حسنا محمدزاده
دكتراي زبان و ادبيات فارسي، شاعر، منتقد ادبي، پژوهشگر شعر معاصر و نظريه هاي ادبي غربي
5 یادداشت منتشر شدهتاملی در سطح پارادوکسی زبان شعر بیژن نجدی
بیژن نجدی یکی از پرچمداران مدرنیسم ادبی در شعر و داستان معاصر است. شعر او به دلایل گوناگون با شعر هم عصرانش متمایز است، به گونه ای که مخاطب نمی تواند از اغلب شعرهای او تعبیری رئال داشته باشد؛ اشعار نجدی با گریز از هنجارهای مهم ترین قرار داد اجتماعی، یعنی زبان شکل گرفته است. در نظر گرفتن معانی تازه برای کلمات، دادن ویژگی های هنری به اشیاء معمولی، هم نشینی آزاد و پیشامنطقی واژگان در محورهای جانشینی عمودی و افقی شعر، نقض منطق معنایی و کاربرد تصاویر پارادوکسی از ویژگی های شعر اوست. ابهام در شعر نجدی ابهامی هنری است که با کاربرد چیزهایی ورای جهان کسالت بار روزمره، شکل گرفته و شگفتی آفرین شده است؛ به گونه ای که آفریده های شاعر فقط روی پرده ذهن مخاطب قابلیت دیدن دارد. شاعران آوانگارد پذیرفته اند که بخش قابل توجهی از مخاطبان توانایی همراهی با شعرشان را ندارند، چرا که گستره ای که شاعر را به حیرت واداشته و کلمات را به طغیان کشیده است، چنان شگفت است که میان شاعران آوانگارد و بقیه شاعران مرزی می کشد و حاصل آن شعری می شود با جهان فکری، نفسانی، روحی و زیسته متفاوت که شباهتی به جهان شعری دیگران ندارد.
در این جستار با تاملی در کتاب واقعیت رویای من است به زیبایی شناسی اشعار بیژن نجدی با تامل در سطح پارادوکسی زبان می پردازیم. در این سطح از زبان، معمولا تصاویری غریب و خلاف عادت شکل می گیرند؛ جذابیت این گونه تصویرها از این رهگذر است که بر خلاف نظام های علی و معلولی پرداخت می شوند و از اموری که ذهن انسان با آن ها انس گرفته است، فاصله دارند؛ ذهنی که با اتفاقات تجربه شده، خوگر شده است، به محض برخورد با چیزی خلاف آنچه می شناسد، دچار تعجب می شود و اصلی ترین کارکرد تصویر پارادوکسی، اعجاب برانگیزی ذهن مخاطب است. تصویر پارادوکسی علاوه بر لذت زیبایی شناختی، لذت تاویل و کشف مفهوم را هم نصیب مخاطب می کند، چرا که سخنان پارادوکسیکال جز از راه تاویل قابل ادراک نیستند. نمونه های زیبایی از تصاویر پارادوکسی در شعرهایی از سنایی، عطار، مولانا، بیدل و بسیاری از اقوال صوفیان به چشم می خورد. در شعر معاصر هم تصاویر پارادوکسی زیبایی به چشم می خورد، اما اغلب آن ها فقط تلنگری ذهنی ایجاد می کنند، نه روحی. تفاوت خلاقیت هنری با تکنیک شعری در اثرگذاری عاطفی آن است، تا زمانی که روح شاعر در آرایه ها دمیده نشود، احساس و عاطفه ای با کمک آنها برانگیخته نخواهد شد.
شاعر در پارادوکس امور متناقض را با هم آشتی می دهد و کنار هم می نشاند، هرچند که بر اساس منطق، اجتماع میان شان محال باشد. کلینت بروکس، منتقد انگلیسی، پارادوکس را زبان روح شمرده و آن را زبانی دشوار و شدید و سخت تکان دهنده می داند. وجود پارادوکس دو شرط اساسی دارد:
1 جمع آمدن دو سویه آن در یک چیز.
2 متقابل یا متخالف بودن این دو سویه.
متقابل به دو سویه می گوییم که میان آن ها رابطه تضاد، مانند گرم و سرد، یا رابطه ایجاب و سلب، مانند انسان و غیر انسان، یا رابطه ملکه و عدم، مانند بینایی و کوری، برقرار باشد. همچنین متخالف به دو سویه می گوییم که میان آن ها رابطه تغایر و تناظر برقرار باشد، مانند رابطه میان دو حس بینایی و شنوایی یا رابطه میان دو بعد زمان و مکان.
برای مثال نجدی می گوید:
«گیسو در آینه می ریزی من ظهر می شوم/ گیسو بر شانه ریخته ای/ من ظهر شده ام»
(نجدی، 1399: ص114)
در عبارت «من ظهر می شوم»، منطق ارسطویی از طریق معارف علمی پی می برد که تناقضی بر اساس برقراری رابطه ایجاب و سلب میان دو سویه کلام شکل گرفته است، چرا که «من» از جنس انسان است و «ظهر» غیرانسان. همین رابطه را در این سطرها هم می بینیم:
«کسی مرا شخم می زند/ به خاطر دانه ای کلمه/ که می تواند با دست هایش ابرها را پاره کند»
(همان: 79)
وقتی شاعر می گوید «کسی مرا شخم می زند» مثل این است که گفته باشد: «من مزرعه ام» و باز هم از دوسویه تناقض یکی انسان و دیگری غیرانسان است. این نوع رابطه نقیضی در شعر نجدی دو طرفه است، یعنی نه تنها انسانی ممکن است به چیزی مثل «ظهر» بدل شود، چیزهایی مثل «نور» و «آب» هم می توانند «آقا» باشند:
«می دانید که نور آقاست/ آب آقاست»
(همان: 295)
یا چیزهایی مثل «اذان» و «تاریخ» ممکن است «دست» داشته باشند:
«دیدم که شعر افتاد بر دست های اذان/ از اسب/ بله، اینهاست که من دیده ام/ و می بینم که تاریخ بر سینه اش می زند با کف دست»
(همان: 296)
یا به عنوان مثال در سطرهای زیر، تناقضی بر اساس برقراری رابطه ملکه و عدم میان دو سویه کلام شکل گرفته است:
«به خاطر آن لحظه که می میری پیش از آنکه زاده شوی و زاده می شوی در مرگ/ و مرگ در فریادی دوباره تو را می زاید»
(همان: 105)
در این سطرها تناقض میان «مرگ» و «زندگی» برداشته شده است و در «مرگ»، «تولد» اتفاق می افتد، حتی «مرگ» می تواند پیش از تولد هم اتفاق افتاده باشد، یعنی در این عبارات، منطق زمانی و لزوم توالی اتفاقات هم نقض شده است؛ و شاعر کوشیده است سیمی هادی میان دنیاهای پراکنده بیداری و خواب، دنیای واقع درونی و بیرونی، دنیای عقل و دنیای جنون برقرار کند.
گاهی هم تناقضی بر اساس برقراری رابطه تضاد میان سویه های کلام شکل می گیرد، مثل آن جا که شاعر به واژگانی چون «یخ»، «تابستان» و «پاییز» مجوز هم نشینی می دهد:
«آیینه ای آن جاست/ بر دیوار یخ/ که نیم رخ تابستان/ اندام برگ برگ شده پاییز/ در بی صدایی اش جاری ست»
(همان: 81)
مخلص کلام اینکه پارادوکس برخلاف ظاهر مهملش، غالبا حامل پیامی است که از راه تاویل قابل دسترسی می باشد. هر جا صحبت از ناخودآگاه و ثبت دریافت هایی ورای عالم واقع باشد، می توان ردپای پارادوکس را پیدا کرد، چرا که ناخودگاه در بند تمیز دادن تضادها، تناظرها و تغایرها نیست. در متون عرفانی هم به پارادوکس های فراوانی برمی خوریم، برای مثال بایزید بسطامی که یکی از سرآمدان پارادوکس گویی است می گوید: «روشن تر از خاموشی چراغی ندیدم و سخن به از بی سخنی نشنیدم» (تذکره الاولیاء، 1322: 1/174)
تصورات پارادوکسیکال از نظر ساخت زبانی غالبا در دو ساخت نحوی «پارادوکس اسنادی» و «پارادوکس ترکیبی» شکل می گیرد. در ساخت های اسنادی با جمله ای مواجهیم که اسناد اجزای جمله به یکدیگر خلاف عقل می نماید و در ساخت ترکیبی با ترکیب های وصفی و اضافی مواجهیم؛ برای مثال حضور صدا بدون شنیدن آن و باز شدن انار بدون حضور انار نوعی پارادوکس اسنادی است:
«باور کن/ حضور صدا را بی آنکه صدایی شنیده شود/ باور کن/ هنگام که می ریزد خون از انار و درخت انار/ و انار باز می شود/ خون آلود/ بر پیرهنی/ بدون حضور انار»
(نجدی، 1399: 74)
یا آنجا که «سکوت» قابلیت شنیده شدن می یابد:
«مصیبتی است/ که در خواب ما صدایی نیست/ و سکوت همین است که می شنویم»
(همان: 161)
پارادوکس ترکیبی، نوعی ترکیب وصفی یا اضافی است که از هم نشینی دو سویه نقیض با هم به وجود می آید، برای مثال ترکیب وصفی «آفتاب تاریک»، ترکیبی پارادوکسیکال است، که رابطه تضاد میان دو سویه آن شکل گرفته است. ترکیب «خشونت مهربان» هم از همین نوع است:
«پس سیاه پوست می شوی/ هنگام که می نگری بر خویش/ در آفتاب تاریک درون طشت» (همان: 51)
«بیرون، خشونت مهربان بیل بود و خاک» (همان: 215)
تصور چیزی مثل مهربانی خشونت برای ذهن های معمولی، ساده نیست، چرا که در منطق معمول زندگی و در عالم حس، خشونت نمی تواند مهربان باشد، درنتیجه عقل از دریافت آن عاجز است. گویی خیال شاعر موقع خلق چنین تصاویری به نقطه علیای روح رسیده است و پرده حائل بین تناقضات از پیش رویش برداشته شده است.