تحمیل عقاید.

د- متافیزیک و اخلاق :

در بررسی سنت های شرقی، کاپلستون بین متافیزیک توصیفی (که جهان را توصیف می کند) و توضیحی (که به جستجوی مطلق می پردازد) تمایز قائل می شود. او متافیزیک توضیحی را دارای اهمیت مذهبی می بیند و آن را با مفهوم "یکی" در فلسفه های شرقی مرتبط می کند.

اهمیت و تاثیر

این کتاب، که نوآورانه بود، به بحث های معاصر درباره چندفرهنگی گرایی و فلسفه تطبیقی کمک کرد. کاپلستون نشان می دهد که فلسفه نه تنها تاریخی است، بلکه کاربردی برای جهان امروز. منتقدان آن را به دلیل عمق و زبان روان ستوده اند، هرچند برخی اشاره کرده اند که تمرکز بر آسیا ممکن است فرهنگ های دیگر را نادیده بگیرد. این افکار، میراث کاپلستون را به عنوان پیشگامی در فلسفه تطبیقی تقویت می کند.

نتیجه گیری:

فردریک چارلز کاپلستون نه تنها با آثار تاریخی اش مانند "تاریخ فلسفه"، بلکه با کتاب هایی مانند "فلسفه ها و فرهنگ ها"، نشان داد که فلسفه می تواند پلی بین گذشته و حال، شرق و غرب، و فرهنگ و عقل باشد. این کتاب، که بیش از چهار دهه پس از انتشار همچنان مورد مطالعه است، یادآوری می کند که در دنیای جهانی شده امروز، درک فرهنگی ضروری است. میراث کاپلستون در تاکید بر گفتگوی فلسفی، او را به یکی از پیشگامان فلسفه تطبیقی تبدیل کرده و آثارش منبع ارزشمندی برای نسل های آینده باقی مانده است.


منابع و پاورقی ها:

[1] - Hughes, Gerard J. (2004). "Copleston, Frederick Charles (1907–1994), philosopher and Jesuit". Oxford Dictionary of National Biography (online ed.). Oxford University Press. doi:10.1093/ref:odnb/57886. (Subscription, Wikipedia Library access or UK public library membership

[2] - Cameron, Jon. "Frederick Charles Copleston". Gifford Lectures. Archived from the original on 23 July 2014. Retrieved 24 November 2010.

[3] - Cameron, Jon. "Frederick Charles Copleston". Gifford Lectures. Archived from the original on 23 July 2014. Retrieved 24 November 2010.

[4] - Gerard J. Hughes, Copleston, Frederick Charles, 1907-1994, British Academy memoir, p. 278.

[5] - https://archive.org/details/philosophiescult0000copl/page/n3/mode/2up

[6] - https://www.langaa-rpcig.net/philosophy-in-culture/

[7] - https://archive.org/details/philosophiescult0000copl/page/n3/mode/2up