خودکشی به مثابه اعتراض اجتماعی؛ واکاوی کیفی بحران خاموش در دیشموک
مقدمه
خودکشی در جهان معاصر، صرفا یک مسئله روان پزشکی نیست، بلکه آیینه ای از بحران های اجتماعی، فروپاشی حمایت های نهادی و اختلال در سرمایه های فرهنگی و خانوادگی است. این پدیده به ویژه در میان جوانان و نوجوانان مناطق محروم، بیانگر فشارهای انباشته ای است که فرد امکان بیان یا تغییر آن را در قالب های متعارف اجتماعی ندارد. در چنین موقعیت هایی، خودکشی می تواند شکلی از اعتراض بی صدا باشد؛ کنشی تراژیک اما هدف دار که نظام های سلطه، تبعیض و بی عدالتی را به چالش می کشد. منطقه دیشموک در استان کهگیلویه و بویراحمد، با نرخ بالای خودکشی، به ویژه در میان دختران جوان، نمونه ای شاخص از این واقعیت تلخ است. مطالعه حاضر با رویکرد کیفی و تحلیل تجربه زیسته خانواده ها، به دنبال شناسایی لایه های پنهان این بحران اجتماعی است.
متن
یافته های این تحقیق نشان می دهد که خودکشی در دیشموک، نه حاصل یک علت ساده روان شناختی، بلکه برآمده از تلاقی بحران های چندوجهی است که ساختارهای زندگی فردی و جمعی را مختل کرده اند. نخستین و پررنگ ترین عامل در میان مشارکت کنندگان، محرومیت ساختاری است؛ فقدان زیرساخت های آموزشی، بهداشتی، خدمات عمومی و فرصت های تفریحی در این منطقه، منجر به تولید احساس مداوم ناکامی و بی چشم اندازی شده است. برای بسیاری از جوانان، فقدان حتی حداقل امکانات، به معنای نفی آینده و نفی خویشتن تعبیر می شود.
از دیگر عوامل تاثیرگذار، ساختار مردسالار خانواده ها و جامعه محلیاست. این ساختار، اختیار و عاملیت زنان و دختران را به شدت محدود کرده و در موارد متعدد، آنان را در موقعیت هایی قرار داده که تصمیم گیری درباره آینده شان کاملا از آن ها سلب شده است. ازدواج های اجباری، محرومیت از تحصیل و سرکوب خواسته های شخصی، زمینه ساز بروز احساس بی قدرتی، بی ارزشی و نهایتا انتخاب مرگ بوده است.
همچنین، پژوهش حاضر بر نقش پررنگ بیماری های روانی تشخیص ندادهشده از جمله افسردگی، اضطراب، پرخاشگری کنترل نشده و تنهایی مزمن تاکید دارد. در غیاب نظام های سلامت روان در مناطق روستایی، این اختلالات به راحتی از چشم خانواده ها پنهان می مانند و در لحظه ای بحرانی، به شکلی ویرانگر ظاهر می شوند. جالب آن که بسیاری از افراد پیش از خودکشی، نشانه های واضح روانی مانند انزوا، ناامیدی، یا تهدیدهای کلامی ابراز کرده بودند که نادیده گرفته شده اند.
در کنار این عوامل، فقر و بیکاری ساختاری یکی دیگر از عوامل کلیدی در خودکشی جوانان دیشموک است. در گفته های مشارکت کنندگان، تصویر غالب، خانواده هایی است که با حداقل درآمد از کشاورزی یا دامداری امرارمعاش می کنند و فرزندان آن ها، حتی پس از دریافت تحصیلات دانشگاهی، امکان اشتغال یا استقلال مالی ندارند. این وضعیت، نوعی «فشار روانی اقتصادی» ایجاد کرده که برای جوانان، احساس سربار بودن، بی فایدگی و بی ارزشی اجتماعی را تشدید می کند.
از سوی دیگر، فضای مجازی با محتوای غم محور و کلیشه های عزادارانهبه عنوان ابزاری برای مدل سازی رفتارهای خودآسیب زن مطرح شده است. بسیاری از جوانان در شبکه های اجتماعی با الگوهای خودکشی، نحوه اجرای آن و حتی اشکال قهرمانانه مرگ آشنا شده اند. ویدیوها و آهنگ های غمگین، به ویژه در تلفیق با آواهای محلی همچون «یاریار» و «سروخوانی»، نوعی جاذبه فرهنگی برای مرگ ایجاد کرده اند.
از دیگر علل برجسته ای که در تحلیل کیفی مصاحبه ها شناسایی شده، عدم نشاط اجتماعی و سیطره فضای سوگ وارانه در فرهنگ محلی است. در دیشموک، مراسم عزاداری، سوگواری های پرهزینه و آیین های موسیقایی حزن آلود مانند «یاریار» و «سروخوانی» نه تنها بر روحیه جوانان اثر گذاشته، بلکه نوعی میل به قهرمان سازی از مرگ را ترویج می کند. بسیاری از نوجوانان شرکت کننده، در مصاحبه ها ابراز داشته اند که علاقه ای به شرکت در مراسم شاد ندارند اما حضور در مجالس ترحیم را ستایش می کنند. این وضعیت نمادین، خودکشی را از یک عمل نهی شده به یک مرگ باشکوه در ذهن برخی تبدیل می کند.
همچنین باید به شکاف نسلی عمیق میان والدین سنتی و فرزندان مدرن شدهاشاره کرد. نسل جوان به علت دسترسی به رسانه ها و اینترنت، انتظارات و شیوه زندگی متفاوتی دارد، اما والدین به علت بی سوادی یا کم سوادی و پایبندی به سنت ها، با زبان نسل جدید بیگانه اند. این وضعیت نه تنها باعث بیگانگی روانی در خانه شده، بلکه در مواردی موجب خشونت فیزیکی و روانی از سوی والدین نسبت به فرزندان گردیده است. خودکشی در این شرایط به منزله فریادی خاموش در برابر درک نشدن تعبیر می شود.
نقش خشونت خانگی (جسمی و روانی) نیز در خودکشی زنان و دختران در دیشموک غیرقابل انکار است. آزارهای مکرر از سوی همسر، پدر یا برادران در فضایی که فرهنگ سکوت و اطاعت حاکم است، قربانی را در بن بستی ناگزیر قرار می دهد. در شرایطی که طلاق، استقلال اقتصادی یا حتی بیان اعتراض ممکن نیست، خودکشی آخرین راه برای رهایی تعبیر می شود.
از سوی دیگر، باید به اختلال در ساختار خانواده اشاره کرد. بسیاری از نوجوانانی که اقدام به خودکشی کرده اند، در خانواده هایی بزرگ شده اند که با طلاق، فوت یکی از والدین، ازدواج مجدد مادر یا پدر و روابط متشنج خانوادگی مواجه بوده اند. نبود ثبات عاطفی در خانواده، یکی از شاخص ترین علل زمینه ای در مطالعات روان شناختی مرتبط با خودکشی جوانان است.
همچنین نقش عدم دسترسی به خدمات مشاوره ای، بهداشتی و حمایتی در افزایش آسیب پذیری روانی و اجتماعی غیرقابل اغماض است. در دیشموک، مراکز مشاوره بسیار محدودند و حتی اقدامات موقتی نیز دوام نمی یابد. خانواده ها غالبا نمی دانند با نشانه های بحران روانی چه کنند و از ترس انگ اجتماعی، تمایلی به مراجعه به مشاور ندارند.
در کنار همه این موارد، احساس ناتوانی در تغییر شرایط زندگی به صورت یک حس مشترک در میان مصاحبه شوندگان تکرار شده است. نوجوانان و جوانان این منطقه، در فضایی بزرگ شده اند که فرصت های اقتصادی، تحصیلی، تفریحی و شغلی به شدت محدود است. این بن بست ساختاری، نوعی استیصال اجتماعی ایجاد کرده است که به خودکشی به عنوان کنش نهایی اعتراض شکل می دهد.
نتیجه گیری
مطالعه حاضر نشان می دهد که پدیده خودکشی در منطقه دیشموک را نمی توان صرفا به دلایل فردی یا روان شناختی تقلیل داد، بلکه باید آن را بازتابی از شرایط ساختاری، فرهنگی و اقتصادی دانست که طی سال ها انباشته شده و با نبود حمایت نهادی، بی عدالتی جنسیتی، فقر مزمن، بحران های خانوادگی و شکاف های نسلی در هم تنیده شده است. خودکشی در این منطقه، به ویژه در میان زنان و دختران جوان، نه یک کنش لحظه ای بلکه نتیجه انفعال تحمیل شده، طرد اجتماعی و انسداد امکان گفت وگو و تغییر در زندگی است. داده های کیفی پژوهش نشان می دهد که عوامل متعددی همچون ازدواج های اجباری، مردسالاری، افسردگی درمان نشده، خشونت خانگی، بیکاری، فشارهای فرهنگی، تاثیرات رسانه های غم محور و شکست نهادهای حمایتی، در بروز این پدیده سهم دارند.
در چنین بستری، خودکشی را می توان به مثابه شکلی از «اعتراض اجتماعی خاموش» تلقی کرد؛ کنشی تراژیک اما معنادار که در غیاب زبان، رسانه یا بسترهای مشروع برای بیان رنج، بدن فرد را به ابزار نهایی بیان واگذار می کند. این رفتار را باید بازنمایی نمادین از حذف شدگی اجتماعی، بی عدالتی بین نسلی و اختلال در سرمایه های روانی-اجتماعی دانست. پیشگیری از خودکشی در این شرایط، تنها از مسیر مداخلات فردمحور ممکن نیست، بلکه نیازمند بازطراحی سیاست های توسعه ای، تقویت نهادهای مشاوره ای، آموزش والدین، توانمندسازی زنان، ایجاد فضای گفتگو در خانواده و بازسازی پیوندهای اجتماعی است. نادیده گرفتن این نشانه های مرگ اندیش، چیزی جز بازتولید چرخه خاموشی و فروپاشی در نسل های آتی به دنبال نخواهد داشت.
متن فوق برداشتی آزاد و بازنویسی شده از پایان نامه کارشناسی ارشد خانم اعظم پدیدار با عنوان «بررسی عوامل موثر بر خودکشی و راهکارهای پیشگیری از آن در بخش دیشموک» است که در سال 1401 در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال نگاشته شده است.
