چرا و چگونه مغز صمیمیت را با تهدید اشتباه می گیرد؟

8 تیر 1404 - خواندن 7 دقیقه - 33 بازدید

چرا و چگونه مغز صمیمیت را با تهدید اشتباه می گیرد؟

در PTSD، مغز دائما در حالت هشدار است و به دنبال نشانه های خطر است. این امر باعث می شود فرد به جای اینکه به روابط نزدیک به عنوان منبع امنیت نگاه کند، آنها را تهدیدی بالقوه ببیند.

افراد بسیاری در زندگی خود شرایطی را تجربه می کنند که در آن به جای احساس امنیت و عشق در روابط نزدیک، احساس تهدید و دفاعیت می کنند. این پاسخ غیرطبیعی مغز در قبال صمیمیت، یکی از نشانه های عمیق اختلالات عاطفی است که اغلب ریشه در تروماها یا ترس های دوران کودکی دارد. وقتی مغز فردی صمیمیت را با تهدید اشتباه می گیرد، واکنش های دفاعی نظیر فرار از رابطه، عدم اعتماد، ترس از اتصال عاطفی یا حتی خشم و حمله ظاهر می شود. این پدیده نه تنها بر روابط شخصی فرد تاثیر منفی می گذارد، بلکه نشانه ای از آسیب های عمیق در ساختار شناختی و هیجانی اوست.

در روابط زناشویی، احساس صمیمیت یکی از پایه های اصلی موفقیت است؛ با این حال، گاهی اوقات یکی از طرفین به اشتباه علائم صمیمیت را تهدیدواره تفسیر می کند. این اتفاق معمولا زمانی رخ می دهد که فرد به دلیل تجربیات گذشته، اضطراب فراق یا ناامنی های درونی، واکنش های غیرمنطقی نشان می دهد. مثلا وقتی یک همسر سعی می کند با حرف زدن صادقانه و بروز دادن احساسات، فاصله را کم کند، طرف مقابل ممکن است آن را تهاجمی یا قضاوتی ببیند و شروع به دفاع از خود کند.

این سوءتفاهم عموما ریشه در نحوه عملکرد مغز دارد. مغز انسان تمایل دارد تا در برابر تهدیدهای احتمالی واکنش نشان دهد و در برخی مواقع، حتی اظهار محبت را به عنوان حمله تلقی کند. این موضوع زمانی تشدید می شود که افراد الگوهای ارتباطی ناسالمی داشته باشند یا اینکه در گذشته آسیب های روانی دیده باشند. در نتیجه، به جای اینکه به سمت هم حرکت کنند، از هم فاصله می گیرند و این فاصله باعث تقویت دوراهی احساسی می شود.

برای حل این مشکل، آگاهی از این الگوی شناختی ضروری است. هر دو طرف باید یاد بگیرند که احساسات و رفتار یکدیگر را با تاب آوری و بدون قضاوت درک کنند. آموزش ارتباط غیرتهاجمی، گوش دادن فعال و همدلی می تواند به زوجین کمک کند تا صمیمیت را به درستی بشناسند و به جای مقابله با آن، آن را بپذیرند. این تغییر دیدگاه می تواند رابطه را از چرخه تهدید و دفاع به سمت رابطه ای سالم و پر از اعتماد سوق دهد.

مغز انسان طوری طراحی شده است که به دنبال ایمنی و اتصال اجتماعی باشد. لوب لیمبیک، به ویژه آمیگدال، نقش کلیدی در تشخیص خطر و واکنش به آن دارد. در شرایط طبیعی، این قسمت از مغز به ما کمک می کند تا از خطرات فیزیکی و اجتماعی دوری کنیم. اما در افرادی که سابقه تروما دارند، آمیگدال به طور اشتباه صمیمیت و اتصال عاطفی را به عنوان تهدید تفسیر می کند. این اتفاق باعث فعال شدن واکنش "جنگ یا گریز" در مقابل روابط عاشقانه یا دوستانه می شود. بنابراین، صمیمیت به جای ایجاد احساس امنیت، باعث افزایش استرس و اضطراب می گردد.

نشانه هایی که مغز صمیمیت را با تهدید اشتباه می گیرد شامل واکنش های بیش از حد به انتقاد، ترس از افشای واقعی خود، فرار از روابط عمیق، یا ایجاد دیوارهای دفاعی در مقابل دیگران است. این افراد ممکن است به محض اینکه احساس کنند به کسی نزدیک می شوند، ارتباط را قطع کنند یا رفتارهایی نشان دهند که طرف مقابل را فاصله بگیرد. این الگوها معمولا ناخودآگاه هستند و فرد متوجه علت واقعی آن نیست. همچنین، ممکن است افراد به دنبال صمیمیت باشند اما به محض رسیدن به آن، احساس ناراحتی کنند و از آن فرار کنند.

ترمای دوران کودکی نقش مهمی در شکل گیری این نوع واکنش مغزی دارد. کودکانی که در محیطی ناامن، ناپایدار یا پرخشم بزرگ شده اند، یاد می گیرند که صمیمیت با درد و خیانت همراه است. این تجربیات به مغز یاد می دهند که نزدیکی به دیگران خطرناک است. در نتیجه، مغز یک الگوی دفاعی ایجاد می کند که در بزرگسالی به صورت مقاومت در برابر صمیمیت ظاهر می شود. تروماهایی مثل سلب توجه والدین، سوءاستفاده عاطفی یا جسمی، یا فقدان امنیت وجودی، تمامی آنها می توانند باعث شوند مغز صمیمیت را با تهدید اشتباه بگیرد.

اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) یکی از وضعیت های روانشناختی است که مستقیما با این سوءتفاهم مغزی در برابر صمیمیت ارتباط دارد. در PTSD، مغز دائما در حالت هشدار است و به دنبال نشانه های خطر است. این امر باعث می شود فرد به جای اینکه به روابط نزدیک به عنوان منبع امنیت نگاه کند، آنها را تهدیدی بالقوه ببیند. افراد مبتلا به PTSD اغلب در روابط خود مشکلات عاطفی زیادی دارند، از جمله خشم بی سبب، اجتناب از تماس چشمی، یا ایجاد فواصل عاطفی. این واکنش ها نتیجه فعالیت بیش از حد سیستم عصبی سمپاتیک و ضعف در سیستم عصبی پاراسمپاتیک است.

وقتی مغز صمیمیت را با تهدید اشتباه می گیرد، فرد دچار مشکلات جدی در ایجاد و حفظ روابط معنادار می شود. این امر می تواند منجر به انزوا، افسردگی، اضطراب اجتماعی و حتی اعتیاد شود. در روابط زناشویی، این واکنش باعث می شود یکی از طرفین همواره در موقعیت دفاعی باشد و نتواند احساس عشق و امنیت کند. در محیط کار نیز ممکن است فرد به دلیل ترس از نزدیکی با همکاران، نتواند روابط موثری برقرار کند. این الگو در طول زمان به تضعیف هویت و اعتماد به نفس فرد منجر می شود.

بهبود این وضعیت نیازمند درک عمیق از تروماهای گذشته و کار با سیستم عصبی است. روش هایی مانند درمان EMDR، درمان شناختی-رفتاری (CBT)، درمان عاطفی-تمرکزی (EFT)، و همچنین مدیتیشن و یوگا می توانند به فرد کمک کنند تا مجددا به صمیمیت اعتماد کند. این درمان ها به فرد کمک می کنند تا احساس امنیت در داخل خود را بازیابی کند و مغزش را دوباره به صمیمیت به عنوان چیزی ایمن بشناسد. همچنین، وجود یک رابطه امن و حمایتی در حال حاضر می تواند نقش درمانی داشته باشد و به فرد کمک کند تا الگوهای قدیمی را تغییر دهد.
اینکه مغز صمیمیت را با تهدید اشتباه بگیرد، یک واکنش دفاعی ناخودآگاه است که ریشه در تروماهای گذشته، به ویژه در دوران کودکی دارد. این پدیده نتیجه فعالیت بیش از حد آمیگدال و ضعف در سیستم های عصبی تنظیم کننده استرس است. با وجود این، این وضعیت قابل درمان است و با آگاهی از خود، درمان روانی و توسعه مهارت های تنظیم هیجانی، فرد می تواند مجددا به صمیمیت ایمن دست پیدا کند. درک این مکانیسم های ذهنی به فرد کمک می کند تا از خودش ناراحت نشود و بفهمد که این واکنش ها حاصل ضعف نیستند، بلکه نشانه ای از آسیب های عمیقی هستند که می توانند بهبود یابند.