مذاکره؛ دریچه امید یا سراب فریب

13 مرداد 1404 - خواندن 4 دقیقه - 22 بازدید


در حالی که برخی معتقدند دور دوم مذاکرات ایران و آمریکا می تواند تنش ها را کاهش داده و مسیر دیپلماسی را بازگشاید، گروهی دیگر آن را بیشتر شبیه به یک توهم می دانند تا امکانی واقعی. این تردیدها بی دلیل نیست؛ به ویژه با نگاهی به سابقه تعاملات واشنگتن با تهران یا حتی سایر کشورها، که در آن بی اعتمادی عمیق بارها روند گفت وگو را با بن بست مواجه کرده است. اکنون، با بازگشت ترامپ به قدرت، پرسش کلیدی این است: هدف او از یک توافق موقت با ایران چیست؟

برای ترامپ، توافق با ایران نه ابزاری برای حل اختلافات، بلکه یک تاکتیک سیاسی است؛ راهی برای کنترل موقت ایران، جلوگیری از جنگ، و ارائه ی یک دستاورد تبلیغاتی برای فریب اذهان عمومی است. او پیش تر نیز نشان داده بود که سیاست خارجی را عرصه ای برای نمایش رسانه ای می داند. از نگاه او، توافقی محدود با ایران می تواند این پیام ساده اما موثر را منتقل کند: "من بدون جنگ، ایران را پای میز مذاکره آوردم."

چنین توافقی در عین حال می تواند برنامه هسته ای ایران را مهار کرده، بی آنکه ساختار تحریم ها دچار تغییر اساسی شود. ترامپ همچنین نگران نزدیکی فزاینده ایران به چین و روسیه است و شاید تلاش کند با کاهش سطح تنش، مانع از تعمیق این اتحاد استراتژیک شود. افزون بر این، توافقی جدید فرصتی برای حذف برجام و جایگزینی آن با نسخه ای با امضای شخصی اش خواهد بود. با چنین زمینه ای، می توان گفت توافق احتمالی ترامپ بیشتر شبیه به خرید زمان است تا ساختن صلحی پایدار.

اما آیا اساسا امکان توافق میان ایران و آمریکا وجود دارد؟ پاسخ کوتاه این است: بله؛ اما این «بله»، منوط به فراهم شدن مجموعه ای از شرایط است. موانع جدی همچنان پابرجاست؛ از بی اعتمادی عمیق رهبران و تصمیم گیران ایرانی نسبت به آمریکا گرفته تا مشکلات اقتصادی و سیاسی داخلی و چالش های منطقه ای. تغییر دولت ها در دو کشور، سیاست های خاورمیانه ای ایران، و نقش بازیگرانی مانند رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی، همگی دستیابی به یک توافق جامع و پایدار را دشوارتر می کنند.

یکی از مهم ترین دلایل بی اعتمادی ایران و سایر کشورها به آمریکا، ناپایداری ذاتی سیاست خارجی این کشور است. مشکل تنها بدعهدی نیست، بلکه ساختاری است که به روسای جمهور آمریکا اجازه می دهد با یک فرمان اجرایی وارد توافقی شوند و رئیس جمهور بعدی به سادگی آن را لغو کند، بی نیاز از نظر کنگره. این وضعیت، حتی بهترین توافق ها را نیز به سازه هایی شکننده تبدیل می کند. فشار لابی صهیونیستی نیز گاه بیش از دستگاه دیپلماسی در تصمیمات اثرگذار است.

با این حال، راه هایی برای افزایش دوام توافق ها وجود دارد. یکی از مهم ترین آنها، تبدیل توافق به یک سند قانونی از طریق تصویب در کنگره آمریکاست. همچنین، چندجانبه سازی توافق با حضور کشورهای قابل اعتماد ایران مانند برخی کشورهای اروپایی، روسیه و چین، می تواند هزینه خروج یک جانبه را بالا ببرد. اجرای مرحله ای تعهدات، طراحی مکانیزم های بازگشت پذیر برای هر دو طرف (snapback)، و ایجاد منافع اقتصادی متقابل نیز از دیگر راهکارهای کاهش ریسک نقض توافق اند.

بر این اساس، می توان چارچوبی تازه برای توافق طراحی کرد: توافقی مرحله ای، قابل بازگشت، با پشتوانه بین المللی و ضمانت های حقوقی و اقتصادی. در گام نخست، هر دو طرف اقدامات اعتمادساز انجام دهند؛ مثلا کاهش غنی سازی بالای ۶۰ درصد از سوی ایران، و آزادسازی بخشی از دارایی های بلوکه شده ایران از سوی آمریکا و رفع تحریم های سازمان ملل علیه ایران. در مرحله بعد، ایران به نظارت های بین المللی بازگردد و آمریکا تحریم های کلیدی را لغو کند. و در نهایت، توافق به شکل رسمی با تصویب در کنگره آمریکا و ثبت در شورای امنیت سازمان ملل تثبیت شود؛ در کنار این مراحل، ورود شرکت های آمریکایی، اروپایی و آسیایی به پروژه های اقتصادی مشترک، می تواند به تقویت پایداری توافق کمک کند.

در نهایت، باید گفت که مذاکره همچنان می تواند روزنه ای از امید باشد—اما نه به سادگی. ساختن توافقی واقعی و ماندگار، نیازمند نگاهی فراتر از تاکتیک های مقطعی و سازوکارهای اجرایی است. اگر چنین اراده ای از سوی هر دو طرف شکل بگیرد، شاید روزی «سراب مذاکره» به جویباری از ثبات و همکاری بدل شود.