انرژی هسته ای به مثابه ابزار بازدارندگی و تثبیت نظم در گفتمان جمهوری اسلامی ایران
جهان امروز بیش از هر زمان دیگری در حال بازتعریف مفاهیم قدرت، امنیت و نظم است. قدرت دیگر صرفا در تانک و توپ خلاصه نمی شود، بلکه در فناوری، تصویرسازی رسانه ای، دیپلماسی عمومی و حتی حافظه تاریخی ملت ها نیز ریشه دارد. در این میانه، مقوله "فناوری هسته ای" و به ویژه توانمندی تسلیحاتی بالقوه، بدل به یکی از اصلی ترین شاخص های قدرت ملی در سطح جهان شده است. اما آنچه ایران را در جایگاهی متفاوت و قابل تحلیل می نشاند، نه صرفا توان فنی، بلکه «منطق اجتماعی و تمدنی» حاکم بر این مسیر است.
از منظر جامعه شناسی سیاسی، فناوری هسته ای جمهوری اسلامی ایران را نمی توان صرفا یک پروژه علمی یا تکنولوژیک دانست. این پروژه، حامل یک معنا، یک حافظه و یک پیام است؛ معنای استقلال، حافظه ی مقاومت و پیام بازدارندگی در برابر تجاوز. در دنیایی که "زور" گفتمان غالب است، ملتی که توان بازدارندگی نداشته باشد، ناگزیر یا بلعیده می شود، یا تحقیر. و جمهوری اسلامی ایران، ملتی نیست که تحقیر را بپذیرد یا هضم در نظام سلطه را قبول کند.
در واقع، بازدارندگی هسته ای در منطق انقلاب اسلامی، نه یک تاکتیک امنیتی، بلکه یک ابزار تمدنی است؛ ابزاری برای آنکه نه تنها کشور از خطر جنگ و تهاجم در امان بماند، بلکه بتواند ساختار جهانی مبتنی بر بی عدالتی را به چالش بکشد. ایران با آنکه فتوای تحریم ساخت و استفاده از سلاح اتمی را از رهبر خود دارد، اما این فتوای اخلاقی، هرگز به معنای انفعال راهبردی نیست. بلکه برعکس، جمهوری اسلامی در حال تبیین یک نوع جدید از قدرت است: قدرت مبتنی بر ظرفیت بالفعل، نه الزام بالفعل. قدرتی که نه برای نابود کردن بلکه برای متوقف ساختن نابودگری به کار گرفته می شود.
در نظریه های کلاسیک جامعه شناسی قدرت، ما با دو نوع قدرت مواجهیم: قدرت سلطه گر و قدرت بازدارنده. قدرت سلطه گر، تهاجمی است، میل به گسترش دارد و با سرکوب، ساختار می سازد. اما قدرت بازدارنده، دفاعی است، در نقطه ای می ایستد، و اعلام می کند: «تا این جا، نه بیشتر!» فناوری هسته ای جمهوری اسلامی، به ویژه اگر با توان تولید تسلیحات اتمی همراه باشد – ولو به صورت اعلام نشده و غیرعملیاتی – دقیقا در همین دسته دوم جای می گیرد. این قدرت، «مانع جنگ» است، نه عامل آن.
اگرچه رسانه های غربی تلاش کرده اند برنامه هسته ای ایران را به تصویر یک خطر جهانی تبدیل کنند، اما از زاویه ای جامعه شناختی، خطر واقعی نه در داشتن بمب، بلکه در نداشتن آن است. بسیاری از تحلیل گران مستقل اذعان دارند که نداشتن سلاح هسته ای، عامل اصلی تهاجم به عراق، لیبی، افغانستان و سوریه بود؛ کشورهایی که یا فاقد بازدارندگی بودند یا به موقع از آن صرف نظر کردند. در مقابل، کشورهایی چون کره شمالی، هند و حتی رژیم صهیونیستی، دقیقا به واسطه ی همین بازدارندگی، از شعله ور شدن آتش جنگ در امان مانده اند.
از دیدگاه نظریه پردازان علوم اجتماعی مانند پیر بوردیو، قدرت زمانی مشروعیت می یابد که به "سرمایه نمادین" تبدیل شود. سلاح هسته ای در ایران، اگر در چارچوبی اخلاقی، فرهنگی، و بومی تعریف شود – چنان که شده است – دقیقا چنین سرمایه ای می آفریند. سرمایه ای که نه تنها دشمن را بازمی دارد، بلکه هژمونی مقاومت را تثبیت می کند. سلاح اتمی، در منطق ایرانی شیعی، یک «قدرت خاموش» است: شمشیری که در نیام است، اما سایه اش مانع از تهاجم گرگ هاست.
از این رو، مسیر جمهوری اسلامی، نه الزما ساخت بمب، بلکه رسیدن به مرز دانایی، مهارت و آمادگی برای تولید آن است؛ مرزی که دشمن بفهمد اگر بخواهد تجاوز کند، پاسخ نه تنها نظامی، بلکه فکری، فناورانه و هستی شناختی خواهد بود. این مرز دانایی، آن گونه که شهید فریدون عباسی گفت، در خاک نیست؛ در ذهن انسان هاست. در مغز دانشمندان، در عزم مهندسان، در حافظه ی تاریخی ملت و در ایمان راسخ امت.
اگر از منظری وسیع تر به ماجرا بنگریم، جمهوری اسلامی در حال تعریف یک الگوی جدید از "اقتدار ملی" است؛ اقتداری که از نظرگاه علوم اجتماعی، متکی بر سه رکن است:
اول، اقتدار فرهنگی که از طریق مفاهیم دینی، مقاومت، و شهادت گسترش می یابد.
دوم، اقتدار تکنولوژیک که با فناوری هسته ای، پهپاد، و فناوری بومی نهادینه می شود.
و سوم، اقتدار سیاسی که با ایستادگی در برابر نظام سلطه و تشکیل جبهه مقاومت منطقه ای تجلی پیدا می کند.
برنامه هسته ای ایران، نه به معنای میل به تخریب، بلکه به معنای ظرفیت صیانت است. این برنامه، همچون قلعه ای است که بر شانه های تمدن ایستاده، نه بر پایه سلاح صرف. همان گونه که امام علی (ع) فرمود: «الحق لا یعرف بالرجال، اعرف الحق تعرف اهله» – بمب هسته ای ایران نیز اگر در خدمت حقیقت و صیانت از ملت باشد، دیگر بمب نیست، بلکه "حق" است. و این حق، اگر هوشمندانه، با حکمت، و به دور از انفعال پیش برده شود، نه تنها مانع جنگ خواهد بود، بلکه ممکن است بنیاد صلحی جدید و متوازن را در منطقه شکل دهد.
در پایان، باید گفت که برنامه هسته ای ایران – اگر با عمق اجتماعی، تحلیل معرفتی و نگاه تمدنی همراه باشد – می تواند به عامل بازدارندگی پایدار، اقتدار جهانی و صدور گفتمان نوین انقلاب اسلامی در سطح جهانی بدل گردد. سلاح، آنگاه که در خدمت صلح قرار گیرد، دیگر اسلحه نیست؛ سند عقلانیت است. و جمهوری اسلامی، بیش از هر زمان دیگری، در مسیر این عقلانیت گام برداشته است.