آینده پژوهی منازعه ایران و رژیم صهیونیستی پس از جنگ ۱۲ روزه: سناریوهای بازتولید بحران در نظم امنیتی غرب آسیا

9 تیر 1404 - خواندن 35 دقیقه - 958 بازدید



بسم الله الرحمن الرحیم

«ولا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون ۚ انما یوخرهم لیوم تشخص فیه الابصار»
(سوره ابراهیم، آیه ۴۲)

نظم امنیتی در غرب آسیا، دهه هاست که زیر سایه ی بی ثبات ساز سیاست های تجاوزکارانه و توسعه طلبانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته است؛ نظمی که هر بار با زبانه کشیدن آتش جنگ، از نو تعریف می شود. در این میان، جمهوری اسلامی ایران نه تنها به عنوان یک کنشگر فعال در حمایت از ملت های تحت ستم منطقه، بلکه خود نیز بارها هدف تهدیدها و اقدامات خصمانه این رژیم قرار گرفته است. جنگ ۱۲ روزه تحمیلی رژیم صهیونیستی با حمایت آمریکا علیه ایران در سال ۲۰۲5 (23 خرداد 1404) یکی دیگر از جلوه های آشکار جنایت محور بودن ماهیت رژیم صهیونیستی بود؛ رخدادی که پیامدهای آن فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران، بر کل معادلات امنیتی منطقه سایه افکند.

این مقاله تلاشی است در راستای فهم آینده پژوهانه منازعه میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی در بستر تحولات اخیر و در چارچوب بازتولید بحران در نظم امنیتی غرب آسیا. امید آن که این پژوهش گامی در جهت ارتقای فهم راهبردی و مقاومت فعالانه در برابر استکبار جهانی و اشغالگری صهیونیستی باشد.


1_ چکیده:

جنگ دوازده روزه ایران و رژیم صهیونیستی که از سحرگاه جمعه 23 خرداد تا صبح پنجشنبه 5 تیر ماه ادامه داشت، یکی از بی سابقه ترین تقابل های مستقیم نظامی در تاریخ مواجهات منطقه ای پس از انقلاب اسلامی محسوب می شود. این جنگ نه تنها از حیث شدت و گستره درگیری بلکه از منظر پیامدهای ژئوپلیتیکی، امنیتی و راهبردی، نشانه ای آشکار از ورود نظم امنیتی خاورمیانه به مرحله ای جدید و بی ثبات است. پژوهش حاضر، با اتکا به رویکرد آینده پژوهی و بهره گیری از نظریه بازی ها و مدل بحران چارلز برچر، تلاش دارد تا پایداری آتش بس حاصل از این جنگ را ارزیابی و سناریوهای محتمل آینده آن را تحلیل نماید. یافته های این پژوهش نشان می دهد که آتش بس به دست آمده نه از مسیر توافق پایدار بلکه به واسطه موازنه شکننده هزینه-فایده و فشار بازیگران ثالث حاصل شده است و از منظر منطق استراتژیک بازیگران، فاقد بنیان های بازدارندگی بلندمدت است. از این رو، وقوع مجدد جنگی مشابه، محتمل و حتی محتوم به نظر می رسد مگر آنکه تغییرات اساسی در مولفه های بازدارندگی، توازن قدرت منطقه ای و رفتار بازیگران فراملی رخ دهد. در پایان، پژوهش پیشنهاد می دهد که جمهوری اسلامی ایران ضمن تقویت ظرفیت های بازدارنده نامتقارن، با بهره گیری از ابزارهای دیپلماسی تهاجمی، ظرفیت سایبری و شبکه مقاومت منطقه ای، به سوی شکل دهی به یک بازدارندگی فعال و چندلایه حرکت کند تا امکان بازگشت به جنگ را به حداقل ممکن کاهش دهد.

2_ واژگان کلیدی:

جنگ ایران و اسرائیل، آینده پژوهی، آتش بس ناپایدار، سناریونویسی، نظم امنیتی، بازی با جمع صفر، مدل برچر


Abstract
The twelve-day war between the Islamic Republic of Iran and the Zionist regime, which lasted from the dawn of Friday, June 14, 2025 (23 Khordad 1404) to the morning of Thursday, June 26, 2025 (2 Tir 1404) , marked one of the most unprecedented direct military confrontations in the post-revolutionary regional history. Beyond the scale and intensity of the conflict, this war signifies a critical rupture in the security order of the Middle East, heralding the region's entry into a new and unstable strategic phase. This study, employing a futures studies approach and drawing on game theory and Charles F. Hermann’s crisis model, aims to evaluate the durability of the ceasefire and analyze its plausible future scenarios. The findings suggest that the ceasefire did not result from a sustainable agreement, but rather emerged from a fragile cost-benefit balance and third-party pressures. From the perspective of strategic logic, it lacks the structural foundations for long-term deterrence. Therefore, a recurrence of a similar conflict appears not only likely but almost inevitable—unless fundamental shifts occur in deterrence dynamics, regional power balances, or the behavior of transnational actors. The study concludes by recommending that the Islamic Republic of Iran enhance its asymmetric deterrence capabilities and, through the use of offensive diplomacy, cyber power, and the regional resistance network, move toward constructing an active and multilayered deterrence architecture to minimize the likelihood of renewed warfare.

:Keywords
Iran–Israel War, Futures Studies, Unstable Ceasefire, Scenario Planning, Security Order, Zero-Sum Game, Brecher Model


3_ مقدمه و بیان مسئله

در سال های اخیر، تقابل میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی از چارچوب نبردهای نیابتی و عملیات های پنهان اطلاعاتی عبور کرده و به مرحله ای از رویارویی مستقیم و آشکار نظامی وارد شده است؛ نقطه اوج این روند را می توان در جنگ دوازده روزه ای دانست که از سحرگاه جمعه ۲۳ خرداد تا صبح دوشنبه 2 تیر ۱۴۰۴ میان دو بازیگر اصلی این معادله شکل گرفت. این درگیری نه تنها به لحاظ شدت و گستره عملیات های نظامی بلکه از منظر پیامدهای ژئوپلیتیکی و امنیتی، به عنوان یکی از مهم ترین و بی سابقه ترین مواجهات منطقه ای در تاریخ نظم امنیتی خاورمیانه پس از انقلاب اسلامی قابل تحلیل است.

بررسی ماهیت این جنگ و روندهای منتهی به آتش بس پس از آن، نشان می دهد که نظم امنیتی منطقه ای در حال گذار به مرحله ای جدید و ناپایدار است؛ مرحله ای که می توان آن را «صلح مسلح» یا «ثبات شکننده» نامید زیرا آرامش کنونی نه محصول اراده مشترک بازیگران برای اجتناب از خشونت بلکه نتیجه برقراری موقتی موازنه هزینه-فایده و فشار بازیگران ثالث است. در چنین بستری، پرسش اصلی پژوهش حاضر آن است که آیا آتش بس کنونی حاصل از جنگ دوازده روزه، از ظرفیت پایداری برخوردار است یا آن که باید آن را صرفا وقفه ای در چرخه ای بلندمدت از تنش ها و خشونت های تصاعدی دانست؟

از منظر نظری، جنگ مذکور از منطق بازی با جمع صفر تبعیت می کند؛ به گونه ای که هر دستاورد یک بازیگر، به منزله تهدید مستقیم برای موجودیت و امنیت طرف مقابل تلقی می شود. افزون بر آن، این وضعیت را می توان بر اساس مدل بحران چارلز برچر در مرحله «تصاعد فعال» تحلیل کرد؛ مرحله ای که در آن ظرفیت بازگشت به درگیری نظامی تمام عیار بسیار بالا و احتمال مدیریت بحران بدون ابزارهای هوشمندانه راهبردی بسیار پایین است. با توجه به اینکه عوامل کلیدی مانند فقدان اعتماد راهبردی، نبود سازوکارهای کنترل بحران و شکست در بازدارندگی متقابل در منطقه استمرار دارند، خطر بازگشت مجدد به وضعیت جنگی نه تنها محتمل بلکه محتوم به نظر می رسد؛ مگر آنکه تغییراتی بنیادین در متغیرهای بازدارندگی، رفتار بازیگران کلیدی و توازن منطقه ای به وقوع بپیوندد.

در این چارچوب، هدف پژوهش حاضر، تحلیل پایداری آتش بس فعلی و ارزیابی سناریوهای محتمل آینده بر مبنای نظریه های علمی در روابط بین الملل است. این مطالعه در تلاش است تا با بهره گیری از ابزارهای آینده پژوهی، نظریه بازی ها و مدل بحران برچر، تصویری روشن از آینده تقابل ایران و رژیم صهیونیستی ترسیم کرده و راهکارهایی برای تقویت بازدارندگی فعال، کاهش احتمال بازگشت به جنگ و مدیریت هوشمند بحران ارائه دهد.


4_ چارچوب نظری

در تحلیل مسائل پیچیده و چندوجهی روابط بین الملل، به ویژه بحران ها و منازعات موجودیتی، بهره گیری از چارچوب های نظری جامع و ساختارمند امری حیاتی است. پژوهش حاضر برای تحلیل منازعه ایران و اسرائیل از دو رویکرد نظری اصلی بهره می برد: نظریه بازی ها (بازی با جمع صفر) و مدل تحلیل مراحل بحران برچر.

4_1 نظریه بازی ها و بازی با جمع صفر

در حوزه مطالعات راهبردی و تحلیل منازعات نظامی، نظریه بازی ها به عنوان یکی از ابزارهای تحلیلی کارآمد برای تبیین رفتارهای بازیگران در شرایط تعارض و بحران به شمار می رود. این نظریه که ریشه در ریاضیات کاربردی و اقتصاد دارد، در دهه های اخیر به طور گسترده ای در تحلیل تصمیم گیری در محیط های راهبردی به کار گرفته شده است. نظریه بازی ها، با تمرکز بر موقعیت هایی که در آن موفقیت هر کنشگر به انتخاب راهبردهای سایر بازیگران وابسته است، امکان مدلسازی وضعیت های تعارضی و انتخاب های بهینه را در سطوح مختلف تاکتیکی، عملیاتی و راهبردی فراهم می سازد.

مطالعه ی امامیان (۱۴۰۱) با مرور جامع بر کاربردهای نظریه بازی در صحنه نبرد، نشان می دهد که این چارچوب تحلیلی قادر است در سناریوهای متنوع از جمله نبردهای زمینی، دریایی، سایبری و جنگ های اطلاعاتی به کار گرفته شود. ویژگی بارز این رویکرد، توانایی آن در مدلسازی روابط تعاملی و تصمیم گیری متقابل میان بازیگران، به ویژه در شرایط بازی های با جمع صفر، است؛ جایی که منافع یکی از طرفین تنها با از دست رفتن منافع طرف مقابل محقق می شود (امامیان، ۱۴۰۱). همچنین نتایج این پژوهش حاکی از آن است که نظریه بازی ها، با افزایش دقت در پیش بینی رفتار طرف های درگیر و شبیه سازی نتایج احتمالی اقدامات، می تواند به بهبود کیفیت تصمیم گیری فرماندهان نظامی و مقامات راهبردی منجر گردد.

در زمینه منازعه ایران و اسرائیل، از منظر بازی با جمع صفر، هر اقدام تهاجمی یا تدافعی یکی از طرفین، مستقیما تهدیدی برای امنیت و موجودیت طرف دیگر محسوب می شود. از این رو، این نظریه امکان مدل سازی واکنش های متقابل و پیش بینی رفتار بازیگران را فراهم می کند که در مدیریت بحران و سیاست بازدارندگی اهمیت فراوان دارد.


4_2 مدل برچر برای تحلیل مراحل بحران

مدل برچر (برچر، ۱۳۹۰) به عنوان یکی از معتبرترین چارچوب ها برای تحلیل داینامیک بحران های بین المللی شناخته می شود. این مدل بحران را به مراحل مشخصی تقسیم می کند که از شکل گیری تنش ها تا مرحله فروکش یا تشدید جنگ را دربر می گیرد. تحلیل این مراحل، شناخت دقیق از تحولات و فرصت های دیپلماتیک برای مدیریت بحران را ممکن می سازد.

در مطالعه حاضر، با استفاده از مدل برچر، روند بحران موجودیتی میان ایران و اسرائیل از مرحله تنش اولیه تا مرحله امکان مواجهه نظامی بررسی می شود. این تحلیل مرحله ای، به درک بهتر نقاط بحرانی، رفتار متغیر بازیگران و تعیین بهترین استراتژی های پیشگیرانه و بازدارنده کمک می کند.


5_ پیشینه پژوهش

روابط ایران و اسرائیل و تاثیر آن بر مناسبات منطقه ای و بین المللی موضوعی است که طی چند دهه اخیر مورد توجه گسترده پژوهشگران علوم سیاسی و روابط بین الملل قرار گرفته است. موسوی فر (۱۳۹۵) با بررسی نقش اسرائیل در تداوم تیرگی روابط ایران و آمریکا نشان می دهد که مخالفت جمهوری اسلامی با اسرائیل و روند صلح خاورمیانه عامل اصلی تنش های مستمر میان تهران و واشنگتن بوده است (موسوی فر، ۱۳۹۵).

مومنی و رحیمی (۱۳۹۶) نیز از رویکرد سازه انگارانه به تقابل ایران و اسرائیل پرداخته اند و گسترش روابط سیاسی-امنیتی اسرائیل با جمهوری آذربایجان را به عنوان یکی از نتایج این تضاد هویتی و منافع متضاد تبیین کرده اند (مومنی و رحیمی، ۱۳۹۶).

برزگر (۱۳۹۹) به بررسی امکان رویارویی نظامی مستقیم میان ایران و اسرائیل پرداخته و با اتکا به نظریه موازنه وحشت استدلال می کند که به دلیل شرایط منطقه ای و ظرفیت های محدود، اسرائیل ترجیح می دهد از روش های غیرمستقیم مانند عملیات پنهانی و فشارهای سیاسی استفاده کند (برزگر، ۱۳۹۹).

همچنین برزگر و قاسمی (۱۳۹۲) با رویکرد ترکیبی سازه انگاری و نئورئالیسم، استراتژی تهدید وجودی اسرائیل علیه ایران را بررسی کرده و نتیجه گرفته اند که بزرگنمایی برنامه هسته ای ایران بیشتر ابزاری برای مهار و کنترل جمهوری اسلامی است (برزگر و قاسمی، ۱۳۹۲).

نورمحمدی و دارینی (۱۴۰۲) نیز با بهره گیری از نظریه موازنه فراگیر، راهبرد اسرائیل در برابر ایران را شامل ایجاد عمق استراتژیک، اتحاد با قدرت های بزرگ و حمایت از گروه های تجزیه طلب معرفی کرده اند (نورمحمدی و دارینی، ۱۴۰۲).

از منظر نظریه های روابط بین الملل، حاجی یوسفی (۱۳۸۲) تغییر رفتار سیاست خارجی ایران نسبت به اسرائیل را از واقع گرایی پیش از انقلاب به سازه انگاری پس از آن مرتبط می داند که نشانگر نقش هنجارها و هویت در سیاست خارجی جمهوری اسلامی است (حاجی یوسفی، ۱۳۸۲).

در عرصه بین المللی نیز موضوع جنگ سایبری میان ایران و رژیم صهیونیستی و پیامدهای آن مورد بررسی قرار گرفته که نشان دهنده پیچیدگی و گستردگی منازعه در حوزه های نوین امنیتی است (گروه زاویه، ۱۴۰۴).

مطالعات خارجی نیز به تحلیل راهبردهای ایران و اسرائیل پرداخته اند؛ به عنوان نمونه، Mens (2024) به بررسی استراتژی دفاع پیش دستانه ایران، بحران سیاسی اسرائیل و سردرگمی استراتژیک آمریکا می پردازد که این سه عامل بستر بحران کنونی در خاورمیانه را شکل داده اند (Mens, 2024). Celso (2024) نیز استراتژی جنگ نیابتی ایران و تاثیر آن بر تحولات منطقه ای را مورد تحلیل قرار داده است (Celso, 2024).

در نهایت، پژوهش های اخیر مانند مقاله Bahgat (2018) و گزارشChatham House (2025) به بررسی پیامدهای راهبردی و منطقه ای منازعه ایران و اسرائیل و احتمال تشدید درگیری ها پرداخته اند(Bahgat, 2018; Vakil, 2025).


6_ تحلیل ساختاری جنگ ۱۲ روزه ایران و رژیم صهیونیستی

در جریان منازعه ای کم سابقه که تنها طی دوازده روز، ابعاد متعددی از تقابل نظامی مستقیم میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی را آشکار ساخت، تحولات راهبردی نوینی در سطح معادلات امنیتی منطقه ای و فرامنطقه ای شکل گرفت. در این بخش، ساختار تحلیلی بحران مورد بررسی قرار می گیرد: از مراحل آغازین و بروز ناگهانی درگیری تا نحوه واکنش دو طرف، نوع تسلیحات به کاررفته، نقش مستقیم ایالات متحده در تداوم عملیات نظامی علیه ایران، پاسخ ایران با حمله به پایگاه العدید قطر و در نهایت، درگیری های اطلاعاتی، سایبری و رسانه ای که مکمل و موید منازعه نظامی بودند. پایان این بخش نیز به تحلیل نقاط قوت و ضعف تاکتیکی و راهبردی طرفین اختصاص یافته است.


6_1 مراحل شکل گیری و تشدید بحران

جنگ از نقطه ای آغاز شد که رژیم صهیونیستی با تکیه بر برتری اطلاعاتی و همکاری نزدیک با نهادهای امنیتی ایالات متحده و همچنین استفاده از جاسوسان داخلی در ایران، اقدام به هدف گیری برخی مراکز حساس ایران و ترور فرماندهان بلند پایه نظامی و حتی مردم غیرنظامی کرد؛ اقدامی که واکنش سریع، مستقیم و سازمان یافته تهران را به دنبال داشت. ایران با بهره گیری از ظرفیت های راهبردی خود در حوزه موشکی، پهپادی و همچنین جنگ سایبری، در همان ساعات نخستین به عمق استراتژیک اراضی اشغالی ضرباتی وارد کرد که بازدارندگی تبلیغ شده ی تل آویو را به شدت زیر سوال برد.

حملات ایران چندلایه، هوشمند و هم زمان بودند؛ موشک های بالستیک نقطه زن و پهپادهای انتحاری، از جهات مختلف و از مرزهای متفاوت از خلیج فارس گرفته تا محور شمالی به سوی زیرساخت های حیاتی در تل آویو، حیفا، عسقلان و صحرای نقب شلیک شدند. شدت، دقت و وسعت این حملات به حدی بود که سامانه های دفاعی اسرائیل، از جمله «گنبد آهنین» و «فلاخن داوود»، عملا فلج شدند و قابلیت رهگیری همه جانبه را از دست دادند.

در روز سوم، موشک های بالستیک ایران به پایگاه های حساس در نقب و حومه نیروگاه برق حیفا اصابت کردند. حملات سایبری هم زمان، موجب قطع برق در برخی نواحی کلیدی، مختل شدن سامانه های هشدار و فلج موقت فرماندهی میدانی شد. در این میان، به رغم پشتیبانی اطلاعاتی گسترده آمریکا، موساد و دیگر نهادهای امنیتی رژیم صهیونیستی ناتوان از پیش بینی ابعاد و مسیرهای حمله بودند.


6_2 نوع تسلیحات و ابزارهای به کاررفته

حجم و تنوع تسلیحات مورد استفاده ایران، نشان دهنده طراحی از پیش تعیین شده برای مقابله در سطح یک جنگ تمام عیار بود. موشک های نقطه زن، پهپادهای هجومی (از نوع شاهد و مهاجر)، کروزهای برد متوسط و حتی پرتاب های دریایی، در هماهنگی با جنگ سایبری و اختلال اطلاعاتی، موجب شدند سامانه های دفاعی لایه مند اسرائیل دچار ازکارافتادگی متوالی شوند.

در برابر این حملات، اسرائیل تلاش کرد از سامانه های رهگیر باقی مانده و کمک های فوری لجستیکی آمریکا استفاده کند. از روز چهارم به بعد، محموله های تسلیحاتی شامل موشک های «تامیر»، سامانه های ضددرون و تجهیزات جنگ الکترونیک، از پایگاه رامشتاین آلمان به اراضی اشغالی منتقل شدند. اما حتی با این پشتیبانی، ارتش اسرائیل نتوانست بر میدان نبرد تسلط یابد.


6_3 نقش آمریکا در عملیات و پاسخ ایران به پایگاه العدید

با تشدید ناتوانی نظامی اسرائیل، ایالات متحده برای نخستین بار در قالب عملیاتی مستقیم وارد جنگ شد. هواپیماهای نیروی هوایی آمریکا چند بار مراکز هسته ای ایران را هدف قرار دادند. این اقدام واکنش فوری تهران را به دنبال داشت؛ جمهوری اسلامی با حمله موشکی به پایگاه آمریکایی «العدید» در قطر، عملا مرز درگیری را از اسرائیل فراتر برد و ایالات متحده را نیز در جایگاه طرف مستقیم در جنگ قرار داد.

این تحول، نه تنها توازن تاکتیکی را تغییر داد بلکه نشانه ای از انتقال نبرد به حوزه ای گسترده تر و منطقه ای بود. محاسبات راهبردی آمریکا که مبتنی بر کنترل بحران و حفظ منافع خود از مسیر جنگ نیابتی بود در این مرحله ناکام ماند.


6_4 جنگ اطلاعاتی، سایبری و رسانه ای

یکی از مهم ترین ابعاد این نبرد، جدال در لایه های اطلاعاتی و سایبری بود. حملات سایبری ایران به سامانه های هشداردهنده، شبکه های برق و مخابراتی و زیرساخت های ارتباطی ارتش اسرائیل، به صورت هم زمان با حملات فیزیکی صورت گرفت و کارایی دفاعی اسرائیل را به شدت تضعیف کرد.

در جبهه جنگ روایت ها نیز، تصویر رژیم صهیونیستی در رسانه های بین المللی از موقعیت قربانی به مهاجم ناتوان تغییر یافت. کاریکاتورهایی که در رسانه های غربی منتشر شدند از جمله آنچه در نشریه لوموند به چاپ رسید این ادراک جهانی را تقویت کردند که اسرائیل بدون آمریکا توان تداوم نبرد را ندارد. به ویژه پس از درز گزارش هایی که نشان می داد بیش از ۷۰٪ عملیات رهگیری موشک های ایرانی با تکیه بر ماهواره های آمریکایی انجام شده، افسانه خودکفایی دفاعی اسرائیل عملا فرو ریخت.


6_5 تحلیل نقاط قوت و ضعف تاکتیکی و راهبردی طرفین

در پایان این نبرد ۱۲ روزه، مشخص شد که ایران از نظر طراحی عملیات، تنوع ابزارهای تهاجمی، بهره برداری از قابلیت های منطقه ای و توان روایت سازی رسانه ای، دست برتر را در میدان داشت. انسجام عملیات، غافلگیری تاکتیکی و تداوم هماهنگ حملات از محورهای مختلف، نشانه ای از بلوغ راهبردی ساختار نظامی ایران بود. در مقابل، اسرائیل که سال ها بر بازدارندگی مبتنی بر فناوری و حمایت اطلاعاتی تکیه داشت، به طور معناداری در برابر یک تهدید واقعی، ناتوان و پراکنده ظاهر شد.

وابستگی مطلق به پشتیبانی آمریکا، از مهم ترین ضعف های راهبردی رژیم صهیونیستی بود. علاوه بر این، آشفتگی فرماندهی می دانی، تحلیل سریع ذخایر دفاعی و ناتوانی در حفظ انسجام روایت رسانه ای، باعث شد تا اسرائیل در این نبرد نه تنها موقعیت نظامی بلکه وجهه بین المللی خود را نیز تا حد زیادی از دست بدهد.

از سوی دیگر، آمریکا نیز به رغم برتری تسلیحاتی، در مواجهه با تبعات یک جنگ فرسایشی در خاورمیانه، دچار تردیدهای محاسباتی شد. تحلیل های پنتاگون و مراکز راهبردی ازجمله RAND وCSIS، به روشنی هشدار دادند که ادامه درگیری، می تواند به تضعیف نظم امنیتی غرب محور در منطقه بینجامد. تهدید انسداد مسیرهای انرژی، فرار سرمایه از بازارهای اسرائیل و بحران در زنجیره تامین جهانی، از تبعات جدی تداوم جنگ قلمداد شد.

در مجموع، جنگ ۱۲ روزه، نقطه عطفی در دگرگونی ساختارهای سنتی قدرت در خاورمیانه به شمار می رود؛ ساختارهایی که با محوریت بازدارندگی اسرائیل و حضور کنترلی آمریکا تعریف شده بودند اما اکنون با چالش های عمیق تاکتیکی، اطلاعاتی و روانی مواجه اند.


7_ آینده پژوهی بازتولید منازعه: روندها و گسست ها

7_1 مقدمه نظری

بحران ۱۲ روزه ایران و رژیم صهیونیستی، نقطه عطفی در تغییرمعماری ژئوپلیتیکی منطقه به شمار می رود. این جنگ، صرفا یک برخورد نظامی کلاسیک نبود بلکه مطابق مولفه های نظریه بحران برچر، واجد ویژگی های یک بحران تمام عیار بین المللی بود: تهدید به ارزش های حیاتی دو بازیگر (بقاء، امنیت، بازدارندگی و مشروعیت)، زمان محدود برای تصمیم گیری و ناگزیر بودن از توسل به زور در شرایط ادراک شده بی گزینگی.

از منظر نظریه بازی ها، این جنگ را می توان نمونه ای از وضعیت «بازی مجموع صفر در شرایط نامتقارن» دانست؛ جایی که هر امتیاز یک طرف، لزوما به زیان طرف دیگر است و ابزارها شامل قدرت سخت، اطلاعات، فناوری و حمایت بین المللی به گونه ای نابرابر توزیع شده اند. تصمیم گیری ها نیز در یک ماتریس پرتنش انجام شده که هرگونه اشتباه، به خسارات برگشت ناپذیر راهبردی منجر می شد.

در این چارچوب، آینده منازعه از منظر روندها، نقاط گسست و سناریوهای محتمل قابل بررسی است.


7_2 روندهای راهبردی پس از آتش بس

تقویت بازدارندگی ایران در پی حملات گسترده اسرائیل به زیرساخت های هسته ای ایران و عملیات تروریستی علیه فرماندهان نظامی و دانشمندان، جمهوری اسلامی ایران نه تنها به حملات دقیق موشکی و پهپادی پاسخ داد بلکه با هدف تثبیت بازدارندگی، راهبرد حمله به پایگاه های آمریکا در منطقه از جمله پایگاه العدید قطر را عملیاتی کرد. این اقدام، پیام صریحی به ایالات متحده بود که در صورت تداوم درگیری، محیط راهبردی آن در کل خلیج فارس بی ثبات خواهد شد. این سطح از پاسخ، از نظر نظامی و روانی، نوعی بازدارندگی آفندی ایجاد کرده که موجب بازنگری جدی در ارزیابی هزینه-فایده اقدامات خصمانه آتی خواهد شد.

افزایش وابستگی رژیم صهیونیستی به آمریکا جنگ اخیر نشان داد که رژیم صهیونیستی به رغم داشتن سامانه های دفاعی پیشرفته، در برابر یک جنگ گسترده و هدفمند، آسیب پذیر است. شکست گنبد آهنین در رهگیری چندباره موشک های نقطه زن ایران، ناکارآمدی موساد در پیش بینی زمان حمله و تقاضای فوری برای کمک نظامی از آمریکا، نمایانگر فروپاشی افسانه خودکفایی امنیتی تل آویو بود. این وابستگی نه فقط در سطح تسلیحاتی بلکه در تامین اطلاعات، رهگیری ماهواره ای و حتی پشتیبانی لجستیکی نمایان شد.

شکنندگی داخلی اسرائیل و بحران مشروعیت حاکمیت جنگ موجب شکاف درونی در اراضی اشغالی شد؛ اعتراضات خیابانی، مهاجرت معکوس، فرار سرمایه و کاهش اعتماد عمومی به توان امنیتی دولت، نشانه هایی از افول مشروعیت و شکنندگی اجتماعی است. شکاف های درون ساختاری در رژیم صهیونیستی، در صورت بروز منازعه مجدد، می توانند از درون، قابلیت پایداری نظامی آن را تضعیف کنند.

فعال سازی محدود محور مقاومت برخلاف برخی انتظارات، تنها انصارالله یمن به طور عملیاتی و مستقیم در این جنگ درگیر شد و با حملات موشکی و پهپادی، فشار بر جبهه جنوبی اسرائیل را افزایش داد. سایر بازیگران محور مقاومت، همچون حزب الله لبنان، حشد الشعبی عراق و گروه های فلسطینی اگرچه حمایت سیاسی خود را اعلام کردند اما وارد میدان نظامی نشدند. این وضعیت اگرچه مشارکت منطقه ای در نبرد را محدود کرد اما سطح بازدارندگی ایران را با بهره گیری از توان ملی تثبیت نمود.


7_3 گسست های احتمالی در مسیر صلح

نفوذ اطلاعاتی و خرابکاری داخلی اسرائیل در روز نخست جنگ، با بهره گیری از عناصر نفوذی و شبکه جاسوسی خود در داخل ایران، اقدام به بمب گذاری، ترور فرماندهان ارشد و استفاده از ریزپرنده ها برای هدف گیری تاسیسات غیرنظامی در تهران و سایر شهرها کرد. ادامه این روند، حتی در شرایط پساآتش بس، می تواند مانند جرقه ای، مسیر بازگشت به جنگ را هموار کند.

حمله سایبری و نبرد دیجیتال با تضعیف ابزارهای سخت افزاری، طرفین به ویژه رژیم صهیونیستی ممکن است به جنگ سایبری با گستره وسیع تر متوسل شوند. حمله به سامانه های زیرساختی، انرژی، مالی یا کنترل شهری می تواند موجب بی ثباتی گسترده و برهم خوردن وضعیت شکننده صلح شود. ترور شخصیت های کلیدی ترور فرماندهان نظامی ایران در روز اول جنگ، به روشنی نشان داد که رژیم صهیونیستی از این ابزار به عنوان بخشی از راهبرد بازدارندگی پیش دستانه استفاده می کند. ترورهای هدفمند، هم چنان یکی از گسست های بالقوه برای بازتولید منازعه خواهد بود.


7_4 سناریوهای آینده نگر

7_4_1 سناریوی اول: بازگشت به جنگ مستقیم؛ در این مسیر، با شکست سازوکار آتش بس یا تحریک جدید از سوی اسرائیل، امکان حمله دوباره به تاسیسات حیاتی ایران (نظیر مراکز هسته ای یا فرماندهی نظامی) وجود دارد. واکنش ایران نیز می تواند به صورت پیش دستانه یا تلافی جویانه شکل بگیرد. در این سناریو، سطح تقابل دوباره به جنگ تمام عیار ارتقاء می یابد و منازعه وارد فاز بی بازگشت می شود.

7_4_2 سناریوی دوم: صلح مسلح و جنگ ترکیبی؛ در این حالت اگرچه طرفین وارد جنگ گسترده نمی شوند اما درگیری در قالب نبرد چندلایه اطلاعاتی، سایبری، عملیات روانی، ترور و جنگ نیابتی محدود ادامه می یابد. این سناریو، پویاترین و پرکاربردترین مسیر در کوتاه مدت خواهد بود و مبتنی بر توازن در فضای خاکستری است.

7_4_3 سناریوی سوم: مداخله بازیگر ثالث برای تثبیت آتش بس در این مسیر، قدرت های خارجی نظیر چین، روسیه یا سازمان ملل متحد ممکن است برای جلوگیری از گسترش منازعه وارد عمل شوند. پیشنهادهایی مانند استقرار ناظران بین المللی، مذاکرات منطقه ای یا تضمین متقابل برای توقف حملات می تواند به آتش بس پایدار منجر شود. البته موفقیت این سناریو منوط به پذیرش قواعد بازی توسط هر دو طرف و تضمین منافع ژئوپلیتیکی آن هاست.

بحران اخیر، یک جنگ کلاسیک نبود بلکه تقابل میان دو نظم بود: نظم امنیتی مقاومت محور در حال ظهور و نظم شکننده وابسته به غرب در حال فرسایش. آینده این بحران، به طور مستقیم به پویایی سناریوهای فوق، تصمیمات عقلانی یا هیجانی بازیگران و میزان حضور یا عدم مداخله قدرت های بزرگ بستگی دارد. در این میان، ایران با تثبیت بازدارندگی و شفاف سازی خطوط قرمز راهبردی، توانسته معادله جدیدی را بر محیط امنیتی منطقه تحمیل کند؛ معادله ای که مسیر آینده را نه براساس تبلیغات بلکه بر مبنای تناسب واقعی قدرت رقم خواهد زد.



8_ پیشنهادات راهبردی

بر پایه تحلیل های انجام شده، جنگ اخیر را نمی توان صرفا یک درگیری مقطعی یا واکنشی قلمداد کرد؛ بلکه این تقابل، بخشی از یک منازعه عمیق و وجودی میان جمهوری اسلامی ایران و رژیم صهیونیستی است که در لایه های مختلف نظامی، اطلاعاتی، هویتی و ژئوپلیتیکی شکل گرفته است. در چنین ساختاری، دستیابی به صلح پایدار با ابزار صرفا نظامی یا از طریق ترتیبات موقت دیپلماتیک ممکن نیست بلکه نیازمند بازتعریف قواعد بازی و تثبیت یک موازنه پایدار از قدرت در ابعاد مختلف است.

از همین منظر، جمهوری اسلامی ایران با ادراک صحیح از ماهیت منازعه، اقدام به بازتنظیم راهبردهای خود کرده است. از جمله اقدامات مهم ایران می توان به تعلیق همکاری های داوطلبانه با آژانس بین المللی انرژی اتمی اشاره کرد؛ تصمیمی که در واکنش به گزارش های جانبدارانه و ناصحیح رافائل گروسی، مدیرکل آژانس، اتخاذ شد. این گزارش ها که ماهیت صلح آمیز برنامه هسته ای ایران را نادیده گرفته و به گونه ای سیاسی به سود رژیم صهیونیستی تنظیم شده بودند، جایگاه آژانس را از یک نهاد فنی بی طرف به ابزاری در خدمت فشار سیاسی غرب و اسرائیل تنزل دادند. این تحول، نشان دهنده ضرورت بازتعریف تعاملات ایران با نهادهای بین المللی براساس اصل حفظ منافع ملی و تقویت استقلال راهبردی است.

با توجه به این شرایط، مهم ترین راهبردهای پیشنهادی برای جمهوری اسلامی ایران به منظور تثبیت بازدارندگی، کنترل بحران های آتی و تقویت جایگاه ژئوپلیتیکی در محیط پساجنگ عبارت اند از:


1. توسعه بازدارندگی ترکیبی

ایران باید بر اساس الگوی بازدارندگی چندلایه، ابزارهای خود را در سه بعد مکمل نظامی سخت (موشکی، پهپادی و ناوگان هوایی)، بازدارندگی سایبری و توان اطلاعاتی تهاجمی و ضدنفوذ توسعه دهد. ترکیب این مولفه ها می تواند تاثیر روانی و عملیاتی قابل توجهی در منصرف سازی دشمن از هرگونه اقدام خصمانه داشته باشد.

2. تعمیق پیوندهای محور مقاومت

در شرایطی که ایران بار اصلی جنگ را به تنهایی بر دوش کشید، لزوم هم افزایی عملیاتی، ایجاد فرماندهی مشترک اطلاعاتی-عملیاتی و پشتیبانی راهبردی متقابل میان ایران و گروه های مقاومت بیش از گذشته اهمیت یافته است. تعمیق همکاری ها می تواند هزینه مداخله دشمن را به طور تصاعدی افزایش دهد.

3. تقویت امنیت داخلی و خنثی سازی نفوذ اطلاعاتی

نفوذ عناصر اطلاعاتی دشمن و شبکه جاسوسی آن ها در داخل کشور، از عوامل کلیدی در هدف گیری های دقیق و ترور فرماندهان ایرانی بود. ارتقاء سطح امنیت داخلی، بازسازی ساختار ضدجاسوسی و نوسازی سامانه های شناسایی تهدیدات نرم و نیمه سخت، بخشی از اقدامات ضروری در این راستاست.

4. مدیریت فعال بحران و کانال های غیررسمی

در عین پایبندی به اصول مقاومت، حفظ خطوط ارتباطی پنهان و غیررسمی(backchannel diplomacy) برای مدیریت بحران های بالقوه، انتقال پیام های هشدار و جلوگیری از سوء برداشت های خطرناک، یک ضرورت در منازعات پیچیده است. تجربه جنگ اخیر نشان داد که نبود چنین کانال هایی می تواند منازعه را بی مهابا به سوی تشدید سوق دهد.

5. بهره گیری از ظرفیت های منطقه ای و بین المللی برای تضعیف مشروعیت رژیم صهیونیستی

در فضای پساجنگ، ایران می تواند از ابزارهای حقوقی، رسانه ای و دیپلماتیک برای افشای جنایات جنگی، استفاده از سلاح های ممنوعه و اهداف غیرنظامی توسط اسرائیل بهره بگیرد. استفاده فعال از سازمان هایی نظیر سازمان همکاری شانگهای، گروه بریکس، جنبش عدم تعهد و حتی شورای حقوق بشر سازمان ملل، می تواند به تقلیل جایگاه مشروعیت بین المللی اسرائیل کمک کند.


9_ نتیجه گیری نهایی

مناقشه ۱۲ روزه میان ایران و رژیم صهیونیستی نه صرفا یک نبرد نظامی بلکه تجلی تمام عیاری از یک منازعه وجودی بود؛ منازعه ای که در آن، بقای سیاسی، مشروعیت ایدئولوژیک و موقعیت ژئوپلیتیکی دو بازیگر اصلی به چالش کشیده شد. این جنگ کوتاه مدت اما پرتنش، به وضوح نشان داد که معادلات امنیتی در غرب آسیا دیگر تابعی از برتری نظامی صرف نیست بلکه بازی در سطوح پیچیده تری همچون میدان های اطلاعاتی، سایبری، شناختی و اقتصادی بازتعریف شده است.

ایران در این بحران، با استفاده از ابزارهای متنوع بازدارندگی – از حملات نقطه زن و عملیات سایبری گرفته تا پاسخ های غیرمنتظره در سطح منطقه ای – نشان داد که در عرصه راهبردی، به مرحله ای از بلوغ و انعطاف پذیری رسیده که در آن می تواند هزینه تحمیل تجاوز را به شدت بالا برده و دشمن را وارد یک بازی پیچیده چندسطحی کند. از منظر نظریه بحران برچر، ایران موفق شد از مرحله "افزایش تنش" عبور کرده و در مرحله "مدیریت تصمیم"، کنترل سناریو را به گونه ای به دست گیرد که طرف مقابل یعنی آمریکا و رژیم صهیونیستی، عملا درخواست آتش بس را مطرح کنند. این تغییر در موقعیت تصمیم گیری، یک پیروزی ژئوپلیتیکی نرم محسوب می شود، حتی اگر در سطح رسانه ای درگیر روایت های متعارض باشد.

از منظر نظریه بازی ها، کنش ایران را می توان نمونه ای از یک "بازی غیرهمکارانه بازدارندگی متقابل" در نظر گرفت. طرف ایرانی با انتخاب راهبرد "بازدارندگی فعال"، توانست هزینه اقدام طرف مقابل را تا سطحی بالا ببرد که ادامه بازی از منظر تل آویو و واشنگتن، به لحاظ عقلانیت راهبردی، غیراقتصادی و نامتوازن گردد. ایران با این کار، تعادل نش (Nash Equilibrium) جدیدی را تعریف کرد که در آن هرگونه اقدام نظامی از سوی رژیم صهیونیستی یا آمریکا احتمالا به ضرر آن ها تمام می شود.

با این حال، نباید فراموش کرد که پیروزی در منازعه وجودی، تنها در عرصه فیزیکی به دست نمی آید. پیروزی پایدار زمانی تحقق می یابد که سه سطح حیاتی قدرت یعنی انسجام درونی، برتری منطقه ای و مشروعیت بین المللی به صورت توامان تقویت شوند. انسجام داخلی در مواجهه با نفوذ اطلاعاتی و عملیات تروریستی دشمن، برتری منطقه ای از طریق تقویت محور مقاومت و تثبیت موقعیت در جغرافیای راهبردی و مشروعیت بین المللی با مدیریت هوشمند دیپلماسی و رسانه باید به شکل یکپارچه مورد توجه قرار گیرند.

در این چارچوب، راهبردهای آینده نگر ایران می بایست با تمرکز بر موارد زیر بازطراحی و تقویت شوند:

  1. ادغام بازدارندگی سخت و نرم در یک منظومه راهبردی ترکیبی؛ شامل هم افزایی میان ابزارهای نظامی، سایبری، اطلاعاتی و روانی.
  2. تثبیت پیوندهای افقی با بازیگران محور مقاومت و شبکه سازی امنیتی در غرب آسیا.
  3. طراحی سازوکارهای پیش هشدار اطلاعاتی برای مقابله با ترور، نفوذ و حملات دقیق ریزپرنده ها در عمق داخلی.
  4. افزایش قدرت مانور دیپلماتیک با کشورهای موازن ساز مانند چین، روسیه و برخی بلوک های شرقی برای مقابله با انزوای حقوقی یا تحریمی.
  5. بهره گیری فعال تر از ظرفیت سازمان های منطقه ای و بین المللی برای تقلیل مشروعیت رژیم صهیونیستی و افشای رفتارهای ناقض حقوق بین الملل آن.

در نهایت اگرچه جنگ ۱۲ روزه با آتش بس پایان یافت اما پویش های پنهان در لایه های ژرف تر نظام بین الملل و منطقه ای نشان می دهند که درگیری، صرفا از حالت سخت به اشکال نرم و ترکیبی انتقال یافته است. بنابراین ایران باید خود را نه برای پایان بحران بلکه برای ورود به مرحله جدیدی از منازعه با مشخصه های چندبعدی، بلندمدت و پیچیده آماده کند؛ مرحله ای که تنها با راهبرد کلان بازدارندگی فعال و آینده محور قابل مدیریت خواهد بود.


پی نوشت (منابع)

برزگر، ک. (۱۳۹۹). امکان سنجی رویارویی نظامی رژیم اسرائیل با ایران. فصلنامه گفتمان راهبردی فلسطین، ۲(۳)، ۶۵–۹۴.

https: //sid.ir/paper/524273/fa

برزگر، ک.، و قاسمی، م. (۱۳۹۲). استراتژی تهدید وجودی اسرائیل و امنیت ملی ایران. روابط خارجی، ۵(۱)، ۱۶۹–۱۹۷.

https://sid.ir/paper/167026/fa

حاجی یوسفی، ا. م. (۱۳۸۲). سیاست خارجی ایران در قبال اسرائیل از دید نظریه های روابط بین الملل. مطالعات خاورمیانه، ۲(۱).

https://sid.ir/paper/477297/fa

امامیان، س. (۱۴۰۱). کاربرد نظریه بازی ها در جنگ های نظامی. فصلنامه سیاست دفاعی، ۳۱(۱۱۸)، ۱۳۷–۱۶۶.

https: //www.sid.ir/paper/1076282/fa#downloadbottom

موسوی فر، ر. (۱۳۹۵). روابط ایران و آمریکا، مساله اسرائیل. سیاست - مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی، ۴۶(۲)، ۴۹۷–۵۱۴.

https://sid.ir/paper/110412/fa

مومنی، م. ر.، و رحیمی، ا. (۱۳۹۶). تقابل ایران و اسرائیل و تاثیر آن بر گسترش روابط سیاسی-امنیتی اسرائیل و جمهوری آذربایجان. مطالعات اوراسیای مرکزی، ۱۰(۲)، ۴۱۵–۴۳۱.

https://sid.ir/paper/151257/fa

نورمحمدی، م.، و دارینی، ع. ا. (۱۴۰۲). بررسی راهبرد موازنه فراگیر اسرائیل در برابر جمهوری اسلامی ایران. آفاق امنیت، ۱۶(۵۸)، ۱۶۱–۱۸۹.

برچر، م. (۱۳۹۰). بحران در سیاست جهان ۲: یافته ها و مطالعات موردی (حیدرعلی بلوجی، مترجم). تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.

گروه زاویه. (۱۴۰۴). جنگ سایبری ایران و رژیم صهیونیستی و پیامدهای جهانی آن. وبگاه اندیشکده ها.

http://iranthinktanks.com/the-cyber-war-between-iran-and-the-zionist-regime-and-its-global-consequences/


Bahgat, G. (2018). The brewing war between Iran and Israel: Strategic implications. Middle East Policy, 25(3) , 67–79. https://doi.org/10.1111/mepo.12362

Celso, A. (2024). Iran’s proxy war strategy. Orbis, 68(3) , 416–437. https://doi.org/10.1016/j.orbis.2024.02.008

Mens, J. (2024). Iran’s “forward defense,” Israel’s security dilemma, and American strategy. Orbis, 68(3) , 438–461. https://doi.org/10.1016/j.orbis.2024.03.002

[Author Unknown]. (2022). “A more feminine approach?” Rethinking how America deters a nuclear-capable Iran. Orbis, 66(4) , 509–525. https://doi.org/10.1016/j.orbis.2022.04.006

Vakil, S. (2025, June 25). Independent thinking: What does the Iran–Israel war mean for the region and the world?Chatham House.
https://www.chathamhouse.org/2025/06/independent-thinking-what-does-iran-israel-war-mean-region-and-world