فاصله گیری از بستر اجتماعی و واقعیت های عینی در نظریه پردازی و آموزش

24 اردیبهشت 1404 - خواندن 3 دقیقه - 96 بازدید



فاصله گیری از بستر اجتماعی و واقعیت های عینی در نظریه پردازی و آموزش

یکی از مشکلات اساسی که در روند تحول و تغییرات اجتماعی و علمی با آن مواجه هستیم، آن است که در برخی از مواقع نظریات و مفاهیم انتزاعی به جای اینکه ابزاری برای حل مشکلات و ارتقاء آگاهی ها باشند، به عنوان ابزاری برای فرار از مسائل واقعی و ملموس استفاده می شوند. این مساله به ویژه در حوزه های آموزشی و نظری بسیار محسوس است. زمانی که از بستر اجتماعی و واقعیت های عینی فاصله می گیریم و به مفاهیم انتزاعی فرو می رویم، عملا کارکرد نظریه ها در فرآیند تحول و تغییرات اجتماعی از دست می رود.

در این وضعیت، نظریه پردازی تبدیل به امری پیچیده و گاهی بی معنی می شود که نه تنها به حل مشکلات و تسهیل تغییرات اجتماعی کمک نمی کند، بلکه به نوعی به انحراف از هدف اصلی تبدیل می شود. مفاهیم پیچیده و انتزاعی گاهی به جای آنکه به عنوان راهکارهای علمی برای تحلیل و حل مسائل اجتماعی و فردی در نظر گرفته شوند، به ابزاری برای دوری از مواجهه با مشکلات واقعی و تغییرات ملموس تبدیل می شوند.

این فرآیند ممکن است در ابتدا به عنوان یک تلاش برای تبیین دقیق تر مسائل به نظر برسد، اما در عمل، چیزی جز پیچیدگی های غیرضروری و دوری از حقیقت نخواهد بود. یکی از عواملی که موجب این انحراف می شود، تمایل به استفاده از زبان و مفاهیم پیچیده برای شبیه سازی دانش و درک علمی است، در حالی که در واقع این زبان نمی تواند پاسخگوی نیازهای واقعی افراد و جوامع باشد.

نظریه پردازی که به جای تاکید بر راه حل های عملی، بر پیچیدگی های بی فایده تمرکز کند، در نهایت به جای ایجاد تحول، به نوعی به بن بست علمی و اجتماعی می انجامد. این نوع نگاه به دانش و نظریه، نه تنها بار روانی و ذهنی برای جامعه ایجاد می کند، بلکه باعث می شود که افراد در مواجهه با چالش های عینی و ملموس زندگی اجتماعی احساس بی تفاوتی یا حتی عدم توانایی کنند.

بنابراین، در فرآیند آموزش و تحول اجتماعی، ضروری است که نظریه ها و مفاهیم علمی به گونه ای طراحی و ارائه شوند که نه تنها بر اساس واقعیت های اجتماعی و تجربیات عینی بنا شوند، بلکه بتوانند به طور مستقیم و ملموس به حل مشکلات اجتماعی و فردی کمک کنند.

در نهایت، به جای اینکه از نظریات پیچیده برای فرار از مواجهه با مسائل واقعی استفاده کنیم، باید تلاش کنیم تا این نظریات را به گونه ای پیاده سازی کنیم که گامی در جهت تسهیل فرآیندهای اجتماعی و انسانی باشد، نه اینکه آنها را به ابزاری برای پنهان سازی مشکلات تبدیل کنیم. این تحول در نگاه به نظریه ها و آموزش ها می تواند کلید دستیابی به تغییرات مثبت و معنادار در جوامع باشد.