تحلیل زبان شناختی غزلی از حافظ
تحلیل زبان شناختی غزلی از حافظ
فاطمه رنجبر
دکترای زبان و ادبیات فارسی ، دانشگاه سمنان. ایران
نقد زبان شناختی، برخاسته از آراء زبان شناسانی چون فردینان دو سوسور و نظریه پردازانی چون رولان بارت، بر آن است که 1 معنا در زبان از طریق تقابل ها ساخته می شود. 2 دال ها (واژه ها) تنها از طریق تفاوت با دیگر دال ها معنا می یابند. 3 زبان یک نظام قراردادی است؛ رابطه دال و مدلول (لفظ و معنا) دل بخواهیاست. در این جستار تحلیل زبان شناختی (linguistic critique) یا «نقد زبانی» غزل حافظ بر اساس دیدگاه های ساختارگرایی، نشانه شناسی، و نقش زبان در تولید معنا انجام می شود. در این تحلیل، تمرکز بر نقش زبان در شکل گیری معانی، تقابل های دوتایی، و نیز شیوه های دلالت و ساخت معنا از طریق بازی های زبانی است. در ادامه، یکی از غزل های حافظ را به صورت مختصر از منظر زبان شناختی بررسی می کنیم:
گر چه عرض هنر پیش یار بی ادبیست / زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست
پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن / بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست
در این چمن گل بی خار کس نچید آری / چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد / که کام بخشی او را بهانه بی سببیست
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط / مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر / که در نقاب زجاجی و پرده عنبیست
هزار عقل و ادب داشتم من ای خواجه / کنون که مست خرابم صلاح بی ادبیست
بیار می که چو حافظ هزارم استظهار / به گریه سحری و نیاز نیم شبیست
در این شعر با لایه های متعددی از زبان، زیبایی شناسی، فرهنگ، و ایدئولوژی روبه رو هستیم. از منظر زبان شناختی، می توان به نقش تقابل های دوتایی (Binary Oppositions) در این غزل اشاره کرد:
«هنر / بی ادبی: «عرض هنر پیش یار بی ادبی ست» → نشان دهنده تضاد میان بیان و خاموشی، و همچنین میان زیبایی و ادب.
پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست
«پری / دیو: «پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن» → ترکیب زیبایی و هیبت، نمود تضاد خیر و شر در یک پدیده.
«چراغ مصطفوی / شرار بولهب» : نماد نور پیامبری در برابر آتش دشمنی.
پری و دیو نماد زیبایی و زشتی یا معنویت و شهوت؛ این تقابل درون یک موجود قرار گرفته: «پری در رخ / دیو در کرشمه». حافظ با شکستن این دوگانه، نشان می دهد که زبان در بیان حقیقت زیبایی ناکارآمد است؛ آنچه دیده می شود ترکیبی از تقابل های متضاد است.
در این چمن گل بی خار کس نچید آری چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست
گل بی خار ایهام دارد. از سویی آرمان زیبایی بی نقص است، از سوی دیگر نشانه ای از محال بودن کمال در دنیا. چراغ مصطفوی / شرار بولهبی دلالت بر تضاد نور و ظلمت دارد، اما در کنار هم آمدنشان ایجاد ابهام معنایی می کند. یعنی چراغ حقیقت با آتش دشمنی در هم آمیخته است. در اینجا حافظ به زیبایی کارکرد زبان را در نشان دادن تناقضات هستی نشان می دهد: زبانی که می تواند همزمان دو معنای متضاد را در خود جای دهد.
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر که در نقاب زجاجی و پرده عنبیست
زجاجی / عنبی: واج آرایی با حرف «ز» و «ع» و ترکیب واژگان عربی/فارسی، که بار زبانی خاصی دارد. استفاده از کلمات عربی در کنار فارسی نوعی تضاد زبانی فرهنگی ایجاد می کند، که زبان شعر را به صحنه ای از درهم آمیزی نظام های زبانی مختلف تبدیل می کند. شعر حافظ سرشار از کوتاهی زبانی و چندمعنایی است. به عنوان مثال:
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست
«نیم جو» و «طاق خانقاه» → از تقابل ارزش گذاری دینی/عرفی و عرفانی بهره می برد. اینجا زبان حافظ نه توصیفی بلکه انتقادی و استعار ه ساز است. زبان صرفا ابزار انتقال معنا نیست، بلکه خود منبع تولید معنای چندلایه است. در نگاه زبان شناختی انتقادی (critical linguistics)، زبان شعر حافظ قدرت شکن است. اصطلاحاتی چون «بی ادبی»، «رباط»، «خانقاه»، و «بولهبی» در کنار مضامین شراب و مستی، ساختارهای رسمی قدرت دینی و عرفی را زیر سوال می برد. زبان حافظ زبان ایهام و تقابل است، نه گزارش و قطعیت. این باعث می شود که معنا در برابر اقتدار بسته و واحد مقاومت کند. در این بیت«پای خم و مصطبه ایوان» نماد میخانه، ساده زیستی، و حقیقت عرفانی شخصی است. در اینجا، زبان حافظ نهادهای رسمی (خانقاه، رباط) را بی ارزش می داند و با طنز، زبان را به ابزار نقض و انکار قدرت عرفی بدل می سازد. در حقیقت یکی از مفاهیم محوری در غزل حاضر، بهره گیری از تقابل های دوتایی (binary oppositions) است که ساختار اصلی شعر را شکل می دهد. تقابل هایی همچون هنر/بی ادبی، زبان/سکوت، پری/دیو، نور/ظلمت، حقیقت/ریا، و شراب/ریاضت همگی به گونه ای سامان یافته اند که شبکه ای از معناهای متضاد و در عین حال درهم تنیده ایجاد می کنند. حافظ در این غزل، زبان را عرصه ای برای نمایش و بازی با این تقابل ها قرار می دهد و از این راه، به پیچیدگی هستی شناسی و معرفت شناسی عرفانی اشاره می کند. زبان در اینجا نه صرفا بازتاب دهنده واقعیت، بلکه خالق جهان ذهنی و عرفانی شاعر است. در لایه نشانه شناختی، حافظ با استفاده از استعاره ها، ایهام ها و واژگان چندلایه، دلالت های معنایی متنوعی را فعال می سازد. تعبیراتی مانند «دهان پر از عربی»، «پری نهفته رخ»، «شرار بولهبی»، و «نقاب زجاجی» واجد معانی مستقیم و ضمنی اند که در بستر فرهنگی و بینامتنی شعر فارسی – به ویژه در نسبت با مفاهیم قرآنی، عرفانی، و دینی – بار معنایی ویژه ای می یابند. زبان حافظ در این غزل، واجد ظرفیت بالایی برای خوانش های تاویلی و چندسطحی است؛ زیرا هر واژه می تواند در سطحی استعاره ای، فرهنگی یا حتی روان شناختی خوانده شود.
از سوی دیگر، شعر با استفاده از امکانات زبانی همچون واج آرایی، موسیقی درونی، و ساختار نحوی خاص، موجب خلق نوعی زیبایی زبانی مستقل از معنا نیز می شود. توازن در وزن، ترکیب واژگان فارسی و عربی، و کاربرد واژه های پربار فرهنگی، شعر را از سطح صرف بیان عاطفه یا اندیشه فراتر می برد و به آن بعدی فرمال و زیبایی شناختی می بخشد. در واقع، زبان در این غزل حافظ صرفا ابزار انتقال اندیشه نیست، بلکه خودش موضوع تامل و تاثیرگذاری است.در نگاهی کلی، می توان گفت حافظ در این غزل زبان را به عرصه ای برای تقابل، بازی، و تردید بدل می سازد؛ زبانی که در آن معنا همواره سیال، چندلایه، و وابسته به بافت است. این نوع زبان، هم مقاومت در برابر نظام های تثبیت شده معنا (چه دینی، چه عرفی و ادبی) را در خود دارد، و هم توان خلق تجربه ای زیبایی شناسانه را برای خواننده مهیا می سازد. از این رو، تحلیل زبان شناختی این غزل نشان می دهد که چگونه حافظ با آگاهی زبانی بالا، شعر را به نظامی خودبسنده و در عین حال گشوده به تاویل های متکثر تبدیل می کند.