نظم نوین جهانی و هندسه حکمرانی مقاومت؛ قرائتی از افق جمهوری اسلامی بر اساس اندیشه شهید رئیسی
در جهانی که نظم مستقر آن به مرزهای بحران مشروعیت رسیده و شالوده های تمدنی غربی در حال ترک برداشتن است، تنها مللی می توانند نقش آفرینی کنند که از پشتوانه ای ریشه دار در عقلانیت، معنویت و اراده تاریخی برخوردار باشند. جمهوری اسلامی ایران یکی از معدود نظام هایی است که نه تنها خود را تحت تاثیر تحولات نظم جهانی نمی بیند، بلکه داعیه دار بازتعریف آن است. اما این داعیه، نه از سر هیجان سیاسی یا جاه طلبی ژئوپلیتیکی، بلکه از بطن هویتی زاده شده که ریشه در انقلاب اسلامی، مکتب عاشورا، و الگوی حکمرانی مصلحانه دارد.
در این زمینه، بازتاب اندیشه های شهید آیت الله سید ابراهیم رئیسی، حلقه ای کلیدی در تکامل گفتمان حکمرانی جمهوری اسلامی محسوب می شود. رئیسی، نه یک سیاست مدار صرف، که حامل یک منطق معرفتی در عرصه قدرت بود؛ منطقی که در آن، سیاست بدون خدمت، بی معناست، عدالت بدون عقلانیت، ناپایدار است، و حاکمیت بدون مردم، فاقد اصالت. او یک نسخه ی عملی از آنچه بود که سال ها در بیانات امام خمینی و رهبر معظم انقلاب بر آن تاکید می شد: حاکمیت اخلاق، خدمت بدون منت، و اقتدار بدون استکبار.
طرح حکمرانی جمهوری اسلامی در جهان آینده، بیش از آنکه متکی بر ابزارهای سخت باشد، متکی بر قدرت نرم افزاری است؛ نه به معنای فرهنگی رایج در گفتمان غرب، بلکه قدرت نرم در ساحت «اعتماد ملل». همان چیزی که ریشه در الناس علی دین ملوکهم دارد؛ اگر حاکمان اهل قسط و عدل باشند، ملت ها نیز مسیر فطرت را بازمی یابند. شهید رئیسی با تمام وجود به این اصل باور داشت که حکمرانی اسلامی باید تجلی گاه کرامت انسان باشد؛ نه صرفا در شعار، بلکه در عملکرد، در نظام اداری، در بودجه ریزی، و در عدالت افزایی.
در جهانی که دچار فرسایش سرمایه نمادین قدرت های غربی شده، جمهوری اسلامی با اتکا به سه سرمایه اصلی، امکان نقش آفرینی در نظم نوین را دارد: سرمایه ایمانی، سرمایه دانایی و سرمایه اجتماعی. این سه عنصر، به گونه ای در سیره و منش شهید رئیسی به توازن رسیده بود که او را نه یک رئیس دولت، بلکه به معنای دقیق کلمه، «عامل تمدنی» بدل کرده بود. مردی که از دادگاه انقلاب آمد، به میدان سیاست وارد شد، با مردم زیست، و در نهایت در تراز یک اندیشمند خدمت گزار، جهان را ترک کرد.
برنامه حکمرانی جمهوری اسلامی برای نظم آینده، باید بر چهار اصل بنیادین استوار شود؛ اصولی که در کلام و عملکرد شهید رئیسی متجلی بود:
۱. عدالت فراساختاری: عدالت، نه صرفا در توزیع ثروت یا احکام قضایی، بلکه در ساختار حکمرانی، در نحوه تصمیم سازی، در اولویت بندی سیاست ها و حتی در تعریف امنیت. در منطق شهید رئیسی، امنیت بدون عدالت، شکل دیگری از استبداد است. جمهوری اسلامی باید الگوی امنیت عدالت محور را در جهان تبیین کند؛ امنیتی که ریشه در رضایت مردم دارد، نه در تسلیحات.
۲. حکمرانی اخلاق محور: برخلاف الگوهای سکولار قدرت که اخلاق را از حکمرانی تفکیک کرده اند، در اندیشه رئیسی، اخلاق عنصر بنیادین مشروعیت بود. برنامه حکمرانی آینده ایران باید متکی بر نهادهایی باشد که اخلاق را نه تزئین، بلکه ستون اصلی مدیریت عمومی بدانند. اخلاق اداری، اخلاق رسانه ای، اخلاق اقتصادی و اخلاق سیاسی باید نظام مند شوند.
۳. حضور مردم به مثابه هسته نظام: برخلاف نظم جهانی فعلی که مردم در حاشیه اند، در نظام مطلوب رئیسی، مردم «پایه» قدرت اند. نه فقط در انتخابات، بلکه در تصمیم سازی، نظارت، شفافیت و مشارکت در توسعه. حکمرانی جمهوری اسلامی در جهان آینده، باید الگویی از «مردم سالاری الهی» ارائه دهد که در آن مردم نه فقط مخاطب سیاست بلکه مولف آن باشند.
۴. گسترش تمدن بیدار: تمدن سازی در اندیشه شهید رئیسی، محدود به قلمرو ملی نبود. او همواره از افق امت سخن می گفت. جمهوری اسلامی باید با ابزار رسانه، دیپلماسی عمومی، نهادهای علمی، هنر و دیپلماسی مقاومت، الگوی «تمدن بیدار اسلامی» را در برابر تمدن بحران زده غرب، توسعه دهد. این تمدن بیدار، نه بر طبل طمع، بلکه بر مدار توحید، عدل، و کرامت انسانی خواهد چرخید.
در چنین چارچوبی، نقش جمهوری اسلامی ایران در جهان آینده، نه یک کشور منطقه ای، بلکه یک کنشگر تمدنی است؛ کشوری که توانسته مقاومت را به عنوان عقلانیت، شهادت را به عنوان افتخار، و دیانت را به عنوان موتور توسعه بازتعریف کند. برخلاف گفتمان های بین المللی که از نظم نوین بر مبنای رقابت ابرقدرت ها سخن می گویند، جمهوری اسلامی باید نظم نوینی را پیشنهاد کند که در آن، «ملت ها» واحد اصلی تحلیل باشند، نه صرفا دولت ها.
شهید رئیسی این معنا را در عملکرد خود نشان داد: حضور در میان مردم، زیست ساده، ایستادگی در برابر تحریم، اولویت عدالت در بودجه و اصلاح رویه های فسادزا، همگی نشانه هایی از یک مدل بدیل حکمرانی بودند. حال، این مدل باید به گفتمان تبدیل شود. و از گفتمان، به الگو، و از الگو به ساختار.
در این مسیر، باید یک نکته را همواره در نظر داشت: برنامه حکمرانی جمهوری اسلامی برای نظم نوین، باید از مرز واکنش عبور کرده و به طراحی نظام مند برسد. ما نباید تنها در پاسخ به حمله، ترور، تحریم یا فتنه، سخن بگوییم؛ ما باید برنامه داشته باشیم، ساختار پیشنهاد دهیم، و حتی در برابر تمدن غرب، نسخه ای مستقل ارائه کنیم. این مسئولیتی است که خون شهدا، اندیشه امام و رهبری، و سلوک شهید رئیسی، بر دوش ما گذاشته است.
و در نهایت، جمهوری اسلامی ایران در جهان آینده، باید «نظامی متعهد» باشد؛ نظامی که نه درون گرا و منزوی، نه وابسته و واگذارنده، بلکه مستقل، موثر، و تمدن ساز است. این جمهوری اسلامی، همان است که دشمن از آن می ترسد، و مستضعفان به آن امید دارند. و این دقیقا همان راهی است که شهید رئیسی با خون خود مهر تایید بر آن زد.