ایدئولوژی
ایدئولوژی
میدانیم که واژه ایدئولوژی را کابانیس ،دستوت دوتراسی ودوستانش در اواخر قرن 18 اختراع کردندو این واژه را برای اطلاق به تئوری ایده ها(تکوین وپیدایی ایده ها) بکاربرند.منظور دستوت دوتراسی علم پدیده های ذهنی بود که ایجاد آن را به موازات فلسفه مادی هولباخ وهلوتیوس وفلسفه حس گرایانه کند یا که ضروری می دانست.چنین علمی در ذهن پدید آورنده اش باید به انتقاد از سنت که در نیمه دوم قرن هجده ، روح زمانه شده بود،اساس عقلایی می داد.
جمله مشهور ناپلئون خطاب به ایدئولوگ ها به مفهوم ایدئولوژوی بار معنایی منفی میدهد.50 سال بعد ، مارکس در همان آثار دوران جوانی معنای کاملا متفاوتی بدان میدهد.در این آثار ایدئولوژی ،نظام ایده هایا باز نمودهایی است که بر اندیشه فرد یا گروه اجتماعی تسلط دارد.مارکس مفهوم ایدئولوژی را به معنای وجدان کاذب به کار میبرد که ناشی از موقعیت طبقاتی کنشگران اجتماعی است.
واقعیت مناسبات اجتماعی به سبب منافع آن ها وبه طور کلی به سبب دیدگاه مغرضانه ای که موقعیت شان را در نظام تولید به آنان تحمیل می کند مسخ شده است.
مارکس وانگلس جامعه را ساختاری متشکل از سه سطح بنیادین می دانستند .بنیان اقتصادی -روبنا که خود شامل نهادهای قانونی وسیاسی از یک طرف وایدئولوژی از سوی دیگر است .
آلتوسر به این مفهوم جامعه ،سطح چهارمی می افزاید که سطح علم است وبیش از همه علم ماتریالیسم تاریخی.