اجتهاد یا پژوهش؟

25 مرداد 1404 - خواندن 3 دقیقه - 22 بازدید

یکی از مهمترین تعارضات بنیادین حوزه و دانشگاه را دو سنت متخاصم «اجتهاد» در حوزه و «پژوهش» میدانم.
سنت اجتهاد، و نه معنای لغوی اش، از یک ملکه ای سخن میگوید که چیزی شبیه یک قوه ارتکازی ذهنی است که در سالها تلمذ و تتبع در فرد طلبه بوجود می آید. همه ما طلبه ها در بزنگاههای جوشش سوالاتمان با این پتک گران مواجه شده ایم که حالا حالاها باید تلمذ کنی تا پاسخ این سوالها را بتوانی پیدا کنی!... و من همیشه در برابر این پتک گران پرسشم این بوده اولا آن موقع که دیگر جان سوال پرسیدن ندارم... ثانیا پرسش چیست؟ آیا چیزی جز یک پدیده ی منطقی است و آیا یافتن پاسخ آن طی یک فرایند منطقی نیست؟ خب این فرایند منطقی را تصویر کنید لااقل که به لحاظ مفهومی معلوم شود چه مسیری باید طی شود!... اما گویا همه ی فرایند یک چیز ارتکازی است که سینه به سینه از اساتید به طلابشان منتقل میشود و سالها زمان میبرد تا طلبه آنرا دریافت کند! خودش توصیف پذیر نیست!
در مقابل در دانشگاه، هنوز الفبای یک دانش را برایمان نگفته اند میخواهند در مرز دانش بایستیم و در باب مسایل زنده ی آن علم بنیندیشیم، هر چند این مورد کمی با روحیه پرسشگر و پرجوش و خروش من بیشتر جور در می آید اما به نظرم این هم یک مشکل منطقی دارد. داده های اولیه ای باید در فرد باشد تا اساسا پرسش ممکن شود؟؟... این است که در دانشگاه پایان نامه های ارشد و یا حتی دکتری را میبینیم که یک عنوان قلمبه رویش است اما وقتی واردش میشوی با دست و پای گچ گرفته یک ذهن گیج مواجه میشوی!
در حوزه زمان برای کسب یک ملکه توصیف ناپذیر و ارتکازی به باد میرود و حاصلی جز رکود و اتلاف عمر و استعداد طلاب مستعد ندارد؛ برعکس در دانشگاه زمان برای گیجی های نابهنگام در زمینهای ناآشنا بر باد میرود و ماحصلی جز گرته برداری های عجولانه و سطحی از دانشهای غربی به بار نمی آورد.
در حوزه اتوریته ی استاد در عمری است که پای دود چراغ صرف کرده و پیش آن استاد و این استاد تلمذ کرده و در دانشگاه کلمات قلمبه سلمبه ای که نظریات پرطمطراق غربی را نمایندگی میکنند. 
هر کدام از این دو عالم متفاوت برای خودشان اتوریته ای دارند گران که سخت میشود آنها را به چالش کشید.
هر چند، جان هر دو این سنتها (پژوهش و اجتهاد) ، فرایند های دانشی تولید علم است اما خود این مهم  مغفول مانده است و در هر دو، ساختارهای اجتماعی و ادبیات عرضه، حرف اول را میزند.
چگونه میتوان این دو سنت را به هم نزدیک کرد؟
چگونه میتوان در دانشگاه پژوهش اجتهادی خلق کرد و در حوزه برای پژوهش جایگاهی فراهم آورد؟