داود انصاری
15 یادداشت منتشر شدهاز ترس تا توانمندی ، بازسازی اقتدار درونی در انسان معاصر

واژگان کلیدی: اقتدار درونی، توانمندسازی، ترس، خودشناسی، معنویت، هویت، روان شناسی تحولی
چکیده;
در عصر حاضر، انسان با چالش های گوناگونی در سطوح روانی، اجتماعی و معنوی مواجه است. یکی از نیازهای اساسی انسان معاصر، بازیابی اقتدار درونی است؛ اقتداری که در سایه ترس، فقدان هویت، فشارهای اجتماعی و تجربیات تلخ گذشته به حاشیه رانده شده است. این مقاله با رویکردی میان رشته ای و بر مبنای منابع روان شناسی تحولی، نظریه های معنویت گرا، و مطالعات رشد فردی، به بررسی مفاهیم بنیادین اقتدار درونی پرداخته و عوامل تاثیرگذار بر بازسازی آن را در سه بعد روان شناختی، معنوی و رفتاری تحلیل می کند. هدف، ارائه یک چارچوب نظری و کاربردی برای توانمندسازی انسان از درون و بازگرداندن او به جایگاه کنشگرانه در زندگی است.
مقدمه:
اقتدار درونی مفهومی فراتر از اعتمادبه نفس است. این مفهوم به توانایی فرد برای مدیریت هیجانات، تصمیم گیری مستقل، دفاع از مرزهای روانی، و بازیابی حس ارزشمندی درونی اشاره دارد (Ryan & Deci, 2000). بسیاری از افراد به دلیل تجربه های تلخ گذشته، باورهای محدودکننده، یا تربیت های سرکوبگر، اقتدار خود را از دست داده اند و در چرخه ای از ترس، شک، و انفعال گرفتار شده اند. در این مقاله، اقتدار درونی به عنوان یک ظرفیت انسانی ذاتی مورد بررسی قرار می گیرد؛ ظرفیتی که می توان آن را با خودآگاهی، معنویت و تمرینات رفتاری احیا کرد (Kernis, 2003).
1. اقتدار درونی و خودشناسی خودشناسی نقطه آغاز بازسازی اقتدار است. فردی که شناخت روشنی از ارزش ها، انگیزه ها، توانایی ها و محدودیت های خود ندارد، نمی تواند زندگی آگاهانه ای را پیش ببرد. خودشناسی واقعی به فرد این امکان را می دهد که بین نیازهای واقعی و الگوهای تحمیلی تفاوت قائل شود و از وابستگی به تایید بیرونی فاصله بگیرد. این استقلال روانی، زمینه ساز اقتدار است (Brown & Ryan, 2003).
2. رهایی از ترس به عنوان پیش شرط اقتدار ترس، عاملی نیرومند در سرکوب اقتدار درونی است. ترس از شکست، طرد اجتماعی، اشتباه، یا حتی موفقیت می تواند انسان را در وضعیت انفعال نگه دارد. روان شناسی تحولی پیشنهاد می کند که به جای سرکوب ترس، باید آن را شناسایی، درک، و مدیریت کرد (Siegel, 2012).
پذیرش ترس و مواجهه تدریجی با آن، قدرت انتخاب و عمل را به فرد بازمی گرداند.
3. معنویت و اتصال به معنا بعد معنوی زندگی، پناهگاه روان انسان در مواجهه با چالش هاست. معنویت نه فقط در قالب مذهب رسمی، بلکه در قالب تجربه شخصی از معنا، پیوند با هستی، و حس ماموریت در زندگی تعریف می شود (Pargament, 1997).
فردی که به نیرویی فراتر از خود متصل است، احساس تنهایی، بی هدفی و بی ارزشی کمتری دارد و راحت تر می تواند در نقش کنشگر ظاهر شود.
4. بازنگری در گذشته و توانمندسازی روانی بسیاری از باورهای محدودکننده انسان، ریشه در تجربیات تلخ دوران کودکی یا شکست های گذشته دارد. بازسازی اقتدار درونی، نیازمند مواجهه با گذشته، بازنگری در خاطرات دردناک و اصلاح گفت وگوی درونی منفی است (Neff, 2011).
تکنیک هایی مانند نوشتن، گفت وگوی درمانی و تجسم خلاق می تواند به رهایی روان از بار گذشته کمک کند.
5. مهارت های ارتباطی و قدرت ابراز یکی از جلوه های اصلی اقتدار درونی، توانایی ابراز نظر، نه گفتن، دفاع از مرزهای شخصی و برقراری ارتباطات سالم است. فردی که نمی تواند خواسته ها و احساسات خود را بیان کند، به مرور اقتدار خود را از دست می دهد. آموزش مهارت های ارتباطی قاطع، زبان بدن و سواد هیجانی، ابزاری موثر در توانمندسازی افراد است (Goleman, 1995).
6. مسئولیت پذیری و کنشگری آگاهانه اقتدار واقعی در گرو پذیرش مسئولیت زندگی است. فردی که دیگران یا شرایط بیرونی را مقصر وضعیت خود می داند، در موضع قربانی باقی می ماند. بازسازی اقتدار، نیازمند تغییر نگرش از «واکنش گری» به «کنشگری» است؛ یعنی فرد به جای انفعال، ابتکار عمل را در دست بگیرد (Frankl, 2006).
نتیجه گیری :
اقتدار درونی یک دارایی روان شناختی و معنوی است که در پرتو خودشناسی، پذیرش ترس، رهایی از گذشته، اتصال به معنا و آموزش مهارت های رفتاری قابل بازیابی است. در جهانی که فشارهای اجتماعی، اطلاعات سطحی و اضطراب های جمعی در حال گسترش اند، بازسازی اقتدار فردی یک ضرورت حیاتی است. جامعه ای که اعضای آن به اقتدار درونی خود دست یافته اند، جامعه ای سالم تر، اخلاقی تر و خلاق تر خواهد بود.