علم و ایمان در آفرینش: به سوی تبیینی هماهنگ از مهبانگ و روایات دینی
میل به فهم سرآغاز هستی و جایگاه انسان در گستره کیهان، یکی از عمیق ترین و پایدارترین انگیزه های بشری است. این کاوش بنیادین، در طول تاریخ از دو مسیر اصلی پیگیری شده است: مسیر علم تجربی که با رصد، آزمایش و استدلال به دنبال کشف قوانین حاکم بر جهان مادی است و مسیر دین، عرفان و فلسفه که با اتکا بر وحی، شهود، تجربه معنوی و تاملات عقلی، در پی یافتن معنا، هدف و مبدا غایی عالم است. در دوران معاصر، دستاوردهای شگرف علم، به ویژه در کیهان شناسی (مانند نظریه مهبانگ)، این پرسش را برجسته کرده است که آیا میان تبیین علمی آفرینش و روایات دینی/عرفانی، تعارضی ذاتی وجود دارد؟ بسیاری این تقابل را مفروض می گیرند، اما این نگرش غالبا از خلط میان قلمروها، زبان ها و اهداف این دو حوزه معرفتی یا از پیش داوری های ایدئولوژیک (مانند علم گرایی افراطی یا بنیادگرایی دینی) ناشی می شود. این مقاله استدلال می کند که نه تنها تضاد ضروری نیست، بلکه چارچوبی منسجم برای هماهنگی و هم افزایی میان علم و ایمان وجود دارد؛ چارچوبی که بر اصل مکمل بودن، تفسیر عمیق تر متون و بازشناسی نقاط تلاقی استوار است و در نهایت، می تواند به تقویت یک جهان بینی خداباورانه و عقلانی یاری رساند.
۱. تفکیک حوزه های معرفتی: پرسش های متفاوت، پاسخ های مکمل
اساسی ترین گام در رفع تعارض ظاهری، بازشناسی دقیق قلمرو و نوع پرسش هایی است که علم و دین/عرفان به آن ها می پردازند. می توان از دو «حوزه اقتدار ناهمپوشان» (Non-Overlapping Magisteria - NOMA) سخن گفت:
- حوزه علم تجربی: قلمرو علم، جهان طبیعی و پدیده های قابل مشاهده، اندازه گیری و آزمون پذیر است. هدف آن توصیف و تبیین سازوکارها (How) و فرآیندهای فیزیکی از طریق قوانین طبیعی است. نظریه مهبانگ، چارچوب علمی پیشرو برای توضیح چگونگی انبساط، سرد شدن و شکل گیری ساختارها در کیهان اولیه است.
- حوزه دین، عرفان و فلسفه: این قلمرو به پرسش های غایی مربوط به منشا نهایی (Ultimate Origin)، معنا (Meaning)، هدف (Purpose) و ارزش ها (Values) می پردازد. این حوزه ها به دنبال پاسخ به پرسش چرایی (Why) هستی و جایگاه انسان در آن هستند و از ابزارهایی چون وحی، عقل، شهود و تجربه زیسته بهره می گیرند.
استدلال: این دو حوزه، ذاتا متعارض نیستند، بلکه به سطوح مختلفی از واقعیت و انواع متفاوتی از پرسش ها می پردازند. علم می تواند فرآیند تکوین کیهان پس از مهبانگ را با دقت شرح دهد، اما از ارائه توضیح درباره علت اولیه خود مهبانگ (آنچه پیش از آن بوده یا آن را آغاز کرده) و هدف نهایی آن ناتوان است؛ این ها پرسش هایی متافیزیکی و الهیاتی هستند. سکوت علم در قبال این پرسش های غایی، نه شاهدی بر عدم وجود پاسخ یا بی معنایی آن ها، بلکه بازتاب محدودیت های روش شناختی آن است. دین و عرفان، با ارائه پاسخ به پرسش های چرایی و معنا، می توانند چارچوب تفسیری بزرگ تری فراهم کنند که یافته های علمی در آن جایگاه معناداری پیدا کنند. در این نگاه، علم و ایمان مکمل یکدیگرند؛ یکی نقشه راه را نشان می دهد و دیگری مقصد و مبدا را.
۲. هرمنوتیک (علم تاویل) و فهم عمیق تر متون مقدس
بخش قابل توجهی از تعارضات، از تفسیر تحت اللفظی (Literalism) و تاریخ مند متون دینی سرچشمه می گیرد.
استدلال: زبان متون مقدس، به ویژه در بخش های مربوط به آفرینش و مبدا هستی، غالبا سرشار از استعاره، نماد و تمثیل است. هدف این متون، نه ارائه درسی در کیهان شناسی یا زیست شناسی به معنای امروزی، بلکه انتقال حقایق الهیاتی و معنوی بنیادین درباره رابطه خدا، جهان و انسان است. سنت های تفسیری و هرمنوتیکی غنی در ادیان ابراهیمی، همواره بر لزوم فراتر رفتن از ظاهر الفاظ و دستیابی به مقصود و پیام اصلی متن تاکید داشته اند. روایات آفرینش (مانند خلقت در شش روز) را می توان به مثابه بیان مراحل یا ادوار تکوین کیهانی یا تاکید بر نظم و تدبیر الهی در خلقت فهمید، نه یک گزارش زمان بندی شده دقیق. با تمرکز بر پیام الهیاتی محوری – مانند خالقیت مطلق خداوند، نیازمندی و وابستگی جهان به او، و هدفمندی خلقت – می توان سازگاری عمیقی میان جوهر این پیام ها و یافته های علمی برقرار کرد.
۳. مهبانگ به مثابه موید الهیات؟ بازخوانی نقاط تلاقی
برخلاف تصور رایج، نظریه مهبانگ می تواند به جای تضعیف، برخی از بنیان های استدلال خداباورانه را تقویت کند:
- حدوث زمانی کیهان فیزیکی: مهبانگ، با ارائه شواهد قوی برای آغازی در زمان برای جهان مادی (فضا-زمان)، دیدگاه ازلی بودن ماده را به چالش می کشد. جهانی که آغازی دارد، نمی تواند قائم به ذات باشد و منطقا نیازمند علتی فراتر از خود (علتی غیر زمانی و غیر مادی) است. این یافته، با برهان حدوث در فلسفه اسلامی و الهیات مسیحی که بر نیاز جهان حادث به محدث (ایجادکننده) تاکید دارد، هم نوایی قابل توجهی نشان می دهد.
- آفرینش از نیستی (Creatio ex Nihilo): گرچه مفهوم «نیستی» در فیزیک (مانند خلاء کوانتومی) با «عدم مطلق» فلسفی یکی نیست، اما ایده پیدایش کل جهان فیزیکی با تمام قوانینش از یک وضعیت اولیه که فاقد این ساختارها بوده، با مفهوم الهیاتی آفرینش از نیستی (به معنای عدم وجود پیشینی جهان مادی) قرابت دارد و بر قدرت مطلق و اراده خالق در ایجاد هستی از هیچ مادی تاکید می کند.
- نظم و قانونمندی هدفمند: کیهان پس از مهبانگ، نه به صورت کاملا تصادفی و آشوبناک، بلکه بر اساس قوانین فیزیکی دقیق و قابل فهمی تکامل یافته که منجر به پیدایش ساختارهای پیچیده، کهکشان ها، ستارگان و در نهایت، شرایط لازم برای حیات شده است. این نظم ریاضیاتی و تکامل هدفمند (به سمت پیچیدگی و ظهور حیات و آگاهی) بیشتر بیانگر طرح و تدبیر است تا محصول شانس کور.
۴. قوانین طبیعت به مثابه سنت های الهی در خلقت
یک دیدگاه الهیاتی پخته، قوانین طبیعت را نه رقیب خداوند، بلکه ابزار و روش های عمل او در جهان می داند.
استدلال: خداوند از طریق همین قوانین ثابت و فراگیر که خود وضع کرده، جهان را حفظ و هدایت می کند (سنت الله). اکتشافات علمی در این منظر، به معنای کشف سازوکارهای شگفت انگیز و حکمت آمیز فعل الهی است. نظریه فرگشت، به جای آنکه نافی خالقیت باشد، می تواند به عنوان روشی که خداوند برای آفرینش تدریجی و پویا ی حیات برگزیده، فهمیده شود. همان طور که فهم قواعد دستور زبان، وجود نویسنده و هدف او را نفی نمی کند، شناخت قوانین طبیعت نیز نافی وجود قانون گذار و هدفمندی آن نیست.
۵. محدودیت های معرفتی علم و ضرورت ایمان و شهود
علم تجربی، با همه توانمندی هایش، دارای محدودیت های معرفت شناختی است.
استدلال: روش علمی اساسا برای بررسی پدیده های تکرارپذیر، قابل مشاهده و آزمون پذیر طراحی شده است و قادر به پاسخگویی به پرسش های مربوط به امور منحصر به فرد (مانند خود لحظه آغازین مهبانگ)، پدیده های غیرمادی (مانند آگاهی یا ارزش های اخلاقی) یا پرسش های مربوط به معنا و هدف غایی نیست. این قلمروها، عرصه فلسفه، الهیات، عرفان و ایمان هستند که از روش های متفاوتی چون استدلال عقلی، تحلیل مفهومی، وحی، شهود و تجربه باطنی برای کسب معرفت بهره می برند. اذعان به این محدودیت ها، فضا را برای نقش آفرینی مکمل ایمان و شهود در کنار علم، برای دستیابی به تصویری جامع تر از حقیقت، باز می کند.
نتیجه گیری
تصویری هماهنگ و سازگار میان علم و ایمان در باب آفرینش، نه تنها ممکن، بلکه مطلوب و قابل دفاع است. این هماهنگی از رهگذر تفکیک منطقی حوزه های پرسش (چگونگی در برابر چرایی)، اتخاذ رویکرد تفسیری عمیق و غیرتحت اللفظی به متون مقدس، بازشناسی نقاط تلاقی شگفت انگیز میان یافته های کیهان شناسی مانند مهبانگ و مفاهیم بنیادین الهیاتی، فهم قوانین طبیعت به مثابه سنت های الهی، و اذعان به محدودیت های ذاتی روش علمی و ضرورت بهره گیری از سایر طرق معرفتی (عقل، وحی، شهود) حاصل می شود.
در این چشم انداز یکپارچه، علم تجربی ابزاری قدرتمند برای کشف نظم، زیبایی و عظمت خلقت خداوند در عالم طبیعت است و ایمان، چارچوبی برای فهم مبدا، معنا و غایت آن خلقت فراهم می آورد. نظریه مهبانگ، به جای آنکه ندای مرگ خدا باشد، می تواند سرود علمی لحظه شکوهمند «کن فیکون» الهی تلقی شود. این نگاه تلفیقی، تصویری غنی تر و کامل تر از واقعیت ارائه می دهد که در آن، عقلانیت علمی و باور ایمانی نه تنها در تضاد نیستند، بلکه می توانند در کنار یکدیگر، به تعمیق فهم انسان از خود و جهان پیرامونش یاری رسانند و بنیان های یک جهان بینی خداباورانه عقلانی را در عصر علم استوار سازند.
محمدزاده معلمی کوچک در مسیر آگاهی