مسئله ولایت در فقه

15 اردیبهشت 1404 - خواندن 35 دقیقه - 49 بازدید

مسئله ولایت در فقه


نویسنده : مهدی سلمانی { دین پژوه }


قسمت اول


هر عقیده غیرفطری و غیرعقلایی وقتی بخواهد در جامعه پیاده شود بایست متوسل به جبر و زور و ظلم شود . چه مارکسیسم که دنبال جامعه بی طبقه است و چه حکومت بر مبنای ولایت فقیه که یک فرد را به مجرد دانش فقهی مقدم می دارد بر دیگران که در اداره امور تجربه علمی و عملی دارند ، هر دو غیرفطری و غیر عقلایی اند و هر دو به صورت طبیعی قابل اجرا در جامعه نیستند . هر دو خلاف طبیعت جامعه هستند و مانند سربالا رفتن آب فقط با جبر و زور پمپ ممکن است ادامه حیات دهند . اگر مارکسیسم میلیون ها انسان را قربانی کرد و نیم قرن شوروی و چین را معطل نمود ، همچنان که مارکسیسم چون خلاف طبیعت و روال فطری بود بالاخره رفت پس برای خودمان نیز درس آموز است پس ولایت فقیه به معنی حکومت فقیه ، نه دلیل عقلی دارد و نه دلیل شرعی و نه مقبول است نزد اکثریت فقهاء که ادامه به نظرات فقها و مجتهدین خواهم پرداخت . حکومت اسلامی حکومتی است عقلایی که به دنبال بهبود اوضاع فردی و اجتماعی جامعه در چارچوب اسلام علوی است ، نه اسلام اموی . قائلین به ولایت فقیه به معنای ضرورت حکومت فقیه بر جامعه ، از مهمترین دلائل ولایت فقیه ، را اطلاعات فقیه در خصوص اهم و مهم در مقام تزاحم بین احکام دانسته اند . عموم افعال بشر دارای تکلیفی از جانب شارع مقدس هستند در تزاحم بین این تکالیف ، فقیه میتواند تکلیف اهم را تشخیص دهد . آیت الله خمینی از این دلیل به عنوان دلیل عقلی و مهمترین دلیل بر تقدم فقیه بر دیگران در امر حکومت یاد کرده است . اما تزاحم چیست ؟ تزاحم بین دو تکلیف آنجا حاصل میشود که مکلف دو تکلیف دارد اما توان و قدرت و امکان انجام فقط یک تکلیف را در زمان خاص دارد . نمونه روشن آن تکلیف تطهیر مسجد و خواندن نماز است در آخر وقت . فرض کنید نماز را به آخر وقت وانهاده اید و الان ملتفت به نجس شدن مسجد شدید ، اگر مسجد را تطهیر کنید نماز قضا میشود و اگر نماز را مقدم بدارید ، وجوب فوری تطهیر مسجد عصیان شده خصوصا اگر نجاست به نحوی باشد که وهن و اهانت به مسجد باشد . در چنین موقعیتی فقیه با استفاده از معلومات فقهی خود ممکن است تشخیص دهد تکلیف اهم کدام است تا آن تکلیف مقدم داشته شود . اما نکته فراموش شده این است که مگر اهم و مهم در تکالیف حکومتی از قبیل مثال فوق است که فقیه به واسطه معلومات حاصل از مراجعه به منابع فقه ، مقدم داشته شود بر دیگران ؟ تزاحم در تکالیف ، در امر حکومت از قبیل تزاحم بین بردن آب از سرچشمه زاینده رود به یزد و یا اجازه دادن به ادامه جریان آب در زاینده رود است . از قبیل اهم و مهم کردن بین تامین عمق راهبردی با کمک تسلیحاتی به مبارزان یمنی است با تحمل تبعات تحریمی آن و یا وجوب تامین زندگی آبرومندانه برای مردم ایران که مستلزم رابطه تجاری و امکان صادرات و واردات و برداشته شدن تحریم هاست می باشد . اهم و مهم در مسائل و امور حکومتی فوق بیش از آنکه به فقه نیازمند باشد به روابط گسترده با مردم و خصوصیات فردی نظیر هوش اجتماعی و بردباری و تخصص های مختلف در علوم و خصوصا سابقه مدیریتی و کار و احاطه به اوضاع مملکت و دنیا دارد . با توجه به آنچه گفته شد دلیل دیگر ولایت فقیه نیز که تقریبا عمده فقهاء قائل به ولایت فقیه به آن استدلال میکنند مردود میشود و آن استدلال از طریق حسبه است . امور حسبه کدامند ؟ اموری که در زمان حضور امام معصوم ، ایشان متکفل آن هستند از قبیل سرپرستی یتیمی که ولی و سرپرستی ندارد را امور حسبه نامند . متکفل این امور ، در زمان غیبت معصوم ، ابتداء فقها هستند به عنوان قدر متیقن از کسانی که میدانیم خداوند رضایت به تکفل آنها نسبت به این امور دارد و سپس اگر فقیه نبود عدول مومنین و به همین صورت اولویت بندی می شود تا بالاخره کسی مال آن یتیم را سرپرستی کند ولو یک شخص فاسق که در حفظ آن مال خاص میتواند محل اعتماد شود . اخیرا اغلب فقهاء قائل به ولایت فقیه نظیر آیات مکارم شیرازی و مرحوم جواد تبریزی و.... با توجه به نپذیرفتن ادله عقلی و نقلی آیت الله خمینی بر ولایت فقیه به این دلیل برای وجوب تعیین فقیه برای حکومت بر مردم تمسک جسته اند . بدین صورت که حکومت در زمان معصوم وظیفه امام است و در زمان غیبت امام معصوم ، مجتهد عادل قدرمتیقن کسانی است که خداوند رضایت به تکفل این امر توسط آنها دارد و البته اگر فقیه حایز شرائط نبود به ترتیب اولویت ، دیگران چنین وظیفه ای می یابند اما دلیل مردود بودن این استدلال از آنچه گذشت واضح میگردد چون معلومات فقیه در عصر حاضر تناسبی با معلوماتی که مدیر مملکت باید داشته باشد ندارد تا اولویتی برای فقیه نسبت به یک مدیر کارکشته ایجاد نماید . در زمان حضور معصوم ، ایشان ممکن است به واسطه خصوصیات فردی شان نظیر عصمت اولویت داشته باشند برای حکومت نسبت به دیگران ، نه فقاهت به معنی علم اصول و فقه و رجال و امثال ذالک . لذا از آنجا که شیعه قیاس را باطل میداند . هرگاه از حکومت و ریاست معصوم بدون دلیل روشن ، حکومت و ریاست فقیه را نتیجه بگیریم قیاسی خفی مرتکب شده ایم که از تشبیه دومی به اولی نتیجه گیری شده است اگر چه به واسطه بردن مسئله به زیر مجموعه بحث حسبه این قیاس جلی و اشکار نیست . حکومت در عصر غیبت حق کسی است که بتواند استعداد های فرد و جامعه را بیش از دیگران به کمال برساند حالا چه فقیه باشد یا فقیه نباشد . نکته بعدی اینکه قید فقاهت برای حاکم ، بصورت طبیعی جامعه را از تصدی افراد واجد شرایط حکومت محروم می نماید چرا که روحانیون اغلب نه کارخانه ای اداره کرده اند و نه تجربه کار اقتصادی کلان و خرد دارند و نه... و به واسطه نقص در قانون اساسی در ماراتن تعیین حاکم ، مسابقه بین کسانی که به صورت نسبی واجد بیشترین شرائط اند برگزار نخواهد شد . هر روز که ناکارامدی سیستم مبتنی بر ولایت فقیه بیشتر خودنمایی میشود ، انسان به مداقه بیشتری در ادله ولایت فقیه ترغیب می گردد در همین راستا ادله های فوق را بیان کردم . حال از مهمترین ادله ای که مورد استدلال فقها برای اثبات ولایت فقیه ( به معنای رهبری جامعه ) قرار گرفته بحث حسبه است که در مطالب فوق مجددا مورد کنکاش قرار داده شد ، در جاهایی که متولی امری امام معصوم بوده و در زمان غیبت ، متولی خاصی معین نشده و نمی دانیم انجام آن کار از چه کسی پذیرفته است آن کار به قدر متیقن از کسانی حتما در نزد خدا پذیرفته است اگر کار به آنها واگذار شود واگذار میگردد به این کارها امور حسبه می گویند . یکی از مثال های آن گرفتن خمس و مصرف آن در موارد و محل هایش هست که فقهاء و مراجع تقلید به همین عنوان خمس را از مردم دریافت و به مصرف موارد آن می رسانند . اخیرا برخی مراجع تقلید با توجه به ناتمام بودن ادله ولایت فقیه ( رهبری فقیه در امور سیاسی جامعه ) خواسته اند از باب امور حسبه که تعریف آن گذشت بر ضرورت تکفل رهبری جامعه توسط فقیه و ولایت فقیه استدلال کنند حال آنکه در بحث رهبری سیاسی جامعه ، قدر متیقن کسانی که در زمان غیبت امام معصوم می توانند متکفل امر رهبری سیاسی جامعه شوند فقها نیستند بلکه فرد عادلی است که علم خاص و تجربه مربوط به اداره جامعه را حائز باشد حال آنکه فقه وذاصولی که روحانیون میخوانند هیچگونه معلوماتی برای شناخت موضوعات و دنیا در اختیار فقیه قرار نمی دهد در نتیجه اگر بپذیریم شرط رهبری ، فقاهت نیست دیگر مجلس خبرگان متشکل از مجتهدین که عموما زینت المجالس اند نه ناظر بر رهبری ، به انتفاء موضوع منتفی می شود چون کار مجتهدین شناخت مجتهد بود که چنانچه گذشت دلیلی بر شرطیت اجتهاد برای تکفل امر رهبری جامعه نداریم بلکه نیازمند مجلسی از افراد خبره برای شناخت فرد اصلح برای رهبری و نظارت حقیقی و واقعی بر عملکرد وی خواهیم بود . اغلب فقها و مشهور فقها میزان ولایت فقیه را در حد گرفتن خمس و توزیع آن می دانند . اسلام همانگونه که راه رفتن را به انسان یاد نمیدهد و ما راه رفتن اسلامی نداریم ، در باقی شئون زندگی که خود بشر مکلف است از عقلش استفاده کند و راهی برای حل معضلات خود پیدا کند هم اسلامی و غیر اسلامی نداریم ، این امور معقول و نامعقول دارد عقلایی و غیر عقلایی دارد ، نه اسلامی و غیر اسلامی و اگر به مثلا یک خرید و فروشی گفته شود وفق دین است به این معنی نیست که آن بیع فی المثل آموخته شده از دین است و فقها ابواب معاملات را امضایی می دانند یعنی ساخته و پخته عقل و عقلاست و نهایتا شرع گفته مثلا بیع ربوی نکنید یا با بچه نابالغ معامله مهم انجام ندهید در نتیجه این حواشی موجب نمی شود بیع اسلامی باشد بلکه بیع عقلایی ، احکام اسلام درش مراعات شده که عموما احکام در بحث روابط بین انسان ها که در اصطلاح فقهی به این احکام ، احکام معاملات اطلاق می شود ، ارشاد به حکم عقل و عقلا و امضایی است یعنی همان حکم عقلا را امضا کرده است غیر از انگشت شماری از احکام معاملات که تاسیسی است و بحث کیفیت معامله یا قرارداد با حاکم ، کیفیت برگزیدن و اینکه چه کسی باشد چه اختیاراتی داشته باشد و... همه در ابواب معاملات قرار دارد یعنی کار عقلت هست ، کار عقلاست و شرع ممکن است حاشیه ای داشته باشد . جمهوری یکی از انواع کیفیت های اداره جامعه است که اهل یک مملکت حسب سلیقه خود می توانند این کیفیت اداره جامعه را برگزینند .
در بحث عقد و قرارداد اجتماعی بین اداره کنندگان جامعه و مردم بنا به فتوای مشهور فقهاء یکی از حاشیه ها و شرایطی که شرع بر این عقد و قرارداد زده است لزوم فقیه بودن حاکم و رهبر نیست چنانچه که قبلا عرض کردم و ادامه هم عرض خواهم کرد خود امام خمینی و همه مراجع پیش نویس قانون اساسی را که مرحوم حسن حبیبی به دستور امام نوشته بود اسلامی یعنی منطبق با شرائط و احکام اسلام دانستند حال آنکه اصلا رهبر در آن نبود و ولی فقیه جایگاهی برایش تعریف نشده بود در نتیجه نظریه اشتباه و خطایی هست چنانچه مشهور فقهاء آنرا نپذیرفتند اما در عمل هم نشان داده موفقیتی در اداره بهینه جامعه نداشته لذا جا دارد از قانون اساسی برداشته شود ، با اینکه میدانیم قانون اساسی چون قانونی سخت است و تغییر در آن بسیار سخت است اما این لازم است که شرایطش فراهم شد قطعا به تغییر برخی اصول قانون اساسی پرداخت . این نکته هم بجاست که اثبات اینکه ائمه معصومین اگر در جامعه باشند حکومت حق آنهاست ربطی با ولایت فقیه ندارد و ائمه بخاطر فقاهتشان که آنهم علم لدنی است و از جنس علم فقها نیست به این جایگاه نرسیدند بلکه مجموعه ای از صفات آنها را به فرد برتر برای این جایگاه مبدل نموده است که خود ائمه هم تا مردم سراغشان نروند به سرپرستی نمی رسند چنانچه گفتیم حکومت از ابواب عقد و قرار داد است و دو طرف دارد و این مردم هستند که تا با افراد یا فردی برای اداره امور ، قرارداد نبندند حال یا بصورت با واسطه یا بی واسطه ، شخص مشروع نیست زمامداری اش چون قرار دادی اصلا بوجود نیامده است لذا حکومت جبری و زوری بدون خواست اکثریت مردم نه عقلایی است و نه شرعی و نه فقهی . به روایتی که کلام پیامبر (ص) دقت کنید ، حضرت علی (ع) در نامه ای به شیعیانش نقل می کند که پیامبر (ص) به وی فرمود : « و قد کان رسول االله عهد الی عهدا، فقال: یا بن ابیطالب لک ولاء امتی، فان ولوک فی عافیه و اجمعوا علیک بالرضا فقم بامرهم، و ان اختلفوا علیک فدعهم و ما هم فیه ». ( رسول الله به من عهد کرد : ولایت امت من از آن توست . اگر مردم بدون درگیری ولایت را به تو دادند و همه نیروها به آن راضی شدند امرشان را به پا دار و اگر اختلاف کردند آنان را رها ساز و به حال خود بگذار )
{ کشف المحجه لثمره المهجه ص۱۸۹ }
بی گمان شعار "جامعه بی طبقه توحیدی" با فقه سازگاری ندارد وقتی عباداتی مخصوص ثروتمندان است چون خمس و زکات و حج و امیرمومنان پس از خانه نشینی و در اثر کار و تلاش از ثروتمندان عرب میشود اگر چه در زندگی زهد می ورزد و یا شعار "جنگ تا رفع فتنه در عالم "هم نه معقول است نه مشروع چون انسان عاقل و فرهنگ دینی در بسیاری موارد برای حفظ جان و مال انسان ها ، آنها را ناگزیر از تقیه و مدارا می داند و نه جنگ . به همین دلیل شعار مرگ بر آمریکا که موجب بغض و کینه در دل مردم آمریکا و بر افروختن آتش کینه در دل فرعون عصر حاضر است نیز نه با عقل سازگار است و نه شرع که قبلا در مورد آن صحبت کردیم مگر امام کاظم (ع) با فرعون عصر خود از در تقیه و مدارا در نیامد و هارون الرشید خون ریز را امیرمومنان خطاب نکرد ؟! همچنین دیگر امامان شیعه ؟ فقه شیعه به شدت بر حفظ جان انسان ها و کیان تشیع پای می فشارد و رفتاری از سر دور اندیشی با جائران زمانه دارد و برخلاف فقه برخی فرق منحرف شیعه چون زیدیه که بر جنگ آشکار با ظالمان زمان و نفی تقیه پای می فشارند که البته امامان شیعه ، پیروان خود را از این فرقه ها برحذر می داشتند . اینکه بر اساس کدام قواعد فقهی آیت الله خمینی به یکباره با تایید تسخیر سفارت آمریکا که خود هم خلاف شرع و فقه و هم خلاف قوانین بین المللی بود ، جنگی اعلان نشده با آمریکا را آغاز نمود ، باید حامیان این سیاست توضیح دهند چون مقصر و باعث و بانی وضعیت کنونی همچون تحریم و... آنان هستند و باید پاسخگو باشند که متاسفانه نیستند . آیا ضعف قوای داخلی ما متاثر از همین رفتار بین الملل ما نیست ؟ اگر پس از پیروزی انقلاب به جای رفتن سراغ امریکا سراغ حل مشکلات داخلی و سر و سامان دادن به وضع مملکت رفته بودیم و در قبال ظلم های آمریکا در اقطار عالم ، به محکومیت های دیپلماتیک و هم افزایی با دول همراه در مجامع بسنده می کردیم یعنی همان سیاست ترکیه یا اندونزی ، الان آمریکا با یک قدرت اقتصادی منطقه ای مقتدر مواجه نبود ؟ شرع در تعیین مصداق و اینکه در تعامل با آمریکا پس از انقلاب ، جای تقیه بوده یا مبارزه علنی ، تابع عقل است به عبارت دیگر چهارچوب ها و احکام از جانب خداست اما تعیین مصادیق احکام کاملا بشری و برخاسته از عقل است . آیا پس از ۴۰ سال عقل حکم نمی کند نباید به آن سرعت و فارغ نشده از انقلاب اول سراغ انقلاب دوم می رفتیم ؟! امروز وظیفه چیست ؟! این مسیر که به تحلیل رفتن روز به روز قوای ما می انجامد آخرالامر جز شورش و تباهی و نابودی  را رقم نخواهد زد ، ممکن است گمان شود امام حسین (ع) بر مدار تقیه عمل ننمود حال آنکه گزارش های تاریخی حاکی از تحمیل دفاع بر سیدالشهداء است آنجا که در مقابل سپاه حر و بعد تر عمرسعد خواستار بازگشت شدند از مسیری که امده بودند اما پذیرفته نشد پس اینکه میگویند مستندی ندارد . در اینکه آمریکا جنایاتی کرده است تردیدی ندارم اما اگر دلیل مذاکره نکردن ، جنایتکار بودن باشد ، پس شما با روسیه و چین هم نباید مذاکره کنید زیرا بیشترین جنایات را روسیه بر علیه ما کرده است . از نظر بنده بین آمریکا ، چین ، روسیه و انگلیس هیچ تفاوتی نیست و اگر کسی لطمه ای به استقلال ما زده باشد روسیه از همه بیشتر زده است . چرا برای روسیه ای که بیشترین ضربه های ممکن طول تاریخ رو به ایران زده رگ گردن تان کلفت نمی شود ؟ رژیم کودک کش اسرائیل چه تفاوتی با رژیم متجاوز و کودک کش روسیه دارد ؟ چرا وقتی چین ما را به مذاکره بر سر جزایر فرا می خواند ما مقابله به مثل نمی کنیم در خصوص تایوان ؟ اسرائیل را به رسمیت نمیشناسید چون ۷۵ سال پیش طی معاهداتی ظالمانه قسمت هایی از فلسطین را اشغال کرده است تا به امروزه قبول اما چرا روسیه ای که ۱۹۰ سال پیش طی معاهداتی ظالمانه تر بخش های زیادی از ایران را اشغال و ضمیمه خاک خود کرده را نه تنها به رسمیت میشناسید بلکه مریدش هم هستید ؟ عشق یکطرفه طرفه آیا پایدار است ؟ نسل کشی ۱۲ میلیون مسلمان ایویغور توسط حکومت چین که بیشتر از جمعیت کل فلسطین و لبنان است را چرا نادیده میگیرید ؟ و سوگوار مظلومیت مسلمانان غزه هستید ! احیانا نظری هم در مورد این ظلم روسها به مسلمانان قره باغ ندارید ؟ پس ببینید آمریکا با ۲۰۰ کشور رابطه دارد پس با هم میتواند رابطه داشته باشد پس بحث جنایت نیست بلکه بحث منفعت کاسبان تحریم است . به قول آقای دکتر مطهر نیا که گفت اگر FATF پذیرفته شود ، شفاف بیان میکند که چقدر خوردید و بردید و به نام مبارزه با آمریکا تمام کردید . از مسئله اصلی فاصله نگیریم پس ببینید بسیاری از متدینین و حتی مراجع تقلید به حکومت دینی در عصر غیبت به شکل ایران امروز هیچ اعتقادی ندارند از جمله آقایان شیخ طوسی ، علامه حلی ، صاحب جواهر ، شیخ انصاری ، آخوند خراسانی ، آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی ( موسس حوزه قم ) ، آیت الله غروی اصفهانی ( کمپانی ) ، آیت الله خویی ، آیت الله شریعتمداری ، آیت الله سیدمحسن حکیم ، آیت الله سید احمد خوانساری ، آیت الله سیستانی ، آیت الله صالحی نجف آبادی ، آیت الله بهجت ، فحرالمحققین حلی ، آیت الله میرزا جواد تبریزی ، آیت الله سید محمد سعید حکیم ، آیت الله صادقی تهرانی ، آیت الله سنجری اراکی ، آیت الله شهاب الدین حائری شیرازی و ... اما دوستان ولایی که معتقد به ولایت فقیه در عصر غیبت که نه عقلی است و نه فقهی و دم از ترویج اندیشه مرحوم مصباح یزدی می زنند بدانند آقایان سید محمد خاتمی ، حسن روحانی و مسعود پزشکیان از ولی فقیه مورد علاقه یتان حکم تنفیذ دارند . حداقل از توهین و فحش به این افراد خودداری کنید و خود زنی نکنید و طبق سخن مرحوم مصباح یزدی « ارزش ولی فقیه از طرف امام زمان و خداست وقتی رئیس جمهور از طرف ولی فقیه نصب شد. پرتو قداستی که ولی دارد بر او هم میتابد زمانی که از نایب امام زمان حکمش را گرفت اطاعت از رئیس جمهور میشود اطاعت از خدا هم چنین است در مجلس و سایر چیزها ». حال باید از آقای پزشکیان به حکم خدا اطاعت کنید . خطای بزرگ جمهوری اسلامی این بود که اوایل دهه ۷۰ برای مقابله با سکولارها و اصلاح طلبان طیفی را تربیت کرد که حالا روبرویش ایستاده اند و از او سهم شان را از قدرت طلب میکنند ، طیفی که ذیل نگاه مرحوم مصباح با میان داری موسسه امام خمینی آرام آرام از مساجد و دانشگاه ها به عرصه سیاسی راه یافتند . مرحوم مصباح از بهترین فلسفه دان های معاصر در فلسفه اسلامی بودند اما متاسفانه اندیشه سیاسی ایشان خالی از وجوه عقلانیت و خردورزی صرف و بیشتر متکی بر فقه و اخباریگری و سیاست زدگی بود . شهید بهشتی خطاب به مرحوم مصباح می گوید که : « آقای مصباح یزدی بنده به عنوان یک صاحب نظر میگویم که این رفتار شما خطرناک است . من مکرر به شما گفته ام مدرسه ای که بخواهد یک مشت انسان لجوج ، پرخاشگر بیجا و متعصب تربیت کند نتوانند با هم دو کلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد ؟ در این صورت چه خدمتی به اسلام و به حق کرده اند ؟ به چه انگیزه ای ؟ من میگویم شرط اول خدمت در مدرسه این است که انسان منصف ، اسلام انصاف آور تشیع انصاف آور در مدرسه یاد بگیرد . برخورد باید منصفانه منطقی ، آرام متین ، روشنگر امکان فکر گسترده دادن باشد . تحجر ، تعصب ، جمود و مطالب را زود در چارچوب های محدود آوردن و تاختن هرگز نمی تواند آهنگ تربیت مدرسه باشد اگر هست بنده از این مدرسه نیستم ».
نکته بعدی این است که امام زمان (عج) نائب ندارد . نائب یعنی جانشین . امام زمان ( عج ) طبق منابع و روایات معتبر فقهی که همشو جمع آوری و پژوهش کردم هیچ نائبی نداشته و ندارد و نخواهد داشت تا زمانی که خود ظهور کند بلکه دارای سفرا اربعه بوده اند . تعابیر "نواب اربعه" و "نائب امام زمان" غلط های مصطلح هستند . ما یک روایت نداریم که امام زمان کسی را نائب خود معرفی کرده باشند . امام زمان (عج) خطاب به آخرین سفیر خود علی بن محمد سمری هشدار داد کسی ادعای دیدن من را داشت در دوره غیبت کبری تکذیب کنید : « وسیاتی من شیعتی من یدعی المشاهده الا فمن ادعی المشاهده قبل خروج السفیانی والصیحه فهو کذاب مفتر ... » ( چه بسا افرادی از شیعیان ادعا کنند که مرا مشاهده نموده اند، آگاه باشید هر کس قبل از خروج سفیان و صیحه آسمانی، چنین ادعایی کند دروغگو و افترا زننده است... )

{ الاحتجاج ، ج 2، ص 478 }
{ کمال الدین ، ج 2 ، ص 516 }
{ حدیث 44 الغیبه ، ص 395 }
{ حدیث 365 ، بحارالانوار ج 51 ، ص 360 و... }

کسانی که با چند تا روایت ضعیف و چهار تا مغالطه ی پریشان ، ولایت فقیه را ولایت امام معصوم می پندارند هم در دین بدعت آورده اند و هم خرده اعتقاد باقی مانده ی مردم به حکومت عدل مهدوی و حتی وجود ایشان را بر باد میدهند . این تفکر غالیانه جز توهم و خسران چه چیزی برای ما آورده است پس بدعت های فقهی و کلامی غالیان و جهال که بیشترین آسیب را به دین و دنیای مردم زده اند دیگر خریداری ندارد . مطالعه ی تاریخ قرون وسطی و نظریه ی منسوخ ولایت مطلقه پاپ بسیار درس آموز است . یکی از جملات بسیار زیبای شهید باهنر که در گفت و گویی گفتند این بود که امامت بدون رضایت مردم درست و مشروع نیست ». یعنی مردم نخواهند باید بروید ، حتی اگر معصوم باشد ! سندیت اینها روایات معتبر فقهی است و کسانی متوجه می شوند که مانند ما چندین سال دروس فقهی خواندند و مجتهد هستند . در رابطه با برخی از مستحبات ۳۰ تا روایت داریم مثلا درباره اینکه دو رکعت نماز مستحبی قبل یا بعد از نماز صبح باید انجام بشود ، ما سی و دو روایت داریم اما درباره مسئله ولایت فقیه و مطلقه که سرنوشت شیعه به آن وابسته است حتی یک روایت هم نیامده است و این شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه را قبول ندارم چون شرعی نیست کما اینکه رهبری هم قبول ندارند و به صراحت در سخنرانی خود در موضوع اعتراض علما بیان کردند . همه میدانند که مسئله ولایت فقیه از قدیم الایام(گذشته) تا حالا مورد اختلاف بوده است و بسیاری از علماء نیز آن را قبول ندارند مثلا کتاب ولایت فقیه آیت الله خمینی را نزد آقای بهجت بردند و ایشون گفتند تمامی استدلال هایی که برای اثبات ولایت فقیه آمده ضعیف است و دلیل شرعی ندارد . رهبری زمانی که رییس جمهور بودند یک سخنرانی در خطبه هایشان بود که فرمودند : ولایت فقیه فقط در چهارچوب احکام شرع است ، چه احکام اولیه و چه احکام ثانویه ، احکام اولیه مثلا حج انجام شود . احکام ثانویه یعنی اگر جایی اضطرار پیش آمد آن را می شود کنار گذاشت و از احکام اولیه ادول کرد . امام خمینی روز بعد از این سخنرانی ، بیانیه دادند که این حرف غلط است و بدون اضطرار و مصلحت هم می تواند احکام را تعطیل کند . این می شود ولایت مطلقه فقیه . دلیل عقلی ولایت فقیه این است که چون در دوران غیبت امام نیست اگر تکلیف حکومت مشخص نباشد هرج و مرج می شود پس باید از یک درجه پایین تر از امام که فقیه است استفاده کرد اما این دلیل به نظر بنده صحیح نیست چون برای مثال اگر برای تدریس مقطع دکترا در رشته ای استاد نداریم دلیل نمی شود که از دانشجویان مقطع لیسانس به عنوان استاد استفاده کنیم چون برند دانشگاه را با این کار خراب می کنیم در اینجا هم برند دین خراب می شود که متاسفانه عده زیادی دین را به خاطر دروغگویی و ریاکاری و عدم توجه به خواست مردم کنار گذاشتند چرا چون حکومت به نام دین است و تمامی این کار ها به نام دین هم نوشته می شود . پیش نویس قانون اساسی را که عرض کردم ببینید که دستور امام و مرحوم حبیبی و با مشورت تعدادی از حقوقدانان از جمله آقای دکتر کاتوزیان و... این پیش نویس را قبل از انقلاب شروع کردند به طراحی تا بعد از انقلاب ، در این پیش نویس اثری از ولایت فقیه نیست ، اثری از ولایت مطلقه نیست . حالا وقتی بحث قانون اساسی مطرح می شود ، روزنامه های اوایل انقلاب را ببینید ، اولین نفر خود امام خمینی می گوید این پیش نویس قانون اساسی اسلامی است . شهید بهشتی می گوید اسلامی است و همه مراجع تقلید می گویند اسلامی است . اینجا آقای مهندس بازرگان می گوید آقا ما به مردم وعده دادیم مجلس موسسات و باید این قانون اساسی را مردم نماینده بفرستند و خلاصه بنویسیم که مجلس موسسات می شود مجلس خبرگان ، در خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی اگر دقت کرده باشید به آقای بازرگان میگوید من با این شور انقلابی ای که می بینم نگرانم عده ای به اصطلاح متحجر رای نهایی بدهند و صلاحیت ندارند برای نمایندگی که قانون اساسی بنویسند . و این شور انقلابی بود زمان اول انقلاب با بی حجاب ها حمله می کردند که امام گفتند حرام است و از آن جلوگیری شد ، آقای بازرگان فرد خیلی قابل احترامی است اما اینجا یک خطای فاحشی دارند ولی در زمان تسخیر سفارت آمریکا که مخالفت میکند حذف میشود ، بعد که نوشته میشود این قانون ، از آن ولایت فقیه در می آید ، پس ببینید ما میتونیم کشوری اسلامی باشیم و قانون اساسی اسلامی باشد ولی عبارت ولایت فقیه نداشته باشد مثل پیش نویس قانون اساسی که همه گفتند اسلامی است .

در تغییرات قانون اساسی سال ۶۸ ، ولایت مطلقه وارد قانون می شود و در مواردی قرار می گیرد که لایتغر است که نه عقلی است و نه شرعی . سال ۴۲ مرحوم مهندس بازرگان در دادگاه گفتند ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما سخن می گوییم و حرف شان شنیده نشد و متاسفانه شد آنچه که نباید می شد . آقای بازرگان درست گفته بودند که مردم خسر الدنیا و الاخره شدند ... بسیاری از اندیشمندان و مردم و بنده هم معتقدم راه حل مشخص است : ۱. تغییر قانون اساسی و حذف جایگاه مادام العمر غیر پاسخگو ۲. نظارت همگانی بر تمام ارکان حکومت ۳. تفکیک قوا و پاسخگو کردن آنها ۴. تصمیمات کلان بر اساس منافع ملی واقعی ۵. انتخابات آزاد و دمکراسی واقعی ۶. بازگرداندن نظامیان به پادگان ها ۷. حذف اقتصاد دولتی و رانتی .

هر وقت دیدید در جامعه ای به خواست مردم اهمیت داده نمیشود ، فرهنگ آن جامعه ، فرهنگ فرمان است ، نه فرهنگ قانون . روزنامه های اوایل انقلاب را ببینید امام خمینی فرمود : تعرض به زنان بی حجاب ، برای مسلمانان حرام است . اطلاعیه دادستان تهران و کل انقلاب هم در ادامه سخنان آقای خمینی گفتند آن افراد مزاحم به شدت مجازات خواهند شد و وقتی آیت الله طالقانی گفتند در مورد حجاب ، اجبار در کار نیست بلافاصله وقتی امام خمینی آن حرف را دیدند تایید کردند .

نظرات فقها و مجتهدین و مراجع تقلید که در این زمینه صاحب نظر هستند هم ببینیم :

(۱) _ دیدگاه شیخ الطائفه ، " شیخ طوسی " در باب " ولایت فقیه " : شیخ طوسی در النهایه معتقد است که اجرای حدود در حوزه اختیار معصومین علیهم السلام است و می نویسد : « اقامه حدود الهی جز برای سلطان زمان که از ناحیه خداوند تعیین شده یا شخصی که امام معصوم او را بر این امر منصوب فرموده جایز نیست » اما در دوران غیبت آن را از وظائف فقیه میداند یعنی ایشان حتی در باب عهده دار شدن اجرای حدود از سوی حکومت ظالم می نویسد : « اگر کسی اقامه حدود را از جانب سلطان ظالم عهده دار شد ، باید بر اساس مذهب حق و کامل اجرای حدود کند و معتقد باشد که آن را به اذن سلطان حق ( معصوم علیه السلام ) انجام می دهد » که ایشان در باب حدود اختیار فقها در عصر غیبت در دو بخش قضاوت و تبیین احکام نیز سخن می گوید و در باب امور قضاء و قضاوت می نویسد : « اما حکم کردن در بین مردم و داوری بین اختلاف کنندگان تنها برای کسانی جایز است که از جانب سلطان حق ( امام معصوم ) دارای اذن باشند و ایشان ( معصوم ) در مواردی که خودشان امکان تولیت این امور را ندارند ، به فقیهان شیعه اجازه تصدی آن را داده اند . پس هر یک از فقها این امکان را داشته باشد که به اجرای حکمی بپردازد یا اصلاحی در بین مردم ایجاد نماید و یا نزاعی را فیصله دهد ، باید به این امر اقدام کند که مستوجب پاداش و ثواب نیز خواهد بود ، البته مادامی که بر خودش و بر مومن دیگری ، خوفی از اضرار دشمنان نداشته باشد که در صورت خوف ، بر او جایز نیست متعرض هیچ یک از این افعال گردد » و در باب تبلیغ و تبیین احکام نیز می نویسد : « وظیفه تبلیغ و تبیین احکام در عصر غیبت بر عهده کسانی است که متصدی تبیین حکم حوادث پیش آمده هستند و آنان نیز طبق روایاتی که از خود ائمه رسیده است جز شیعه نیستند ». البته مراد شیخ شیعه عوام نیست بلکه گفتار شیعیانی در عصر غیبت حجت است که ویژگی های خاصی را دارا باشند ، شیخ طوسی در این باب می نویسد : « زمانی که گفتار امام معصوم قابل تشخیص نباشد واجب است گفتار عالمانی که به اصول و فروع دین آگاهند رجوع گردد نه مردم عوام و مقلدین ». در نتیجه از نظر شیخ طوسی حدود اختیارات فقیه جامع الشرایط در دوران غیبت ، اجرای حدود ، منصب قضاء و قضاوت ، تبیین احکام و حلال و حرام شرع ، آن هم در چهارچوب دین مبین ، نه فراتر از آن ، می باشد .
{ النهایه (شیخ طوسی) صفحه۳۰۰و۳۰۱و۳۰۲ }
{ تلخیص الشافی/جلد۱/صفحه۱۳۲ }
{ عده الاصول/جلد۲/صفحه ۶۳۳ }


(۲) _ دیدگاه فقیه و مرجع عالی قدر شیعه مرحوم " علامه حلی " رحمت الله علیه در باب « ولایت فقیه » . مرحوم علامه حلی در باب ولایت فقیه و میزان اختیارات او در دوران غیبت معتقد است که : « حکم دادن بین مردم و صدور فتوا موقوف به نظر امام است و هیچ کس حق تعرض به آن را ندارد مگر به اذن امام و ائمه علیه السلام اذن در صدور فتوا و حکم را به فقهای شیعه که امین مردم و عارف به احکام و منابع و مآخذ آن هستند و آشنای به ادله و امارات می باشند داده اند ». ایشان مستند حرف خود را مقبوله عمر بن حنظله و مشهوره ابی خدیجه می داند و در ادامه چنین نتیجه می گیرد : « پس هر کس از شیعه که عارف به احکام و نحوه استنباط آنها از منابع و مآخذ باشد، مادامی که برای او یا یکی از مومنین مشکلی پیش نیاید و متمکن باشد ، باید به صدور حکم و فتوا مبادرت کند ». ایشان همچنین در جای دیگر ، می گوید : « بنابراین داوری و قضاوت وی نباید برخلاف احکام شیعه باشد ، مگر زمانی که مجبور شود که در این صورت باید تقیه نماید ». همچنین علامه حلی پس از بیان صفات قاضی در باب قضا می گوید : « در قضاوت اذن امام شرط است و البته فقیه می تواند در عصر غیبت ، در صورتی که واجد صفات باشد به قضاوت اقدام کند ». ایشان در جای دیگر پس از بیان دو شرط عدالت و به دست آوردن احکام شرعی از طریق ادله تفصیلی آن می گوید : « و فقیهی که واجد شرایط افتا است اول عدالت ، و دوم به دست آوردن احکام شرعی از طریق ادله ی تفصیلی آن ، می تواند به اقامه ی حدود اقدام کند و بر اساس حق ، بین مردم به داوری بپردازد و بر مردم نیز واجب است او را در این امر مساعدت کرده و اختلافات خویش به نزد او برند در این شرایط اگر کسی به تقویت فرد دیگری غیر از فقیه اقدام کند ، ستمکار است و صدور حکم و فتوا برای غیر فقیه جامع الشرایط جایز نیست و اینکه فرد از فتوای علمای حاضر یا پیشین در صدور حکم و فتوا پیروی نماید ، صحیح نیست ؛ چرا که میت اگرچه مجتهد هم باشد تقلید از وی جایز نیست ». در نتیجه علامه حلی ، تبیین احکام و صدور فتوا و داوری و قضاوت بین مردم را از وظایف فقیه در دوران غیبت دانسته و این امر را متمرکز در یک فقیه ندانسته و این اختیار را بر هر کس از شیعه که عارف به احکام و نحوه استنباط آنها از منابع و مآخذ باشد ، قائل است .

{ تذکره الفقهاء/جلد۱/المکتبه الرضویه لاحیاء آثار الجعفریه/صفحه۴۵۸و۴۵۹ }
{ تبصره المتعلمین/انتشارات فقیه/چاپ اول/صفحه۱۱۴و۱۱۵و۲۳۶ }
{ ارشاد الاذهان الی احکام الایمان/جلد۱/انتشارات اسلامی/صفحه۳۵۳ }