آیا هوش مصنوعی روان درمانی را می بلعد؟ یا فقط پرده را کنار می زند؟

18 مرداد 1404 - خواندن 6 دقیقه - 433 بازدید



این روزها بحث داغی در جریان است: آیا هوش مصنوعی جای روان درمانگرها را می گیرد؟ 

بسیاری پاسخ را مثبت می دانند و معتقدند روان درمانی به زودی دکانش جمع می شود. شاید این پیش بینی، آن قدرها هم دور از واقعیت نباشد. واقعیت این است که روند جایگزینی بخش بزرگی از روان درمانگرها با الگوریتم های هوش مصنوعی آغاز شده؛ چه به واسطه ی اقبال عمومی، چه به سبب اشتیاق شرکت های بیمه ای و دولت ها که در سودای درمان های کم هزینه و استاندارد هستند. بی شک در سال های آینده، پژوهش های متعددی با سرمایه گذاری های کلان منتشر خواهد شد که اثربخشی این ابزارها را به اصطلاح اثبات کند و به آن ها وجاهت علمی ببخشد.


اما مسئله اصلی شاید جای دیگری باشد. 

فرض کنیم شما در خیابانی قدم می زنید و کسی به شما میوه ای پیشنهاد می دهد که براق و بی نقص است، اما وقتی آن را لمس می کنید، متوجه می شوید که پلاستیکی است. آیا فروشنده اش را میوه فروش می دانید؟ احتمالا نه. شاید بگویید پلاستیکی فروش. 

بازار روان درمانی هم پر است از چنین میوه فروش هایی؛ با مدارک رسمی، با گواهینامه ها، با لبخندهای آرام و صدای نرم. 

حالا هوش مصنوعی هم قرار است یکی از این پلاستیکی فروش ها باشد. اتفاقا با قدرت تسلط بالا بر بازار. با بازاریابی کردن ویژگی هایی از هوش مصنوعی به عنوان درمانگر که نسبت به یه انسان درمانگر متفاوت است و چه بسا لازمه ی یک درمان معنادار است. به عنوان مثال از این یاد می شود که هوش مصنوعی همیشه در دسترس است و این برتری اش نسبت به یک انسان درمانگر است. احتمالا با نگاه هر چه مصرف و در دسترس بودن بیشتر، کالا بهتر و باارزش تر، این نگاه بسیار درست باشد اما سال ها تحقیق و پژوهش در تاریخچه بیش از صد ساله ی روانی درمانی به ما نشان داده است که لازمه ی یک درمان خوب عدم همیشگی در دسترس بودن درمانگر است.


روان درمانی یک کالاست، اما کالایی عجیب. مثل پنیر یا لباس یا کتاب نیست که اگر خوشت نیامد، دیگر نخری. 

روان درمانی معنادار با رنج همراه است. با مواجهه دردناک. با خود درد. درمانی که عاری از این عناصر باشد، یک نسخه ی پلاستیکی ست؛ خوش ظاهر، بی خاصیت، بی بو، بی طعم ولی شاید پر زرق و برق. بسیاری از روان درمانگرها تلاش می کنند فضای بی نقصی برای مراجعان بسازند: پر از عشق بی قید، تایید بی مرز، بدون چالش، بدون تقابل، دوست شدن، لاس زدن و لذت جنسی بردن و... . این ها نه درمانگرند و نه فاحشه، هر چند چه بسا با فاحشه ها همانندسازی کرده اند اما شاید خطرناک تر از هر دو باشند: چون ظاهرا درمان ارائه می دهند، اما در واقع تمنای تایید و عشق را می فروشند. کرنبرگ این وضعیت را اتحاد شبه درمانی می نامید.


واقعیت این است که بازار روان درمانی پر از شبه درمان هاست. و شاید دقیقا به همین دلیل است که هوش مصنوعی آن قدر راحت در این فضا جا باز می کند. مسئله این نیست که هوش مصنوعی تهدید است. برعکس: شاید حضور آن فرصتی باشد برای افشای این واقعیت تلخ که چه بخش بزرگی از چیزی که امروز به نام درمان عرضه می شود، در جوهره اش تهی ست. با نگاهی تاریخی، می بینیم که این تقابل جدید اصلا تازه نیست. از زمان فروید تا کرنبرگ و گاندرسون و تا همین لحظه، این نزاع وجود داشته:

 روان درمانی معنادار و معمولا تحلیلی در برابر روان درمانی حمایتی (و حتی شاید روانی درمانی حمایتی ای که امروز خودش را در قالب روان درمانی های تروما-آگاه مجدد عرضه کرده است). درمان هایی که با رنج، با مواجهه، با کشف حقیقت سر و کار دارند، در برابر درمان هایی که فقط لذت بخش اند.


هوش مصنوعی، در نسخه فعلی اش، شباهت زیادی به روان درمانی حمایتی دارد: مهربان، تاییدگر، بدون مواجهه. آیا چنین نسخه ای بازار را تسخیر خواهد کرد؟ بی تردید. اما آیا این روان درمانی ست؟ این جاست که انتخاب با ماست. ما می توانیم به وسوسه ی تجربه ی چیزی که شبیه درمان است تن بدهیم، یا انتخاب کنیم وارد مسیری شویم که واقعا ما را متحول می کند. اگر عاشق روان درمانی با هوش مصنوعی شده اید و تا الآن خواندن این متن رو ادامه دادید، احتمالا الآن عصبانی هستید. من حتی حدس می زنم که تا الآن این ایده به ذهنتان رسیده است: این خودش درمانگره، منفعت مالی داره از این داستان ها، خب معلومه که این ها رو قراره بگه. به راستی که این مسیر آسان نیست. غلبه بر این ایده که کاملا منطقی به نظر می رسد، سخت است. من هم می توانم یکی دیگر از کلاهبردار های بازار روان درمانی باشم. پاسخی ندارم. انتخاب با شماست که کدام نگاه را انتخاب کنید. مجددا باید گفت این مسیر آسان نیست. دردناک است. دردناک است که طلب کنیم دیگران سرمان کلاه نگذارند.