امید زاهد
51 یادداشت منتشر شدهناگفته هایی از هنر سنتی گره چینی بوشهری
(ناگفته هایی از هنر سنتی گره چینی بوشهری)
امید زاهد
صبحگاه یک روز گرم تابستانی در هوای شرجی بندر بوشهر، در حوالی مسجد و کوی بهبهانی و میدان قدیمی کرم، از کارگاه عباس آقا (عباس کرم) مثل همیشه صدای مسحور کننده «ام کلثوم» طنین انداز است. آقا ماشاالله (ابرستانی) در هوای شرجی در حالی که سخت عرق می ریزد، مشغول به کار است. در حوالی کارگاه کتیبه های نیمه کاره، هلال ها، درها و پنجره های سالخورده! و چهارچوب های آماده به کار دیده می شود و خاک اره ها، در هوا گریزان، به این سو و آن سو می روند و بوی برش چوب ها در هوای کارگاه و کوچه نسیم 23 آکنده است. عکس زنده یاد آقا سید زین العابدین بلادی با آن چهره و نگاه خاص بر روی در و داخل کارگاه عباس آقا همچنان پابرجاست. خانه تاریخی دکتر سید جعفر طبیب در همین نزدیکی است. جایی که همه این نوشتار نشات گرفته از حیات فرهنگی و هنری آن است.
هنر گره چینی و آثار برجای مانده از این میراث ماندگار در بافت قدیم بندر بوشهر، مجموعه ای از زیباترین آفرینش های هنری است که پیشتر در خانه های تاریخی قاضی، آل شریف و... صحنه هنرنمایی آثار هنرمندانی بود که از شهرهای اصفهان، یزد و شیراز و نیز بندر بوشهر به خلق آثار هنری مبادرت داشتند. شکوفایی هنر گره چینی، بدون شک زاییده رونق و تجارت بوشهر عصرقاجار بوده است. گو اینکه این هنر ظریف و پرحوصله! در دوره پهلوی از آن ظرافت و لطافت افتاده، شاهد آن هم بیشتر شدن ضخامت چوب های بکار رفته در کتیبه ها و ارسی های بکار رفته در دوره های بعدی است. از آنجا که خانه تاریخی دکتر طبیب (گلشن سابق) مملو از این هنر اصیل و ماندگار و گذرگاه عشق در همین خانه است، بهتر آن دیدم که به معرفی یکی از هنرمندان قدیمی محله بهبهانی بپردازم.
در گوشه خانه تاریخی دکتر طبیب آنجا که حالا گذرگاه شیخ اشراق است و به قول استاد عشق خلوتگه راز و ریاضت است، استاد را می بینم که بی پروای گرما و شرجی در کنار پنکه انگلیسی که قلبی بر روی آن نصب است و شتابان می چرخد، مشغول مرمت درک ارسی قدیمی است. می دانم که استاد، هنر گره چینی را از کسی نیاموخته است و البته استاد حبیب شیرازی از پیشکسوتان این هنر سنتی به شمار می رفت و برخی از جوانترها نیز در این راه قدم هایی برداشته اند. اما قصه استاد عشق، حکایتی دیگر است که خود و زندگیش را وقف این هنر کرده است. استاد پیشتر از روزهایی می گفت که برای نخستین بار قصد داشته کتیبه ای را مرمت کند و حال آنکه تا دو سال فقط به این کتیبه نگاه می کرده و نمی توانسته به آن نزدیک شود؛ اما به فضل الهی و لطف پروردگار رفته رفته بر رمز و راز مرمت کتیبه و هلال دست یافته است. بی راه نیست که گفته اند: در هنر نقاشی 90 درصد کار نقاش، در دیدن است و ده درصد در کشیدن و رسم کردن و یک نقاش که نتواند خوب ببیند، هرگز نقاش هنرمندی نخواهد شد. حال آنکه استاد عشق نیز عمارتها و خانه های بیشماری را دیده و یا شاهد تخریب آنان بوده و آثار هنری بسیاری مانند کتیبه ها، هلال ها، ارسی ها، درها و... از نظر گذرانده است. از جمله خانه تاریخی قاضی در محله بهبهانی پشت مدرسه گلستان که روزی دارای دو ارسی بزرگ و گچ بری های زیبا بود، که استاد از نزدیک دیده بود و اکنون در حال مرمت همان درک ارسی های خانه قاضی است که به کلی ویران و نابود شده و جز چارچوبی بیشتر از آن باقی نمانده است. بدون شک استاد از روی علاقه کسب الهام می کند و صاحب یک ذوق سلیم قابل تمجید است که شاهکارهای هنری او نشانی بر این مدعاست. با این مقدمه اجازه دهید با این غزل عارفانه که یکی از دوستداران استاد برایش سروده است به پیشواز این استاد هنرمند برویم با این مطلع:

در محضر استاد گره چین سخن از عشق شنیدیم از زخمه ی چکش و مغارش همه اسرار بدیدیم
پیش از آنکه با استاد روبرو شوم با خود می اندیشم که چطور می شود از کار استاد عشق، الهام گرفت زیرا کار او نتیجه گونه ای ذوق هنری است که بدون الگو و بدون داشتن طرح از پیش، هنر و زیبایی می آفریند. شنیده و خوانده بودم که تغییر محیط مشروط بر اینکه مستلزم فراغت خاطر شود در قیافه مرد و زن موثر می گردد، و باید بگویم چهره استاد هم با محاسن و چشم های تیزبینش و لحن گفتارش خاصیت عجیبی به سیمای او داده است که بی دلیل نیست که هر که استاد را به چشم دل می بیند گریبانگیر وقت او می شود! خلاصه آنکه استاد را می بینم کتیبه به پیش و تیگلو به پهلوی اش است!
در همین احوالات هستم که آهنگ صدای سخن گفتن استاد مرا به خود می آورد: سلام عرض کردم بفرمایید! گفتم مزاحم وقت کار شما نیستم؟ استاد جواب می دهد: از حضور شما معذب نیستم زیرا وقتی گرم کار مرمت و گره چینی هستم طوری حواسم متوجه کار است که حضور کسی نمی تواند مرا ناراحت کند با خود شیئی واحد تشکیل می دهم و می توان گفت که روح من از این جهان و هر آنچه در این جهان است جدا می شود! و در درک ارسی متمرکز می گردد. با این وجود امیدوارم غارتگر وقت ما نباشید! گفتم حلقه جسارت مرا ببخشید! من شیفته وقت شما هستم استاد! با کسب اجازه در کنارش روی صندلی چوبی می نشینم. بدون اغراق بگویم که شخصی به خوش منظری و خوش محضری او تا به حال ندیده ام. استاد عشق مشغول به کارش می شود و من نیز غرق در اندیشه های خود! چطور این چوب های کوچک به اندازه نخ کبریت و این ظرائف لطیف و شکن در شکن قاب درک ارسی و شیشه های رنگی و چوب های بریده شده کوچک ساج، با بوی معطر آن اینگونه غریب و تنها اما باشکوه و جلال، هنر گره چینی بوشهری را شکل و قوام می دهد. با این وجود به باید دانست که:
در طرح شکن در شکن قابک ارسی حریفان از ارسی وحدت ز وجودش گره بسیار بچیدیم
روزها و ساعت ها همین طور سپری می شود و پنکه انگلیسی به سرعت هر چه تمامتر می چرخد و بوی بریده های چوبی های ساج فضا را معطر می کند و خانه های درک ارسی یکی پس از دیگری به اتمام می رسد. از استاد می پرسم استاد شاگردی هم دارید و کسی حوصله انجام گره چینی با ابزار چکش و مغار و ابزار دستی قدیمی را دارد؟ استاد گفت: البته ما شربتی که برای حوصله پیلان ساخته ایم در حلق موران نتوانیم ریخت! هنر یعنی حوصله و افراد کمی هستند که دوست دارند یاد بگیرند اما انگیزه می خواهد و چشم دل و عشق و ایمان که سخن به پایه است و کار به مایه! و به قول معماران رواق باطن چنان باش که هستی و چنین نباش که نیستی چنین بودن و چنان نمودن کاری است بس عظیم! آن عزیزان که چشم دل دارند جز به فکرت به چیزی نظر نکنند. سپس استاد لبخندی می زند و می گوید ولی با این تفاسیر کسی که چرایی در زندگی دارد با هر چگونه ای خواهد ساخت! و این امور به اختیار حاصل گردیده و نه به اضطرار. یادم میdn آید به گفته استاد که پیشتر می گفت: اخلاص در عمل سخت تر از خود عمل است. این سخنان حکیمانه استاد برخاسته از عمق جانش است که به راستی:
از مهر و صفای دل آن پیر هنرمند، ز هر در نقشی ز رخ یار ز عرفان و ز حکمت بکشیدیم
روزی به استاد گفتم: این واژه ها و عبارت پردازی ها در روی درک ارسی نشانه چیست؟ استاد گفت: این شلیف واژه ها بر درک ارسی در مقامات دوستان خوب و معنوی گفته شده است که مانند شبدرهای دوچین هستند که بوی معطر دارند. چون دوباره چیده شوند، بوی معطر زیادی متساعد کنند. نگاه آنان الماس پیکانی را ماند که نوک آن سخت برنده و درخشان و نوعی مرور مولفه است برای ما! باید بدانیم که تربیت زبان و ذهن و دست، شخصیت دادن به اشیا پیرامون، خود نهضت آوانگاردی است.
گفتم استاد به چه انگیزه این هنر سخت و پرحوصله را برگزیدی؟ گفت: چون نان این جهان می خورم کار آن جهان می کنم به شما توصیه می کنم و به دوستان خوب که از کم و زیاد دنیا مرنجید و عصابه شکایت از سر بیفکنید و عصابه شکر ببندید! استاد عشق به کار مشغول می شود. با خودم می اندیشم تصور زیبایی، همواره برای همه خوشایند و دل پذیر و لذتبخش است و کوششی که به آفرینش اثر زیبایی می انجامد هنر است. کسی که از چنین خلاقیتی برخوردار باشد، هنرمند است. در زندگی هنرمند لحظه ای فرا می رسد که ذهن او آبستن اثری تازه است و تنها هنگامی احساس آرامش می کند، که از آفرینش اثر هنری خود فارغ می شود. هنرمند با زمینه ذهنی و تجربه و نگرش خاص خود از پدیده های جهان، الهام می گیرد. او پدیده ها را آنگونه که می خواهد می بیند از میان پدیده ها تنها آنچه به کار می آید و آنچه برگزیده به گونه ای که دوست دارد بازسازی می کند و درهم می آمیزد و از ترکیب و تلفیق آنها اثر هنری خود را پدید می آورد.
روزها یکی پس از دیگری می گذرند و هر روز با شوق بیشتر به دیدار استاد می شتابم. او هر روز از محبت و عشق برایم می گوید. اینکه محبت از چوب باید آموخت، که اره بر سرش می نهند و او را در آتش می اندازند و دم نمی زند و شکوه از حال خود نمی کند و عجیب آنکه به قول استاد عشق از بی محبتی در تنور سینه ما آتش شوق محبت و عشق دوستان خوب انداخته اند؛ اما سر همه نیکویی ها این است که دلی از تو خوش شود و سر همه بدی ها آن است که باطنی از تو ناخوش گردد.
از استاد درباره هنر گره چینی بوشهری می پرسم. استاد عشق عینکش را به کناری می نهد و می گوید:«اشکال ارسی هندسی شکسته است. این اشکال هندسی کیفیات مختص به کمیات است مثل کج و راست، خط مستقیم، مثلث، مستطیل بودن سطح و مخروط مکعب که جمعا حجم آنها زوجیت و فردیت عدد است. اینها همه به کمک ذهن و فکر خلاق می تواند در طرح و الگوهایی متعدد به عناصر هست و نیست و مختلف و متعدد و تکرار شونده با قرینه های پی در پی ساختن، با هم درآمیزند و هر بار طرحی نو دراندازند. تا حظ بصری اثر، بر خاطر اهل هنر و ادب سایه گستر و مستولی شود. به مانند این کلاه که بر سر من می بینید. به هر روی دو چیز به اندازه و به قاعده لازم است؛ مثل این کلاه لاتبه که مناسب و به اندازه بر سر من است و بر عکس آن کلاه لاشزه که نامناسب و بی اندازه است! خلاصه پس از پایان کار خواهی دید و صبوری کن تا چه روزی که جشن رنگ و پایان کار گرفته شود!
از ترکیب رنگهای درک ارسی از استاد می پرسم که چه زیباست و به خصوص رنگ سبز آن که ممتاز است. استاد می گوید: جناب زاهد این حرف شما در من اثر کرده است. شما باید یا نقاش باشید که بتوانید به ارزش رنگ های این درک ارسی پی ببرید یا از ذوق و قریحه ای مافوق ذوق یا ذوق عادی الهام گرفته باشید. کار گره چینی با رنگ آمیخته است هر قدر که از روی ذوق هم باشد، خستگی و ملال می آورد. ولی من از روی علاقه و با کسب الهام رنگ ها و ترکیب آنها خودم را تواناتر می بینم، برای چیدن و روی هم سوار کردن آنها و این کار یک لذت پاک و مافوق بشری هست. با خود فکر می کنم:
از آن درک ارسی فرتوت منقش تو چه دانی؟ اعجاز و کرامات بدیدیم و ز اغیار بردیم
کار درک ارسی رو به پایان است، استاد عشق در حالی که این جمله دعایی بر لب دارد بر می خیزد و می گوید: تا باد صبا بر تو وزان است، باش هنوز. در تنهایی خلسه وار خود به فکر فرو می روم و این شعر به یادم می آید:
در دایره وصل که هر عارف و عامی به تمنا جز عابد فرزانه و این عارف خاموش که دیدیم؟
در پایان گفتنی است دو تصویر از جناب آقای اسماعیل جاشویی به امانت از صفحه اینستاگرام ایشان (به نشانی esmail.jashuie) برداشته شد و اشعار میان متن هم از سروده روح افزای جناب آقای حسین فرهومند (سلمانپور) متخلص به ادیب از محله بهبهانی نقل گردیده است. بر خود فرض می دانم که از هر دوی این بزرگواران تشکر نمایم.
