جنگ و روان انسان؛ از نگاه وینیکات

23 تیر 1404 - خواندن 2 دقیقه - 455 بازدید

جنگ و روان انسان؛ از نگاه وینیکات


دونالد وینیکات، روانکاو بریتانیایی، معتقد بود جنگ فقط یک واقعه بیرونی نیست. 

او در بحبوحه جنگ جهانی دوم می گفت:

«اگر نگران جنگیم، یعنی هنوز زنده ایم. یعنی روان مان هنوز توان دوست داشتن و ترسیدن را از دست نداده.»

برای وینیکات، جنگ گاهی نشانه ای از یک بحران جمعی است؛ جایی که انسان ها نتوانسته اند تضادهای درونی شان را در فضای امن تری حل کنند و آن را به بیرون پرتاب کرده اند. او می گفت جنگ، وقتی بیرون از ما اتفاق می افتد، در واقع بازتاب جنگی است که هر روز درون آدم ها، میان امید و ناامیدی، عشق و نفرت، ویرانگری و مراقبت، در جریانه.


اما وینیکات معتقد نبود که این جنگ درونی حتما باید به بیرون سرایت کند. او باور داشت اگر کودک در محیطی امن رشد کند و یاد بگیرد که هم بخش های خوبش و هم بخش های ویرانگرش دیده شوند و پذیرفته شوند، شاید دیگر نیازی به جنگ های واقعی نباشد.


روانکاوی فقط یک روش درمانی نیست؛ یک جهان بینی است.

جهانی که در آن ناهشیار، تعارض و تجربه ی هیجانی، کلید درک انسان می شوند.

آدم ها با هم فرق دارن؛ حتی در سوگ

یکی زار می زند، یکی ساکت می ماند. یکی سریع به زندگی برمی گردد،

 دیگری تا سال ها در درد می ماند. سوگ، یک مسیر استاندارد ندارد.

درمان، به سوگ اجازه ی بودن می دهد. نه برای پاک کردنش،

 بلکه برای احترام گذاشتن به چیزی که از دست رفته؛ و ساختن معنایی تازه، با آن چه باقی مانده.


مرهم در قدم است

ناله مرهم نیست

زخم را باید مرهم گذاشت 

شکستگی را باید بست

ترمیم را باید به زمان سپرد

و خلاصه قدمی باید برداشت

مرهم در قدم است

پس

برای آن مسئله ات که نالیدنی است

به جای نشستن و نالیدن

سکوت کن و قدم بردار