فناء در ذات حق، ادعایی مستند به عقل و نقل
فناء در ذات حق، ادعایی مستند به عقل و نقل
اخیرا در جلسه گفتگویی، برخی حامیان مکتب تفکیک مسئله فناء ذاتی ما سوا در حضرت حق را انکار کرده و مکررا به امتناع چنین ادعایی تصریح کرده اند؛ این در حالی است که امکان چنین واقعه ای استدلال عقلی داشته و ادعای وقوع آن نیز به وفور به آیات و روایات معصومین (علیهم السلام) مستند است؛ در ادامه این یادداشت به بیان مدعای خود می پردازیم.
استناد چنین دعوایی به قرآن و احادیث:
در آیات فراوانی از قرآن کریم و نیز در روایات معصومین (ع) با این ادعا مواجه هستیم که همه موجودات چه انسان و چه غیر انسان به خداوند منقلب خواهند شد و ما سوی الله بدون استثنائی به حضرت حق، صیرورت خواهند داشت و او می شوند؛ این ادعا با تعابیر مختلفی در قرآن مطرح شده است، مثلا با ماده «انقلاب»4 بار آمده است مثل «و انا الی ربنا لمنقلبون» (14 زخرف)، و «یعذب من یشاء و یرحم من یشاء و الیه تقلبون» (21 عنکبوت)؛ و با ماده «صیرورت»فراوان آمده است مثل «انا نحن نحیی و نمیت و الینا المصیر» (43 ق)، و «...و انک لتهدی الی صراط مستقیم- صراط الله الذی له ما فی السماوات و ما فی الارض الا الی الله تصیر الامور» (53 شوری)؛ و با ماده «رجوع»بسیار فراوان آمده است؛ مثل «و لله ما فی السماوات و ما فی الارض و الی الله ترجع الامور»(109 آل عمران)، و «الله یبدوا الخلق ثم یعیده ثم الیه ترجعون» (11 روم)، و «ان الی ربک الرجعی» (8 علق)؛ و با ماده «حشر» مکررا آمده است، مثل «و هو الذی ذراکم فی الارض و الیه تحشرون» (79 مومنون)؛ و «قل هو الذی ذراکم فی الارض و الیه تحشرون» (24 ملک).
این آیات همه نشان می دهند که در پایان خط سیر مخلوقات، همه آنها بدون استثناء به حضرت حق انقلاب می یابند؛ یعنی همه آنها از تعین غیریت خارج شده، و از هویت خلقی فانی گشته، و انانیت خود را از دست می دهند، و به او مبدل می گردند به گونه ای که در انتهای این خط سیر فقط خدا است که با هویت خدائیش باقی است و هیچ هویت دیگری با هویت غیر اویی باقی نمی ماند «و ان الی ربک المنتهی» (42 نجم)؛ و آنچه از حضرت امیر المومنین در خطبه 186 نهج روایت شده نیز مربوط به همین بحث است؛ در آنجا آن حضرت بعد از این که با جمله «ان الله سبحانه یعود بعد فناء الدنیا وحده لا شیء معه»، به فنای ما سوا اشاره می کند، به او شدن همه اشیاء آگاهی داده و می فرماید: «فلا شیء الا الله الواحد القهار الذی الیه مصیر جمیع الامور»، یعنی در آن مقام، جز خدای واحد قهاری که همه چیزها به او صیرورت می یابند، هیچ شی ء دیگری نیست.
اگر گفته شود چگونه امکان دارد غیر خدا، خدا شود!؟
پاسخ این است که حل این معما در تبیین نحوه آفرینش مخلوقات توسط خداوند است؛ و باید روشن گردد آفریدن مخلوقات چه معنایی دارد و چگونه است؟
جواب این است که برهان عقلی و ادله نقلی روشن می سازند که آفریدن چیزی توسط خداوند، این گونه نیست که با تکیه به وجود خداوند، وجود دیگری پا به عرصه هستی بگذارد و با ایجاد خداوند موجود دومی تحقق یابد؛ زیرا چنین تحلیلی از آفریدن، یا به انکار خداوند منجر می شود یا به شرک ذاتی می رسد.
برهان این ادعا این است که طبق براهین اثبات وجود خداوند، «خداوند موجود است»؛ اما وجود خداوند چگونه است؟ آیا وجود خدا به خصوصیتی مقید است؟ یا وجود خدا، به هیچ خصوصیتی (ثبوتی یا سلبی) مقید نیست؟
اگر وجود خدا به خصوصیتی مقید باشد لازم می آید وجود او از دو جزء، مرکب باشد یکی اصل وجود و دیگر خصوصیتی (ثبوتی یا سلبی) که به «وجود» ضمیمه شده است تا هویت خدایی او منعقد گردد؛ در این صورت چنین خدایی محتاج به اجزاء است و امکان ندارد با چنین وابستگی به اجزاء خدا باشد؛ لذا احتمال اول منجر به انکار خداوند می شود؛ پس برای این که وجود خدا را انکار نکنیم باید وجود او به هیچ قیدی و خصوصیتی مقید نباشد، چه آن خصوصیت، ثبوتی باشد و چه سلبی؛ بنابراین معیار لازم و کافی برای خدا بودن خدا، همان وجود است؛ و بود و نبود هر خصوصیتی، در خدا بودن خدا نقشی ندارد و گرنه دو باره به ترکیب ذات او گرفتار می شویم که پذیرفتنی نبود؛ پس قبول وجود دوم، مساوی است با قبول خدای دوم.
با توجه به این مقدمه اینک می گوییم با آفریدن چیزی، اگر آن چیز حقیقتا موجود شود باید چنین موجودی را مصداقی دیگری و فرد دومی برای عنوان «خدا» بدانیم؛ چون طبق بیان فوق الذکر، معیار لازم و کافی برای این که چیزی خدا باشد موجود بودن است، و بود و نبود هیچ خصوصیتی در خدا بودن خدا نقشی نداشت؛ و گرنه به ترکب خداوند منجر می شد؛ پس فرض وجود حقیقی شیء دومی، به کثرت ذات خداوندی منجر می شود و مستلزم شرک ذاتی است، که طبق براهین توحید ذاتی، باطل و محال است.
حاصل این که بر خلاف نظر فلیسوفان کثرت گرا، آفریدن، به معنای ایجاد و موجود کردن حقیقی چیزی نیست؛ لذا است که قرآن، خالقیت خداوند را، در کنار «واحد قهار» بودن او معرفی کرده است و فرموده است «قل الله خالق کل شیء و هو الواحد القهار» (16 رعد) یعنی او در حالی که واحد قهار است و اجازه وجود دومی را نمی دهد همه اشیاء ماسوایی را آفریده است؛ یعنی گرچه او همه ماسوا را آفریده ولی او در حالی سایر اشیا را آفریده که قهاریت وجودش اجازه موجودیت واحد دومی را نمی دهد و گرنه طبق بیان مذکور یا به انکار اصل وجود خدا منجر می شود یا به شرک ذاتی که هر دو باطل اند.
بنابراین اگر ما خداوند را خالق می دانیم خالقیت او به این معنا نیست که با تکیه به وجود او وجود دومی پا به عرصه هستی می گذارد و موجود حقیقی دومی تحقق می یابد؛ بلکه خالقیت او به این معنا است که وجود نامقید او در قالب جلوه های متعین گوناگونی تجلی کرده و ظاهر می گردد؛ بدون این که با این تجلی در قالب حقایق محدود، موجودیت دومی شکل بگیرد و یا خودش به تحدد و محدودیت وجودی گرفتار شود؛ و این بدین معنی است که اسناد موجودیت به آن مخلوقات، بالعرض است؛ و مخلوقات، فقط ظهوری و نمایشی برای موجودیت خداوندند؛ نظیر این که خورشید با این که قطرش میلیونها کیلومتر است اما برای ما انسانها در قالب یک دائره با قطر حد اکثر یک متر ظاهر می شود؛ ولی با ظهور او در این قالب بسیار کوچکتر از آنچه که هست، نه وجود دومی برای خورشید در آسمان شکل می گیرد و نه این گونه است که واقعا خود خورشید کوچک شده باشد و یک کره دارای قطر یک متری شده باشد؛ بلکه بدون هیچ تغییری در خورشید واقعی، او در چهره یک کره کوچک و با گوناگونی اشکالش برای ما ظاهر شده و متجلی می گردد.
مسئله آفریدن ما سوا توسط خداوند نیز همین گونه است؛ آفریدن، یعنی خداوند (نظیر خورشید) خود را در قالب حقائق گوناگون خلقی ظاهر می کند بدون این که موجودیت متعددی شکل بگیرد و وجودات دیگری در کنار وجود خدا، تحقق یابند، و ازین رو است که حضرت امیر المومنین (ع) در مورد خداوند می فرماید: «الحمد لله المتجلی لخلقه بخلقه» ستایش برای خدایی است که در قالب مخلوقات برای مخلوقات متجلی می گردد؛ یعنی در پشت قالب و چهره مخلوقات فقط یک موجود است که خودنمایی می کند، و ظاهر می گردد؛ بدون این که با این تجلیات متکثر، موجودیت دومی شکل بگیرد یا ذات غیر متعین او گرفتار تعین و تحدد گردد.
اینک که معنای خالقیت خدا روشن شد می توان به سوال فوق الذکر پاسخ داد و آن این که مسئله رجوع الی الله، یا صیرورت الی الله، یا انقلاب الی الله، و یا فناء ذاتی اشیاء در خداوند، همه به این معنا است که خداوند ابتدا در جلوه های متعینه خلقی، ظاهر گشته است، سپس در هنگام رجوع اشیاء، از تجلی در قوالب متعینه خلقی بیرون آمده و ذات بی تعین خود را در آینه ذات خود متجلی می سازد؛ پس در مسئله انقلاب الی الله گرچه در ظاهر امر، مخلوق به خدا انقلاب یافته ولی در حقیقت، خداوند از پس قالب های متعینه و محدود خارج گشته و به ظهور ذات اطلاقی خود برای ذات خود برگشته است؛ بدون این که اشکالی لازم بیاید.
این بازگشت، در آخرت برای همه یکجا رخ می دهد چنانکه در آیه (16 غافر) آمده: «...لمن الملک الیوم لله الواحد القهار» و در موارد خاصی برای عارفی که شایسته شهود رجوع الی الله شده باشد تحقق می یابد.