استعدادهای متضاد؟ استعدادهای متضاد را چگونه باید تفسیر کرد.

30 اردیبهشت 1404 - خواندن 8 دقیقه - 114 بازدید



استعدادهای متضاد درون آدمی ؟ استعدادهای متضاد را چگونه باید تفسیر کرد !؟


در این باره ممکن است گفته شود : چنانکه صفات بسیار پلید و اخلاق کثیف و شرم آور نیز در انسان ها بروز میکند ، آیا می توان گفت : درون انسان دارای استعدادهای متضادی است ؟ با اینکه اگر آنچه که به عنوان استعداد در درون آدمی است ، واقعیتی داشت ، نمی بایست ضد آن نیز درون آدمی وجود داشته باشد ، مخصوصا با نظر به اینکه روان انسان یا سازمان شخصیت آدمی یک موضوع غیر قابل تجزیه است و نمی توان برای آن ، اجزائی را فرض کرد که هر یک بتواند استعدادی مخالف آن دیگری را دارا بوده باشد . می گوئیم : یکی از مشکلات مسائل مربوط به استعدادها همین است که مطرح شد . اولا این مطلب که در درون انسان تضادهایی وجود دارد ، برای هیچ کس قابل انکار و تردید نیست ، اگرچه نام آنها را استعدادی متضاد نگذاریم . 

اینکه انسانها هم می توانند پست تر از حیوانات درنده باشند و هم می توانند پا از فرشتگان فراتر گذارند ، برای هیچ کس ابهامی ندارد ، نهایت امر این است که این دو کیفیت متضاد چگونه باید تفسیر شود ؟ عده ای از استادان علوم انسانی امروزی وقتی به امثال این مسائل می رسند ، می گویند : ما را با فلسفه کاری نیست ! عده ای دیگر می گویند : ما علم می خوانیم و با متافیزیک کاری نداریم ! و هیچ توجه نمی کنند که برسی مسئله مزبور نه فلسفی است و نه متافیزیکی، بلکه همانگونه مسئله علمی است که برسی احساسات و عواطف متضاد که قطعا روانشناس و روانپزشک باید آن را انجام بدهند ، زیرا احساسات و عواطف واقعیت هایی هستند و بروز تضاد در میان آنها نیز واقعیتی است قابل تجربه نه ساخته ی ذهن انسانی است و نه امری است پشت پرده ی نمودهای طبیعت .

احساسات و عواطف و لذائذ و آلام با انواع بسیار گوناگونی که دارند ، همانگونه موادی برای تجربه قرار میگیرند که واقعیات فیزیکی و شیمیایی و گیاهان و غیره ، یعنی هر یک از دو دسته واقعیاتی هستند برای خود و مورد مشاهده و تجربه ما قرار می گیرند ، لذا برسی از هر دو گروه واقعیات محسوس با حواس طبیعی و آزمایشگاه ها و واقعیات دریافت شدنی که شکل و نمود فیزیکی ندارند ، علمی محض است . بنابراین چه علتی دارد که فقط کسانی حق داشته باشند که تضاد استعدادها را از دیدگاه فلسفی و متافیزیکی مطرح می نمایند !! پس ما در مقابل موضوعی قرار گرفته ایم که واقعیت آن را مانند واقعیت دیگر موجودات لمس می کنیم ، یعنی مشاهده می کنیم که آدمی چنانکه استعداد قاضی شدن دارد ، استعداد هنرمند شدن را نیز دارا می باشد ، همچنین در عین حال که دارای استعداد حق شناسی و عمل به حق است ، همچنان استعداد دارد که حق را قربانی هواهای حیوانی خود نماید و در باطل غوطه ور شود . پس به جای اینکه ما خود را از مقابل یک موضوع قابل برسی و تحقیق علمی بر کنار نمائیم ، باید آن را بپذیریم و مورد تفسیر و تحقیق قرار بدهیم . بنابراین ، می گوییم : استعدادهای متضاد چنان نیستند که در درون یک انسان به فعلیت کامل برسند ، یعنی انسان نمی تواند در عین حال که حق شناس و علاقه به عمل حق دارد ، انسانی باشد حق ناشناس و بر ضد حقیقت عمل نماید ، اگر چه در امتداد زمان با تغییر شرائط درونی هر یک از دو استعداد متضاد می تواند در درون یک انسان به فعلیت برسد ولی در یک زمان و شرایط واحد اجتماع آنها امکان ناپذیر است . حتما این نکته را هم باید مورد توجه قرار بدهیم که مقصود از استعدادهای متضاد دو نوع می باشد : 

نوع یکم : _ استعدادهای مثبت ، مانند استعداد احساسات خام و استعداد تعقل محض که البته اصطلاح متخالف در این مورد مناسب تر به نظر می رسد تموج احساسات مراعات هیچ اصل و قانونی جز علت بوجود آورنده خود را نمی نماید ، در صورتی که حرکت تعقل در مغز بدون پای بندی واحدی تعقل به اصل و قانون امکان پذیر نیست .

نوع دوم :_ استعداد به معنای بالقوه و امکان است یعنی فلان صفات و فلان رفتار می تواند در انسان بروز کند نه اینکه مستند به یک حقیقت موجود در درون انسان بوده باشد و این معنی برای استعداد در صفات پلید و رفتارهای زشت و صفات مستند به خود محوری و خود خواهی ها بکار می رود . بروز و نمود صفات پلید و رفتارهای زشت و کثیف ناشی از خنثی شدن و یا سرکوب گشتن استعدادهایی است که در وجود آدمی به ودیعت نهاده شده است نه اینکه در درون آدمی استعداد منفی وجود داشته باشد . خداوند عزیز هرگز حقیقت بد نیافریده است . این دو معنی را برای استعداد حتما باید در نظر داشته باشیم .

یکی از مسائل بسیار مهم مربوط به استعدادهای متخالف این است که این استعدادها را می توان پیشرفت مغز و روان آدمی هماهنگ و منسجم ساخت . مثلا در انسان مستعد احساسات خام ، می تواند در صورت اجتماع شرائط درونی و عوامل خارجی همان پدیده ها در درون انسان بروز نماید ، در صورتی که اگر تعقل تقویت شود و احساسات خام هم به خوبی ارزیابی گردد ، با تبدیل احساسات خام به احساسات تصعیدی هماهنگی آنها با تعقل کاملا بوجود می آید .

و اما نوع دوم از استعدادها که گفتیم به معنای بالقوه و امکان می باشد ، نمی توانند با همدیگر به فعلیت برسند ، چه رسد به اینکه هماهنگی پیدا کنند . به این معنی هنگامی که استعداد عدالت ورزی به جریان افتاد و در درون یک انسان به فعلیت رسید ، در همان وضع و حال صدور انحراف و ظلم و پلیدی با اینکه ممکن است ولی نمی تواند در آن حال که سطوح من در اشغال عدالت ورزی است به فعلیت برسد ، و چنانکه در آن مصرع آمده است : دیو چو بیرون رود فرشته درآید . پس هنگامی که یکی از استعدادهای متضاد، به معنای نوع دوم به فعلیت رسید و فعالیت ها و پدیده های درونی را در اختیار خود گرفت ، محال است که خواص ضد آن استعداد مثبت بروز کند ، اگرچه امکان هست که با عوض شدن شرائط و حالات ، خواص ضد استعداد مثبت به فعلیت برسند و بروز نمایند . به همین جهت است که مذهب و اخلاق اصرار شدید به محاسبه ی دائمی وضع درونی نموده و تعلیم و تربیت و تحریک به سوی رشد را در همه ی سالیان عمر ضروری می داند . تکرار دائمی اهدنا الصراط المستقیم در نمازها که در سوره ی حمد است ، برای گوشزد کردن همین امکان انحراف است که انسان باید در حال جدی ترین وضع روانی که نماز است در نظر داشته باشد و مصون ماندن از به فعلیت رسیدن انحراف را با خواندن آیه مزبور از خدا بخواهد . از مجموع مباحث می توانیم به این نتیجه برسیم که آنچه خداوند متعال در نهاد انسان بوجود آورده است ، استعدادهای مثبت و سازنده و مفید است ، حتی حیوانی ترین غرائز انسانی با نظر به ماهیت آن خیر و مفید است ، این انسان است که با خنثی کردن استعدادهای مثبت و سازنده اش ، آن غرائز را مورد سوء استفاده قرار می دهد . 


ترجمه و تفسیر نهج البلاغه جلد چهاردهم خطبه هشتاد و هفتم صفحه ۱۸۵ علامه محمد تقی جعفری .

سعید کیوان پور:شیرانی بیدآبادی